بدون شک، جهانی که در آن زندگی میکنیم، مجموعهای از علّت و معلولها است و اصل علیّت یکی از روشن ترین قوانین این جهان است.
هم چنین بدون شک، ما و کرهای که روی آن زندگی میکنیم همیشه وجود نداشته، بلکه خود معلول علّت دیگری است.
آیا این سلسله علّت و معلول تا بی نهایت پیش میرود و سر از تسلسل در میآورد؟ یعنی هر علّتی به نوبه خود معلول علّت دیگر خواهد بود و به جایی ختم نمیشود؟
این مطلبی است که هیچ وجدانی آن را پذیرا نیست. چگونه ممکن است بینهایت صفر را در کنار هم بچینیم و تبدیل به یک عدد شود؟ ـ منظور از صفر موجودی است که در ذات خود هستی ندارد و از ناحیه علّت هستی پیدا میکند ـ و چگونه ممکن است، بی نهایت فقیر و محتاج در کنار هم قرار گیرند و از آن وجودی غنی و بینیاز به بار آید؟!
بنابراین باید قبول کنیم که این سلسله علّت و معلول، سرانجام به وجودی می رسد که علّت است و معلول نیست، یعنی هستی آن از خودش میجوشد و یا به تعبیر دقیقتر عین هستی و وجود بیپایان و واجبالوجود است.
این دلیل روشنی است بر اثبات وجود خداوند ازلی و ابدی.
جالب این که استدلال های دیگر اثبات وجود خدا، نیز سرانجام به برهان علّت و معلول منتهی میشود و بدون استفاده از آن، ناقص و ناتمام است.
قانون علیت و تأثیر و تأثر در جهان
«لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ » (انعام/ 102)
قرآن کریم درباره ی موجودات جهان، از آسمان و زمین و ستارگان و کوهها و درختان و حیوان و انسان که دارای آثار و خواصی هستند و این که نسبت این آثار به موجودات، نسبت فعل به فاعل و معلول به علت است، همان نظریهای را ابراز داشته که عقل و تجربه نیز آن را تأیید میکند.
تمامی اجزای عالم، با همه اختلافی که در هویتها و انواع دارند، هر یک دارای فعل و اثری است و این همان قانون علیت عمومی در اجزای جهان است.
هر موجودی از ناحیه ی وجود و عدمش مانند دو کفه ترازو مساوی است؛ یعنی، ممکن است موجود شود و ممکن است نشود، چنین موجودی، اگر وجود یافت، قطعاً به وسیله ی علتی وجود یافته و معلول علتی غیر خودش است.
قرآن کریم این قانون را تصدیق کرده و در اثبات وجود صانع و سایر صفاتش، بدان استدلال میکند، و اگر این قانون صحیح نبود و عقل و تجربه ی ما در تشخیص آن به خطا رفته بود، استدلال به آن صحیح نبود. (المیزان/ ج 7/ ص 309)
برهان علیت در اثبات واجب الوجود
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ» (طور/ 35)
این آیه ی شریفه اشاره به برهان معروف علیّت است که در فلسفه و کلام، برای اثبات وجود خداوند آمده است؛ یعنی جهانی که در آن زندگی میکنیم، بدون شک حادث است.
زیرا همواره در تحول است و آنچه در حال تغییر و دگرگونی است، در معرض و چنین چیزی قدیم و ازلی نخواهد بود.
این دلیل روشنی است بر اثبات وجود خداوند ازلی و ابدی.
اکنون این سۆال پیش می آید که موجود حادث، از پنج حال بیرون نیست:
1- بدون علت به وجود آمده است.
2- خود علت خویشتن است.
3- سایر معلولات جهان علت وجود آن است.
4- این جهان معلول علتی است که آن هم به نوبه ی خود معلول علت دیگری است و تا بینهایت پیش میرود.
5- این جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است که هستیاش از درون ذات پاک اوست.
باطل بودن چهار احتمال نخست روشن است: زیرا اولًا: پیدایش معلول بدون علت محال است، وگرنه هر چیزی در هر شرایطی باید به وجود آید، در حالی که چنین نیست.
ثانیاً: علیّت چیزی نسبت به خودش نیز محال است. چون مفهومش این است که قبل از وجودش موجود باشد و این اجتماع نقیضین است.
همچنین احتمال سوم که سایر مخلوقات، خالق انسان باشد، نیز واضح البطلان است. زیرا مستلزم دور است.
نیز احتمال چهارم، یعنی امتداد سلسله ی علل و معلولها تا بینهایت نیز غیر قابل قبول است. چون بینهایت معلول، مخلوق است و نیاز به خالق دارد، آیا بینهایت صفر عدد میشود؟ یا از درون ظلمت نور برمیخیزد؟ یا از بینهایت فقر و نیاز، بینیازی به وجود میآید؟
بنابراین، راهی جز قبول احتمال پنجم؛ یعنی خالقیت واجب الوجود باقی نمیماند، و از آنجا که رکن اصلی این برهان، نفی احتمال اول و دوم است، قرآن مجید به همان بسنده کرده است. (نمونه/ ج 22/ ص 453)