دکتر آیت الله ممیز، عضو هیئت علمی دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران است و سال هاست که به صورت تخصصی، در عرصه دشوار اما جذاب کارآفرینی فعالیت می کند.
از او درباره چند و چون راه اندازی کسب و کار شخصی با سرمایه اندک پرسیدیم و ایشان نیز با گشاده رویی و فروتنی پاسخگوی سوالات ما بودند که نظرات ایشان را در ادامه می خوانیم.
آقای دکتر، یک کارآفرین باید در وهله اول چه ویژگی هایی داشته باشد؟
- یک کارآفرین باید ابتدا در یک رشته آموزش دیده باشد اما چیزهایی که یک کارآفرین نیاز دارد فقط از جنس آموزشی نیست؛ بلکه کارآفرین باید کمی شجاعت و جسارت هم داشته باشد که این قضیه به روحیه افراد مربوط می شود؛ مثلا زمانی که من در دوران دانشجویی تدریس خصوصی داشتم، تمام درآمدم را صرف آگهی در روزنامه می کردم تا کسب و کارم رونق بگیرد یا با وجود برندهای آموزشی بزرگی که وجود داشت، من کار خود را ادامه می دادم و از حضور آنها در بازار کار نمی ترسیدم؛ چون معتقد بودم اگر کیفیت وجود داشته باشد، مشتری شاید نه به صورت کوتاه مدت، ولی حتما به صورت بلندمدت جذب خواهد شد.
به نظر شما اصلا امکان کارآفرینی با سرمایه های کم، مثلا همین سقف 5 میلیون، وجود دارد؟ یا اصلا این کار چقدر ریسک دارد؟
- همانطور که مجله موفقیت همیشه به مخاطبانش یادآوری می کند، غیرممکن را ما ممکن می کنیم؛ یعنی اگر شما در ذهن تان به چیزی برسید، ولو اینکه غیرممکن به نظرتان بیاید، می تواند اتفاق بیفتد. من نمی گویم با سرمایه کم، من می گویم حتی بدون سرمایه هم می توان کسب و کار مستقل ایجاد کرد! و ما دیده ایم چنین کسانی را که حتی از زیر صفر شروع کرده اند؛ یعنی در ابتدا حتی زیر بار قرض بوده اند و من خودم این را چند بار تجربه کرده ام. اشتباهی که ما می کنیم این است که ما معمولا به رزومه موفقیت های افراد توجه می کنیم، ولی باید رزومه شکست های آن فرد را هم در نظر بگیریم.
ما باید بدانیم که هر فرد موفقی که کسب و کار خوبی دارد، چه ناموفقیتی هایی هم داشته است تا پیش خودمان فکر نکنیم که همیشه شرایط اینقدر خوب بوده. متاسفانه امروز کمی لغت کارآفرینی لوث شده. کارآفرینی در واقع یعنی کاری که بقیه نتوانستند انجام بدهند و شما توانستید. اصلا مطمئن باشید اگر کاری آسان بود به شما نمی رسید! هنر این است که کاری را که دیگران نمی توانند انجام دهند، شما انجام دهید. اگر موانعی وجود نداشته باشد و همه شرایط مهیا باشد، گوهر انسانی شکل نمی گیرد.
می توانید چند نمونه از کارآفرینی هایی را که از منفی شروع شده، نام ببرید؟
- خب مثلا یکی اش مجله خودتان. اگر در سطح جهانی بخواهم بگویم هوندا نمونه خیلی بارزی است که شکست های بزرگی را پشت سر گذاشت. او جنگ های جهانی، زلزله و خیلی مسائل دشوار دیگر را تجربه کرد و چندین بار زمین خورد. مسائلی که الزاما تقصیر خودش هم نبود و اقتضای شرایط جامعه او را بارها زمین زد.
از کشور خودمان هم می توان برند «اوسان» را مثال زد که در زمانی که برندهای لوازم خانگی کشورهای دیگر، بازار رقابت را در کشورمان تنگ کرده بودند، دست به تولید لوازم خانگی زد. در آن شرایط همه می گفتند که با وجود محصولات با کیفیتی از آلمان و ژاپن و همینطور محصولات ارزان قیمت چینی، این برند اصلا امکان رقابت با برندهای خارجی را ندارد. ولی گاهی قدرت آن جوهره درونی از تمام پیام های منفی اطرافیان بیشتر است.
خب اگر بخواهیم تصور کنیم جوان بی تجربه ای با سرمایه نهایتا 5 میلیون برای مشاوره نزد شما آمده، واقعا چطور او را راهنمایی می کنید؟ توصیه می کنید برای شروع چه کند؟
- من قبل از هر چیز با آن شخص صحبت می کنم تا از جوهره درونی آن فرد و فلسفه زندگی اش آگاه شوم. من نقطه شروع را این نمی دانم که آن شخص چقدر پول دارد، بلکه نقطه شروع را اعتماد به نفس و وضعیت باورهای آن فرد می دانم. اگر شخصی از این نظر در وضعیت خوبی قرار داشت، من حتی با کمتر از 5 میلیون هم می توانم به او کمک کنم اما اگر آن شخص از این جهت دارای روحیه مناسبی نباشد، با سرمایه 50 میلیون هم نمی توان کمک خاصی به او کرد.
پس شما اول روی خودباوری و شناخت نقاط قوت آن فرد کار می کنید.
- البته. در مرحله دوم نیز یکی از کارهایی که می توانم پیشنهاد دهم این است که فرد باید یک مهارت خاص بیاموزد؛ زیرا هیچ کس نمی تواند مهارت را از انسان بدزدد. ما متاسفانه در سال های اخیر از نظر آموزشی در این زمینه دچار ضعف شده ایم. دانشگاه ها فقط مدرک می دهند، ولی مهارت خاصی آموزش نمی دهند؛ اگر از خیلی از فارغ التحصیلان مدرک را بگیرید، دیگر چیزی برای عرضه ندارند؛ پس اولین توصیه من این است که به آن 5 میلیون دست نزند و ابتدا مهارت خاصی یاد بگیرد؛ مثل عکاسی، نقشه برداری، خیاطی، تراشکاری، آشپزی و ... در واقع یک فنی باشد که همه بلد نباشند یا اگر هم بلد هستند برایشان صرف نکند که خودشان انجام دهند، چون آن فرد بهتر می تواند انجام دهد. اگر افراد ابتدا یک مهارت را یاد بگیرند، می توانند به هم صنف های خودشان رجوع کنند و شاگردی کنند یا وسایل دست دوم را از آنها بگیرند و خودشان کار انجام دهند.
آقای دکتر از آنجایی که اکثر مخاطبان ما خانم ها هستند، آیا پیشنهاد ویژه ای برای خانم ها دارید؟
- در حال حاضر مهارت های خانگی زیادی وجود دارد که مخصوصا برای خانم های خانه دار مناسب است؛ مثل پرورش قارچ. کلا برای خوداشتغالی یکسری پکیج هایی وجود دارد که می توان به آنها مراجعه کرد. برای مثال موسسه کار و تامین اجتماعی بسیاری از مشاغل خانگی را دسته بندی کرده و حدود عدد و رقمش را هم اعلام کرده که معمولا حدود سرمایه هم حول و حوش همین مقدار 5 میلیون است.
علاقمندان می توانند به سایت این موسسه به آدرس www.lssi.ir رجوع کنند و از این کارها ایده بگیرند. خوشبختانه ما در زمانی هستیم که نه تنها مشاغل خانگی از طرف شهرداری ایراد گرفته نمی شود، بلکه ارزش محسوب می شود. در حال حاضر به شرط اینکه سروصدا ایجاد نکنید و از طرف همسایه ها شاکی خصوصی نداشته باشید، می توانید کار خود را انجام دهید.
جدا از مهارت های خانگی، چه پیشنهادهای دیگری دارید؟
- اگر داشتن استقلال زیادی هم برایشان مهم نباشد، این افراد می توانند از امتیاز گرفتن یا گرفتن نمایندگی استفاده کنند؛ مثلا نمایندگی مجله موفقیت را در شهر خودشان بگیرند یا مثلا نمایندگی یک رستوران با برند خوب را در شهر خودشان داشته باشند. این مزیتش این است که هزینه جا انداختن برند را ندارند و از یک کسب و کاری که رو به توسعه است استفاده می کنند. حتی این کار را با سرمایه 500 هزار تومان هم می توان آغاز کرد. مثلا برای نمایندگی بیمه می توان در یک دفتر کاری فقط یک اتاق را اجاره کرد و کارهای نمایندگی را انجام داد.
یک شاخه دیگر که خیلی جای کار دارد و البته مهارت بیشتری نیاز دارد. کارهای IT Base یا فناوری اطلاعات است؛ مثلا توسعه کسب و کارهای موجود از طریق اینترنت. برای مثال افراد می توانند با یک کسب و کار موجود، مثل خشکشویی که در محل شان است، با او صحبت کنند و آن کسب و کار را از طریق وب سایت با هزینه خودشان تبلیغ کنند. خوشبختانه الان با نرم افزارهایی که داریم، می توان این مهارت را در عرض سه ماه آموخت.
مثلا برای چند جا با چند وب سایت مختلف می توان این کار را انجام داد. ما به این کسب و کار می گوییم Joined (متصل)، چون بیشتر کسب و کارهای 5 میلیونی نمی توانند کاملا مستقل باشند، ولی از لحاظ ماهیت، مستقل و مشخص است و حقوق بگیری نیست و هر کس منافع خودش را دارد؛ مثلا سایت هایی که برای تخفیف هستند با همین واسطه بودن توانسته اند اشتغال زایی کنند.
آیا کسب و کارهای اینترنتی شرایط و بستر خاصی از نظر اجتماعی نیاز ندارد؟ مثلا دسترسی به اینترنت ممکن است در محل های پایین شهر یا شهرستان های کوچک محدودتر باشد و در آن موقعیت ها جواب ندهد.
- فرهنگ زندگی دارد کم کم همه جا عوض می شود و به سمت خدمات آماده می رود و در عصری هستیم که خیلی سریع امکانات شهرهای بزرگ در شهرستان ها و همه مناطق شهری رواج می یابد؛ مثلا شهرستانی ها می توانند ببینند چه امکاناتی در شهرهای بزرگ وجود دارد که در شهر خودشان نیست. مثلا تاکسی تلفنی فرهنگی است که در تهران هم خیلی سابقه ندارد؛ ولی حدود 10 تا 15 سال است که در شهرستان ها هم جا افتاده است.
یا مثلا فست فودها که البته پدیده زیاد جالبی هم نیست و زمان زیادی نیست که در تهران رایج شده ولی در شهرهای کوچک یکمرتبه گسترش پیدا کرد؛ بنابراین فرهنگ شهرنشینی می تواند در نگاه مثبت، بسترساز کسب و کارهای کوچک باشد. نمونه دیگر سبزی های آماده و حتی سبزی خشک آماده است که کم کم جا افتاد؛ پس بنابراین تغییرات افراد، خودش دائم بسترهای جدید ایجاد می کند.
به نظر شما چه کسانی آمادگی خوداشتغالی و ایجاد کسب و کار شخصی را دارند؟ آیا شما به همه افراد توصیه می کنید زندگی کارمندی را رها کنند و برای خودشان کار کنند؟
- خیر. اصلا اینطور نیست. ما باید ویژگی های روانی هر فرد را در نظر بگیریم و نمی توانیم یک نسخه واحد برای همه افراد جامعه بپیچیم. همچنین باید بحث ارزش های هر فرد در زندگی را هم در نظر گرفت. یک مشاور کارآفرینی باید بداند که همه مثل او نیستند و باید اجازه بدهد هر کس همانطور که خداوند آفریده، استقلال ارزشی اش را حفظ کند و براساس ارزش های همان فرد او را راهنمایی کند. مشاور باید ارزش های واقعی آن فرد را شناسایی کند و کسب و کار آن فرد را براساس ارزش های او قرار دهد تا فرد در زمان سختی های کسب و کار، حس کند دارد برای ارزش هایش می جنگد، نه برای پول. این اهرم بسیار قوی تر است برای تحمل مشکلات. در کل من داشتن کسب و کار شخصی را به هر کسی توصیه نمی کنم؛ مثلا یک کارمند باورهایش با نظام خاصی شکل گرفته است که تغییر آن به این راحتی نیست و اصلا جامعه به همه شغل ها احتیاج دارد تا چرخش بچرخد و همه نمی توانند و نباید کارآفرین باشند. حال بگذارید من از شما یک سوال بپرسم. آیا شما دوست دارید به شکل حرفه ای پیانو بزنید؟
خب مسلما بله، دوست دارم.
- حالا آیا حاضرید روزی ده ساعت برای یادگیری وقت بگذارید و برای تمرین چهار صبح هم از خواب بیدار شوید؟
خب مسلما نه!
- پس بدانید هیچ کس از موفقیت و پیشرفت بدش نمی آید اما فقط کسانی که حاضر به پرداخت هزینه هستند، می توانند به هدف شان برسند. این هزینه هم صرفا مالی نیست؛ بلکه نیازمند صرف وقت است که این باز هم به بحث ارزش های فرد برمی گردد؛ اینکه چه چیزی برای فرد مهمتر و ارزشمندتر است. مثلا شخصی ممکن است زندگی کارمندی را ترجیح بدهد؛ چون استرس کمتری دارد و وقتی بیشتری را هم می تواند برای خانواده صرف کند؛ چون این قضیه برای او ارزشمندتر است اما یک کارآفرین باید سختی ها و تنش های بیشتری را تحمل کند.
در نهایت اگر در این زمینه نکته ای دارید لطفا بیان کنید.
- باید به خاطر داشته باشیم که اداره و مدیریت کردن کسب و کار کمی سخت تر از شروع و راه اندازی آن است؛ چون مدیریت، چارچوب هایش مشخص تر است؛ همچنین جامعه ما بیشتر به کسانی که ایده های ذهنی را به بازار کار برسانند، نیاز دارد. امیدوارم نسل جوان از سختی های این راه نترسند و شهامت اجرا کردن ایده هایشان را داشته باشند.