سمانه ربانی چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۳ - ۰۴:۰۰

«باورهای غیرمنطقی درباره ازدواج» مطلبی است که در مجله Psychologies Magazine منتشر شده است. نویسنده این مطلب دکتر مِل شوارتز، روانشناس است. آمار بالای طلاق در اکثر کشورهای جهان و توجه به ازدواج با شخص مناسب فرآیند انتخاب همسر برای افراد مجرد را به موضوعی مهم تبدیل کرده است.

افراد بسیاری درگیر یافتن شخص مناسب برای ازدواجند که علتش اهمیت تصمیم گیری است. متاسفانه بسیاری از افراد انتظارات بسیار بالایی از ازدواج دارند (برای مثال، این انتظار که همسر من باید عاشق من، بهترین دوستم، مشاورم و پدر یا مادرم باشد) و از این می ترسند که اگر با احتیاط انتخاب نکنند، ازدواج آنها به شکست منجر شود.

یک علت مهم اینکه بیشتر افراد درگیر تصمیم گیری برای ازدواجند، انتظارات بالا و غیرواقع بینانه است. باورهای غیرواقع بینانه همان افکار یا انتظارات غیرمنطقی هستند. غیرمنطقی بودن باورها به این معناست که افراد را از دستیابی به اهداف اساسی شان بازمی دارند و نامعقولند و با واقعیت ناسازگار.

اگر افراد باورها یا انتظارات غیرواقع بینانه ای در مورد انتخاب همسر داشته باشند، بیشتر احتمال دارد که دچار تردید، ناکامی و دلسردی شوند. هدف این مطلب شناساندن رایج ترین باورهای غیرمنطقی در مورد انتخاب همسر است. باید توجه داشت که اگر افراد بتوانند این باورها را تغییر دهند، به کاهش اضطراب، ناکامی و دلسردی خودشان کمک می کنند و رابطه ای رضایتبخش با همسرشان خواهند داشت.

1- شاهزاده رویاها

این باور غیرمنطقی به این صورت است: تنها یک شخص مناسب در دنیا برای ازدواج با هر شخصی وجود دارد. سوالاتی که اینجا مطرح می شود اینهاست: یک فرد چگونه تعیین می کند که چه موقعی این فرد مناسب را خواهد یافت؟ آیا ممکن است در مواجهه با آن شخص مناسب احساس خاص و جادویی را تجربه کند؟ آیا در انتظار آمدن آن شخص مناسب شانس های دیگر فرد برای ازدواج از دست نخواهند رفت؟

بی تردید، چنین باوری باعث انفعال در فرآیند انتخاب همسر می شود. برای مثال، برخی از افراد باور دارند که شاهزاده رویاهایشان سرانجام می رسد و بنابراین، هیچ دلیلی وجود ندارد که فعالانه به شناخت دیگران برای ازدواج بپردازند. شاهدی این باور را تایید نمی کند زیرا اگر اینچنین باشد، چه دلیلی دارد که بسیاری از افراد طلاق بگیرند و دوباره ازدواج کنند.


2- همسر کامل و بی نقص

برخی از افراد باور دارند تا زمانی که شخص کاملی برای ازدواج نیافته اند نباید ازدواج کنند. آلبرت الیس روانشناس مشهور آمریکایی این باور را انتظاری غیرمنطقی می داند. چنین تمایلی برای کمال، توانایی فرد را برای یافتن راه حل ها کاهش می دهد و می تواند منجر به عکس نتیجه دلخواه شود.

همه ما در دنیای احتمالات زندگی می کنیم. میل به حقیقت کامل تنها منجر به بزرگ شدن بیش از حد انتظاراتی می شود که نمی تواند رضایتبخش باشد و در نتیجه، باعث تردید و اضطراب می شود. افرادی که این باور را دارند اغلب درگیر روابط کوتاه مدت می شوند. یعنی، به جای شناخت درست فرد مقابل شان آنها را با معیارهای نادرست خود ارزیابی می کنند. این افراد سپس الگویی از چند رابطه کوتاه مدت در زندگی شان ایجاد می کنند که منجر به ناکامی و دلسردی می شود. بیهودگی این باور با این نظر تقویت می شود که بدانیم افراد طی زمان تغییر می کنند. شخصی که در شروع ازدواج به نظر می رسد که فرد کاملی است، ناگزیر بعدا چنین به نظر نخواهد رسید.

3- کامل بودن خود

برخی افراد باور دارند که هر فرد قبل از اینکه تصمیم به ازدواج بگیرد باید کاملا احساس کفایت و قابلیت را برای همسر بودن داشته باشد. این افراد به دلیل این باور به مدت طولانی مجرد می مانند، زیرا افراد معدودی هستند که کاملا احساس کفایت در این مورد دارند. به علاوه، ازدواج موفق به همکاری و تلاش دونفر نیاز دارد و کامل بودن یک نفر برای موفقیت ازدواج کافی نیست. البته برخی افراد از این باور به عنوان توجیهی برای ترس اساسی شان از ازدواج استفاده می کنند.

یک باور جایگزین معقول تر در اینجا می تواند این باشد که فرد باید نسبتا احساس قابلیت همسر بودن را داشته باشد، اما اکثر افراد به دلیل اضطراب نمی توانند قضاوت درستی از میزان قابلیت و کفایت خود در این مورد داشته باشند. اضطراب نباید فرد را از ازدواج کردن دور کند. این موضوع را هم نباید از نظر دور داشت که هیچ کس کامل نیست.

4- رابطه کامل

برخی افراد باور دارند که هر زوج باید قبل از ازدواج ثابت کنند که رابطه شان خوب است. این افراد به مدت طولانی ازدواج خود را به تعویق می اندازند تا برایشان ثابت شود رابطه شان خوب خواهد بود. آنها حتی موقعیت هایی ایجاد می کنند تا قدرت رابطه شان را امتحان کنند و بارها و بارها نامزدشان را آزمایش می کنند. احتمالا پس از مدتی، نامزد این فرد از این آزمون ها خسته می شود و رابطه را قطع می کند. باید توجه داشته باشیم که متاسفانه ما در دنیایی ناکامل با آدم ها و روابط ناکامل زندگی می کنیم. به علاوه، استرس ها و بحران ها و چالش های آتی رابطه را نمی توان به درستی پیش بینی کرد.

5- تلاش سخت

این باور غیرواقعی به این صورت است که شخص می تواند با هر کسی که برای ازدواج انتخاب می کند شاد باشد، اگر سخت تلاش کند، این باور متضاد با باور همسر کامل است، چون شامل داشتن دیدی علت و معلولی به فرآیند انتخاب همسر است. بسیاری از افرادی که ازدواج کرده اند این باور را ماه ها یا سال ها داشته اند بدون آنکه برایشان موفقیتی به همراه داشته باشد، زیرا ازدواج رابطه ای دوجانبه است که به همکاری دو طرف برای حل مشکلات زناشویی نیاز دارد.

به نظر می رسد برخی از افراد وجوددارند که حاضر نیستند دو جانبه برای زندگی موفق تلاش کنند. ازدواج با این افراد تلاش برای زندگی موفق را بی اثر می کند. برخی از این افراد به طور مشخص عبارتند از:

الف - افراد معتادی که به دنبال بهبودی نیستند؛

ب- افراد خشن یا از لحاظ عاطفی سوء استفادهگر؛

ج - افرادی که دیدگاه های دینی و فرهنگی کاملا متفاوتی دارند.

6- زندگی مشترک بدون ازدواج

برخی از افراد مجرد باور دارند که هم خانگی قبل از ازدواج شانس زوج را برای داشتن ازدواج شاد بیشتر می کند اما شواهد روزافزونی وجوددارد که نشان می دهند هم خانگی به طرز چشمگیری با ازدواج متفاوت است و معمولا نمی تواند شانس زوج را برای موفقیت در زندگی زناشویی بیشتر کند. پیامدهای منفی این باور شامل نقض معیارهای اخلاقی، پشیمانی از آن و ایجاد تنش با والدین است.

7- متضادهای مکمل

یک باور اشتباه این است که شخص باید کسی را برای ازدواج انتخاب کند که ویژگی های شخصیتی اش متضاد با او باشد. پیامد منفی این باور این است که افراد را تشویق می کند تا به جای افراد مشابه در جستجوی افراد متفاوت از خودشان باشند.

8- مانع تغییر شخص می شود

(برای مثال، شخص فکر می کند که به جای تغییر خود به دنبال کسی باشد که متضاد با او باشد و ضعف های او را بپشواند.) اگرچه در برخی موارد متضادها جذابند، ازدواج با کسی که صفاتش به نحو چشمگیری متفاوت است معمولا منجر به تعارض و نارضایتی می شود.

9- آنچه نیاز دارید عشق است

استیون همیشه عاشق نیک بوده اما معتقد است که موفقیت شان در ازدواج مربوط به پایبندی شان در تعهد و همراهی همیشگی آنهاست. نیک هم می گوید: «من خودمان را به چشم یک گروه نگاه می کنم. ما هر دو به سمت یک نقطه حرکت می کنیم و آرزوی چیزهای مشابهی داریم. من روابطی را که تا امروز داشتیم مقدس می شمارم و او را به خاطر این همراهی بیشتر از همیشه دوست دارم.»

امروزه ما می اندیشیم که عشق رمانتیک جزو سازنده هر ازدواجی است، در حالی که اینگونه نیست، چرا که ازدواج قرن ها پیش از آنکه عشق به جزء اصلی و سازنده آن بدل شود، وجودداشته است. ازدواج از گذشته تا امروز تنها راه موفق همراهی دو نفر براساس ارزش های برابر و احترام متقابل بوده است. دکتر شیمون مور، روانشناس دانشگاه متروپولیتن لندن می گوید: «ممکن است انسان ها به خاطر عشق به هم برسند اما فقط زمانی که روابط موفقیت آمیزی دارند، مخ توانند تا انتها با هم باقی بمانند. این ازدواج درست است که اجازه می دهد عشق شکوفا شود. شما همدیگر را دوست دارید چون می توانید زندگی را با هم قسمت کنید.»

 

10- ما باید با هم یکی و شبیه به هم باشیم

ماری 42 ساله می گوید: «ما هرگز مدت زیادی از هم جدا نیستیم.» اندرو 45 ساله هم اضافه می کند: «اصلا ازدواج چه فایده ای دارد، اگر شما دائم کنار هم نباشید؟» ماری و اندرو طی دوازده سال زندگی مشترکشان واقعا به هویتی واحد تبدیل شده اند. آنها همه جا با هم می روند. وقتی یکی حرف می زند، دیگری جملات او را تکمیل می کند. حتی اخیرا لباس هایی هم که می خرند جفت است.

سوزانا ایبس، رفتار درمانگر، می گوید: «بهتر است به همسرمان اجازه دهیم تا احساس کند فردی متفاوت با دیگری است.»

پرل هم می گوید: «همه ما تلاش می کنیم به تساوی برسیم اما مهم این است که با «تشابه» اشتباه نشود. هیچ وقت سعی نکنید تفاوت های میان خود را از میان بردارید چرا که این مسئله می تواند آغازی بر مرگ روابط میان همسران باشد.»

اگر زن و مرد تفاوت های خود را با یکدیگر حفظ کنند، روابط آنها می تواند همچنان لذتبخش باقی بماند اما اگر زن و شوهر سعی در تشابه سازی رفتار یکدیگر داشته باشند، خواهند گفت که ما با هم خانه یا دوستمان زندگی می کنیم؛ و چون که اینت مسئله باعث نزدیک شدن خلق و خوی آنها به هم می شود، باعث کاهش روابط جنسی می شود.

در واقع با زیاد شدن عشق، همان اتفاقی که با زیاد شدن سوخت اتفاق می افتد رخ نمی دهد. این یعنی فاصله مناسب میان خود را حفظ کنید. پرل می گوید: «لازمه اینکه همدیگر را موجوداتی مستقل بدانید این است که فاصله مناسب میان خود را حفظ کنید. همانطور که فاصله میان من و شما سبب تمایل جنسی ما به همدیگر می شود. شیفتگی تنها در صورتی به وجود خواهد آمد که یکی از دو طرف کاری انجام دهد که دیگری آن را دوست داشته باشد. در این لحظه شما به دیگری تعلق دارید چرا که به جای آنکه با هم خودمانی شوید، لحظه به لحظه برای دیگری تا حدودی اغفال کننده و اسرارآمیز می شوید.»

11- فرزند، رابطه شما وهمسرتان را تقویت می کند

ایبس می گوید: «زمانی در رضایت از ازدواج غوطه ور می شوی که کودکی متولد شو و تا زمانی هم که آنها خانه را ترک نکنند، این رضایت افزایش نمی یابد.» شما با به دنیا آوردن کودک نه تنها فرد سومی وارد ساختمان نیمه کاره اتحاد دو نفره تان می کنید، بلکه او همان کسی است که فشار زیادی بر تخریب روابط تان وارد خواد آورد. تعجبی نیست که مردم می گویند که نتیجه اصرارشان برای ورود فرزندی جدید به خانواده حتی به خیانت همسرشان منتهی شده است. 

مور می گوید: «اگر شما نمی توانید خوب زندگی را پیش ببرید بچه آوردن به نیت بهبود روابط ممکن است کوبیدن آخرین میخ بر تابوت زندگی تان باشد و با برانجیتن حسادت همسرتان احساسات او را بکشید. حسادت به بچه ممکن است زخم عمیقی بر پیکره عشق شما بزند. شما تمام روز سر کار هستید و وقتی به منزل برمی گردید، اولین کاری که انجام می دهید بوسیدن فرزندتان است.»

وی ادامه می دهد: «می توانید یک هفته کودکی را به خانه بیاورید. من هیچ راه دیگری را که نشان دهد فرزند چه فشاری به زندگی وارد می کند، نمی شناسم. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، بسیاری از زوج ها اندازه این فشار را درک نمی کنند. به همین دلیل است که پیش از تولد کودک اول باید رابطه زن و شوهر مستحکم شود.»

12- چیزی از خانواده خود نیاموخته اید

یاکوب می گوید: «مردم فکر می کنند پس از ازدواج وآغاز زندگی، هر کاری که انجام می دهند درست است و در عین حال، به هیچ وجه از تربیت پدر و مادر خود در دورانِ کودکی سودی نمی برند. بعدا می فهمند که زیر سایه گسترده خانواده هایشان، در حال تمرین الگوهای رفتاری مختلفی بوده اند.»

جاسمین 35 ساله کسی است که مزه زندگی سنتی را چشیده و دوست ندارد در موردمحلی که رشد کرده صحبت کند. می گوید: «صدای شوخی های شبیه مادرم را می شنوم که مرا با لهجه اهالی حاشیه شهر صدا می زند و همه چیز را درباره من لو می دهد.» خانواده جاسمین از هیپی های دهه 1960 بوده اند که سنت های قدیمی بریتانیایی را به تمسخر می گرفتند. او حالا به جای اینکه از تلاش های خودش مغرور باشد خود را تک و تنهادر دنیای راحتی که با کار زیاد برای خودش فراهم کرده، احساس می کند.

جاسمین برای شکستن سنگینی فضا شروع به پرسش می کند: «من چه چیزی از پدر و مادرم یاد گرفتم؟» نخستین چیزهایی که هر پدر و مادری به فرزندان می آموزند داشتن تحصیلات خوب، یافتن شغل مناسب و یا داشتن رفتار درست و مهربانانه با سایر مردم است. سطح دیگر آموزه های پدر و مادر به فرزندان، راه هایی است تا بتوانند مشکلاتشان را خودشان حل کنند. البته این سطح از آموزه ها قابل دیکته کردن نیست و آنها را باید ضمن زندگی آموخت، چرا که ما اغلب بدون اینکه خودمان متوجه بشویم، از زندگی دیگران الگوبرداری می کنم.

13- انتخاب کردن ساده است

برخی افراد باور دارند که انتخاب همسر ساده است. این باور براساس این تصور رایج قرار داردکه ازدواج و انتخاب همسر شانسی است. این افسانه که انتخبا همسر شانسی است، باعث می شود که افراد از پذیرش مسئولیت برای شکست در روابط و همچنین، در کمک به رشد رابطه شانه خایلی کنند. این باور موجب امتناع افراد از حضور در جلسات مشاوره پیش از ازدواج می شود.

افزایش کتاب های خودیار و مقالات مجله ها در مورد انتخا بهمسر و همچنین، رشد دوره های آمادگی برای ازدواج نشان می دهند که انتخاب همسر مسئله ای ساده و شانسی نیست. متخصصان بارها هشدار داده اند که چنین باورهایی می تواند به رابطه زوج آسیب بزند. جامعه امروز تغییرات وسیعی در تمامی حوزه ها کرده است. تغییر نقش های جنسیتی، میزان بالای طلاق، تاثیر مسائل مالی بر خانواده ها و افزایش سطح توقعات برای ازدواج موجب شده است که انتخاب همسر نسبت به گذشته پیچیده تر شود. بنابراین، نیاز به آموزش و آگاه سازی افراد ضروری به نظر می رسد.

 

باورهای غیرمنطقی بعضی‌ها درباره ازدواج



شارژ سریع موبایل