فرقی نمیکند پیر باشید یا جوان، کوتاه باشید یا قد بلند، مرد باشید یا زن و دین و مذهبتان چه باشد؛ نیروهایی را که در جهان وجود دارند، با شناسایی این قوانین و راهکارهای آن هدایت كنید و به کار بگیرید. روزگار هرگز نمیخواهد شما را زمین بزند.
واعد و قوانینی که در این جهان وجود دارد، قابلاعتماد و تغییرناپذیر هستند. میتوانید به آنها اتکا و در هر زمان از آنها استفاده کنید. فرقی نمیکند پیر باشید یا جوان، کوتاه باشید یا قد بلند، مرد باشید یا زن و دین و مذهبتان چه باشد؛ نیروهایی را که در جهان وجود دارند، با شناسایی این قوانین و راهکارهای آن هدایت كنید و به کار بگیرید. روزگار هرگز نمیخواهد شما را زمین بزند...
اساسیترین قانون: اساسیترین قانونی که همه قوانین دیگر در توافق با آن هستند، قانون «علت و معلول» است. این قانون میگوید: «نتیجه یا اثر یک موقعیت هم تراز علت آن است.» علت، همیشه یک ایده یا باور است. به بیان دیگر این قانون همان قانون «عمل و عکسالعمل» است و در مثل عامیانه «گندم از گندم بروید جو ز جو» و باز به عبارت دیگر «این ایدههای شماست که نتایج را میآفرینند.»
قانون علت و معلول، عمومیت دارد و اختصاصی نیست یعنی این گونه نیست که در مورد بعضی افراد صدق کند و برای بقیه کاربرد نداشته باشد. همانند خورشید که دائم و به همه جا میتابد و هر کس بخواهد میتواند از گرما و نور آن بهره ببرد. حال اگر کسی به سایه رفت و خودش نخواست که از نور خورشید بهرهمند شود، نمیتواند ادعا کند خورشید به من نمیتابد و برای دیگران است.
ناآگاهی؛ مشکل اصلی: افراد زیادی را در جامعه میبینیم که آدمهای خوبی هم هستند اما در مشکلات و گرفتاریهای زندگی دست و پا میزنند. آنها جایی در زندگیشان از قانون علت و معلول درست استفاده نکرده یا متوجه وجود این قانون نبودهاند.
این موضوع در مورد هر قانون عمومی دیگری نیز صحت دارد؛ مثلا نیروی جاذبه زمین به خودی خود کسی را نمیکشد اما اگر کسی با ناآگاهی از وجود این نیرو، خودش را از بالای ساختمان بلندی پرت کند، کشته میشود. هر چقدر هم انسان نوع دوست، عاشق و هنرمندی باشد.
جهان را میتوان به یک رودخانه تشبیه کرد؛ رودخانه دائم در حال حرکت است و میخروشد؛ ما میتوانیم از آن استفاده کنیم و لذت ببریم یا در آن بپریم و خفه شویم! ممکن است وارد رودخانه شویم اما غمگین و گریان باشیم یا شاد و خندان لحظههایمان را سپری کنیم. رودخانه همچنان جاری است و کاری به این کارها ندارد چون به اشخاص وابسته نیست و عمومیت دارد.
جهان هم همینگونه است؛ میزان فهم و استفاده ما از قوانین جهان است که نتیجه و خروجی برنامهها و کارهای ما را مشخص میکند. ما فقط به آن چیزهایی میرسیم که سیستم فکریمان قادر به پذیرش آنها باشد.
ما میتوانیم کنار رودخانه زندگی برویم؛ با یک قاشق یا یک لیوان یا یک سطل یا حتی یک بشکه، بستگی دارد چقدر میخواهیم از آن برداشت کنیم و این هم بستگی دارد به نوع جهانبینی، میزان هوشمندی و باورها و عقایدمان.
کسی که با یک قاشق کنار این رودخانه رفته، ممکن است از این که چیز کمی گیرش آمده، عصبانی شود و به زمین و زمان بد و بیراه بگوید و به آنهایی که از او فعالتر و زرنگتر هستند نفرین کند اما اینها همه به خودش برمیگردد. او باید تفکرش را اصلاح کند تا بتواند استفاده بیشتری از این رودخانه پرآب و خروشان ببرد. در حقیقت ما میتوانیم به هر چه میخواهیم، برسیم به شرط آنکه این باور را که «نمیتوانیم» کنار بگذاریم.
باورها و محدودیتها: مهم نیست که عقایدمان واقعا درست باشند یا غلط، همین که آنها را بپذیریم برای ما درست و مقبول هستند و در زندگیمان تاثیرگذار. اگر باور کنیم فقر و محدودیت یک فضیلت است، زندگیمان به همین سمت کشیده خواهد شد و هیچ راهی برای رهایی از آن نیست مگر اینکه فکرمان را عوض کنیم. اگر شما گوجه بکارید، گوجه برداشت خواهید کرد حتی اگر به گوجه آلرژی داشته باشید.
عبور از باورهای نادرست: واقعیت این است که موفقیت، زمانی سراغ ما خواهد آمد که باورهای غلط را دور بیندازیم چون در اغلب موارد، فقر، شکست و ضعف نتیجه محدودیتهایی است که در فکرمان وجود دارد. متاسفانه گاهی با اینکه میدانیم در بعضی زمینهها زندگیمان لنگ میزند، باز هم از تغییر میهراسیم. چون میخواهیم راحت باشیم حتی اگر این راحتطلبی اثر تخریبی بر زندگی ما داشته باشد. تنها راه برونرفت از این شرایط و رهایی از محدودیتها و مشکلات این است که «سختی و رنج حاصل از تغییر» را بپذیریم.
از حقیقت نباید گریخت؛ هرقدر اراده قویتری برای پذیرش واقعیتها داشته باشیم، به همان نسبت آزادتر و از مشکلات دورتر خواهیم شد. باید رفتارهای کودکانه را کنار بگذاریم، دیگران را مقصر ندانیم، از گرفتن تصمیمهای ناخوشایند نترسیم و با این واقعیت روبرو شویم که باورهای غلط، عامل مستقیم اتفاقهایی است که در زندگیمان میافتد.
تفکر درست: مساله اصلی، تبدیل تفکر منفی به تفکر مثبت نیست بلکه رفتن به سمت «تفکر درست» است. یعنی انسان واقعیتها را در مورد خود و چگونه زندگی کردنش کاملا بپذیرد. تفکر درست برمبنای حقیقت است نه خودفریبی و پایههای فکری انسان را مستحکم میکند. تفکر مثبت و تفکر منفی هر دو از صافی سیستم باورهای فرد عبور کردهاند اما تفکر درست از آگاهی ریشه میگیرد؛ آگاهی از واقعیت یا ماهیت هر چیزی. اگر بر مبنای واقعیت عمل کنیم، از تفکر درست استفاده کردهایم. مثبت یا منفی بودن مهم نیست؛ مهم آن است که خودمان باشیم. بله به همین سادگی!