ندا نیک روش شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳ - ۰۱:۴۵

با تمام وجود معتقدم همه ما به نوعی می فهمیم چه وقت رابطه مان رو به پایان است اما بیشتر وقت ها این حادثه آنقدر برایمان سخت و سنگین است که به روی خودمان نمی آوریم.ما این را از درونمان احساس می کنیم و ناخودآگاه شروع به دست و پا زدن می کنیم که البته در خیلی از موارد، بیشتر باعث غرق شدنمان می شود. خیلی مسخره است ولی مردم در رابطه هایی که دیگر فایده ای ندارد، باقی می مانند؛ فقط به خاطر اینکه تنها نشوند و مجبور نباشند تفریحات و در کل، روزهای خاص را به تنهایی سپری کنند.

آنها با خودشان فکر می کنند که «رابطه خوبی نیست، اما از هیچی بهتر است.»خوب است بدانید که شما موجودی هستید که در نادیده گرفتن علائم هشداردهنده و گول زدن خودتان درباره اینکه همه چیز خوب است، استعداد شگرفی دارید. اما من مطمئنم باهوش تر از آن هستید که این نشانه ها را نادیده بگیرید.

1- حرف زیادی برای گفتن ندارید

افسانه حرف زدن با نگاه را فراموش کنید. حرف زدن حکم قلب رابطه را دارد؛ وقتی قلب از کار بیفتد، اعضای دیگر هم دیر یا زود از کار می افتند و این اولین نشانه رو به پایان بودن رابطه تان است؛ وقتی رابطه ای را شروع می کنید.

آنقدر حرف دارید که وقت کم می آورید؛ در حالی که در رابطه ای که عمرش رو به پایان است، همه چیز برعکس شده و فاصله میان دیدارها و تلفن هایتان بیشتر می شود.زمان صحبت کردنتان کمتر می شود و ناامیدانه دنبال سوژه ای برای صحبت می گردید، پشت سر هم سکوت می کنید و بعد می گویید: «خب ... دیگه چه خبر؟!». در این وضعیت هر کسی کنارتان باشد، می فهمد اوضاع زیاد خوب نیست.

 

2- روی اعصاب هم راه می روید

مرتب به هم غر می زنید، دعوا کار همیشگی تان است و بیشتر کارها و رفتارهایتان برای همدیگر اعصاب خردکن است؛ آن هم نه از نوع اعصاب خردی های معمولی، بلکه به معنی واقعی کلمه از دست هم «دیوانه» می شوید.

خب، مسئله این نیست که شریک شما عوض شده است و دیگر مثل قبل برایتان جذاب نیست، بلکه مسئله اینجاست که بدن شما با بالا بردن فشار خون، تپش قلب و ... درست شبیه علائمی که موقع عاشق شدن حس می کردید، سعی دارد به شما چیزهایی را بفهماند. مکانیسم بسیار عجیبی است؛ خیلی از چیزهایی که در ابتدای عاشق شدن در مورد او می پرستیدید، به بزرگترین ناراحتی تان تبدیل می شود و با کمال تعجب می بینید که دیگر تحملشان را ندارید.

3- پنهان کار می شوید

زندگی تان روز به روز از هم فاصله می گیرد. جالب اینکه روند خاتمه یافتن یک رابطه درست برعکس روند آغاز آن است؛ یعنی اگر در آغاز شما هر روز بیشتر محرم راز همدیگر بودید، در پایان راه هر روز از جریانات زندگی هم بی خبرتر می شوید و روزی فرا می رسد که حرف های دل و اتفاقات مهم زندگی او را همه می دانند؛ جز شما! و این واقعا تلخ ترین قسمت ماجراست.

4- برای با هم نبودن بهانه می آورید

قبلا تا نزدیک صبح با هم حرف می زدید. اما الان می گوید: «وقت خواب است و خیلی خسته ام. شبت بخیر!» سخت است ولی به این فکر کنیدکه چرا رابطه تان به اینجا کشید.

اگر شما کسی هستید که برخلاف گذشته موقع صحبت با او خوابتان می برد، یا یادتان می رود به پیام ها و تماس هایش جواب بدهید. با یکی دیگر از پیام های ناخودآگاهتان روبرو هستید. ضمیر ناخودآگاه شما خیلی باهوش تر از خودتان است، او را دست کم نگیرید.

5- نسبت به رابطه خود بی توجه می شوید

دیگر صدای پیامک گوشی همراهتان شما را از جا نمی پراند. صحبت های صمیمانه طرف مقابل با یک غریبه شما را حساس نمی کند و با او بودن برایتان ذوقی ندارد. تقریبا نسبت به هر چیزی که به رابطه تان مربوط است، بی علاقه می شوید.

صحبت ها و دیدارها را به فردا و پس فردا موکول می کنید و مسائلی که در رابطه تان پیش می آید، دیگر آنقدرها برایتان مهم نیست. تعجبی ندارد، چون در خیال شما ادامه ای برای این رابطه وجود ندارد و دلیلی برای صرف انرژی روی آن ندارید.

6- طرف مقابل را با دیگران مقایسه می کنید

همه زوج های دیگر را خوشبخت تر از خودتان می بینید و با حسرت به تماشای آنها می نشینید که این دست خودتان نیست، هر جوانی را که می بینید فورا طرف مقابل را با او مقایسه می کنید؛ البته مقایسه غیرمنصفانه ای است اما خودتان متوجه نیستید.

دیدن نقاط مثبت طرف مقابل سخت می شود و بدی هایش برجسته تر از همیشه. بعضی وقت ها وجدان آگاهتان به شما تلنگری می زند و کورسوی امیدی از خوبی هایش نشانتان می دهد اما این اوقات خوش، زیاد دوام ندارد.

7- از دیدن دوست و آشنایان هم اکراه دارید

از دیدن آنها احساس گناه می کنید. شاید آنها از چیزی خبر ندارند و می دانید که آنان به آینده این رابطه امیدوارند یا شاید از وضعیت نه چندان مطلوب شما بو برده اند و شاید مجبورتان می کنند با پدیده ای که نمی خواهید، روبرو شوید یا شاید از اینکه کم کم از آنها هم جدا می شوید احساس اندوه می کنید. در هر صورت احساس خوبی ندارید.شاید خودتان را قانع می کنید که کمی تلاش بیشتر یا یک مشاوره می تواند مشکل را برطرف کند.

اگر قانع نشده اید، بهترین کار آن است که ببینید آیا فقط شما هستید که متوجه این نشانه ها شده اید یا هر دوی شما درمانده به نظر می رسید. اگر احساس می کنید بیشتر این نشانه های خطر در مورد شما مصداق دارد، کمی فکر کنید و به حرف دلتان گوش بسپارید.اگر به نظرتان طرف مقابلتان ناراضی است، در یک مکان عمومی و در سلامت کامل، با او بنشینید و بگویید: «من متوجه شده ام که این روزها خیلی با هم دعوا می کنیم و زیاد با هم وقت نمی گذرانیم.

موافقی بنشینیم مشکل را حل کنیم یا دیگر راهی برایمان نمانده است؟»اگر رابطه شما بیشتر برایتان آزاردهنده است تا خشنودکننده، یک کاغذ و خودکار بردارید و مشخص کنید چه چیزهایی می خواهید برای به دست آوردن آنها از چه چیزهایی حاضرید بگذرید. اگر به این نتیجه رسیدی که چیزی وجود ندارد که طرف مقابل بتواند به شما بدهد یا چیزی وجود ندارد که طرف مقابل بتواند به شما بدهد یا چیزی ندارید که بخواهید از آن بگذرید، این می تواند پیامی برایتان داشته باشد.اگر در رابطه ای هستید که قبلا خوب بوده اما به خاطر انتقال با یک تغییر خاص یا خیانت یکی از طرفین خراب شده است، نمی توانید به عقب برگردید اما می توانید بررسی کنید که آیا طرف مقابلتان ارزش ماندن دارد و آیا شما چیزی دارید که بخواهید فدا کنید.اگر اینطور است، این کار را انجام دهید و اگر نه، وقتش است بالغتان را وارد صحنه کنید و بدون خون و خونریزی، رابطه را تمام کنید.

مهارت پایان دادن به رابطه هم به اندازه دیگر مهارت های مربوط به رابطه اهمیت دارد. اینکه ناگهان و بدون کلمه ای حرف ناپدید شوید، اصلا منصفانه نیست. دنیا خیلی کوچک است، پس اصلا فکرش را هم نکنید.



شارژ سریع موبایل