دختری که خواستگار ندارد چه کند؟
باید دید علت چیست؟ آیا دختر یا خانواده دختر کاری یا رفتاری کردهاند که کسی به خواستگاری او نمیآید؟ اگر چنین چیزی بوده، ما در روانشناسی اصلی بنام اصل مواجه با پیامدهای طبیعی رفتار داریم؛ یعنی ممکن است پدر یا برادرشان کار خلافی کردهاند که مردم میترسند به خواستگاری این خانم بیایند. خوب این تقصیر خودشان است. نباید این کار را نمیکردند. حالا شاید نه، خانواده محترمی بودند و خداوند صلاح ندانسته و تابهحال خواستگاری نفرستاده. هیچ اشکالی ندارد. شما میتوانید خودتان را در محافل زنانه ارائه کنید؛ یعنی اگر ویژگی خوبی دارید، ارائه کنید. بیشتر ازدواجها در این محافل صورت میگیرد. خانمی، جوانی خوبی دارند و دنبال عروس میگردند. خانمها بیشتر در محافل زنانه دنبال عروس میگردند و بیشتر خواستگاریها در همین محافل است.
حالا اگر این کار را هم کردید و باز خواستگار نیامد، من فکر میکنم خداوند الآن صلاح نمیداند که شما ازدواج کنید. دختران عزیز، ببینید ما اینطرف دیوار هستیم. آنطرف دیوار و ته دیوار را نمیبینیم. خدا آن بالا است. هم آنطرف دیوار و هم ته دیوار را میبیند. او میداند الآن ازدواج به صلاح شما نیست. شاید به صلاح شما نباشد. شاید یک سال دیگر یا دو سال دیگر به صلاح باشد. شاید اگر از شما نطفهای منعقد شود، دنیا را به آتش بکشد. بدانید آنچه مقدر شما است خواهد شد و این همان معنای واقعی قسمت است. حالا اگر تا آخر عمر هم خواستگاری نیاید، بدانید این همان ابتلای الهی است و هرکس یکجور امتحان میشود؛ و بدانید اگر ازدواج نکردید در مقابل این محرومیت، خداوند پاداشی را به شما خواهد داد.
خواهرم بیستوهشتساله است و مادر و برادرم، بیرحمانه خواستگاران را رد میکنند. الآن خواستگاری دارد. چهکار باید بکنیم؟
در ازدواج دختر اجازه پدر و جد پدری شرط است و اجازه مادر و برادر شرط نیست.
اگر دختری عاشق پسری شود باید چهکار کند؟
منظور برای ازدواج است. در بالا گفتیم با اینجور ازدواجها موافق نیستیم. نکته دیگری را هم اضافه کنم. من به دخترهای خوبم عرض کنم شما ویژگی بنام عشقورزی دارید. شما عشقورز هستید ولی آقایان عشقباز هستند. من میگویم وقتی خانمی عاشق آقایی میشوند، هشتاد درصد عشق واقعی است. چون خانمها عشقورز هستند ولی آقایان عشقباز هستند. نیازهای ویژهای دارند و در این عشقهایی که خانمها بهطرف آقایان میروند، خانمها خیلی لطمه میخورند. مورد داشتهام که آقا هم با ابزار عشقورزی آمده، چون میداند خانم عشقورز است و اگر با ابزار عشقبازی بیاید خانم متوجه میشود و آقا این را درک کرده است و با ابزار عشقورزی میآید و بعد متأسفانه لطمههای جدی به دخترخانم وارد میشود. اگر شما میخواهید با این عشق وارد محرمیت بشویید باهمان توضیحات بالا میگویم من صلاح نمیدانم.
دختر هجدهسالهای هستم و از ترس اینکه مبادا فرصت مناسبی برایم پیش نیاید میخواهم ازدواج کنم. آیا این درست است؟
خیر. این کار را نکنند. هنوز فرصت زیاد دارید. این کار را کسی میکنم که مثلاً بیستوهشت سال دارد و مطمئن است فرصتی برایش پیش نمیآید. شما در ابتدای فرصتها هستید.
من خیلی سختگیر هستم و خواستگارانم را فقط با دلایلی که برای خودم مهم است، رد میکنم. لطفاً راهنمایی بفرمایید.
اگر واقعاً ایشان دقت میکنند و اصولی دارند و دست از اصولشان برنمیدارند و عجله نمیکنند، این خیلی خوب است. ولی اگر وسواس است، این یک اختلال است. خیلی مشکل ایجاد میکنم. بودند کسانی که مثل این خانم سختگیری کردهاند و حالا سنشان بالا رفتهاند و فرصتها را ازدستدادهاند. این اشتباه است. تا یکزمانی خواستگار میآید و بعد، کم میشود. شما برای ازدواج باید دنبال شرایط مطلوب نسبی باشید. شما دنبال نسبتاً خوب باشید؛ یعنی 70 درصد خوب است و این مطلوب است. دنبال خوب مطلق نباشید. فقط خدا مطلق است و حضرات معصومین و کسانی که پا جا پای آنها گذاشتهاند وگرنه ما هیچکدام معصوم نیستیم. شما از همین اول بگویید: او 30 درصد نقاط منفی خواهد داشت. بعضیها مته به خشخاش میگذارند و وسواس به خرج میدهند و بعد ازدواج میکنند و میبینند طرف کلی مشکل دارد. ما همه گل هستیم ولی خار هم داریم و بیخار نیستیم. طرف 70 درصد خوب باشد، کافی است که وارد زندگی شوید و بعد بااحتیاط و صبر و مشاوره هم به شما کمک میکند، شما این خارها را میکنید، بدون اینکه دستتان خونی شود و اگر نتوانستید، دور آن زرورق میپیچید مثل خار گل که دورش میپیچید و از گل استفاده میکنید. شما هر گلی را بگیرید، خارش را نمیکنید. در قضیه ازدواج مطلقگرا نباشید. آرمانگرا نباشید. گیرتان نمیآید و اگر با این فکر بروید، مشکل پیش میآید و شوکه میشوید. گل رز که نماد عشق است پر از خار است.
دختری بیستودوساله هستم و به خاطر رفتار جدی با آقایان کسی به خواستگاریام نمیآید. چطور رفتار کنم؟
اگر منظورش از رفتار جدی، سنگینی و وقار است این خیلی خوب است؛ و این دستور دین است؛ و اینجور به دخترخانمها دستور میدهیم که موقر باشید. متین باشید. سنگین باشید. قهقهههایی که در شأن یک دختر مسلمان نیست؛ و نگاههای معنادار نباید به آقا بکند. در آیه شریفه قرآن داریم: خانمها خضوع در قول نداشته باشید یعنی اینکه با طنازی و کرشمه و ناز حرف نزنید؛ و در ادامه آیه میفرماید: و شاید کسی که در دلش مرض باشد و بیمار است به طمع بیفتد. یکی از علل جدی مفاسد اجتماعی همین رفتار خانمها است. اگر منظور خانمها این است که خوب است. ولی اگر منظورشان این است که من وقتی با آقایان برخورد میکنم با تشر و قشقرق راه میاندازم. دین این را نمیگوید.
کسی که دنبال ازدواج است اتفاقاً دنبال یک خانم موقر و متین است؛ و مادری میگفتند: پسر من مار هفتخط و خال است ولی میگوید یک خانم محجبه و متدین برایم گیر بیاور.
توصیه ما این است که این کار را نکنید لزومی ندارد. حالا به فرض مطلب را به شما گفتند قشقرق لازم نیست. بنده خدا وحشت میکند. آقا میگوید اینکه اینجوری است خدا نکند وارد زندگی بشود. این کارها لزومی ندارد.
دختری بیستساله هستم و به پسرعموی بیستوچهارسالهام علاقه دارم و میخواهم با او ازدواج کنم. ولی از علاقه ایشان خبر ندارم. چهکار کنم؟
مشکل این خانم خیلی جدی نیست. چون ایشان پسرعمویشان است و با یکراه کار میتوانند بفهمند که خواهان ایشان هستند یا نه. ولی کسانی هستند که طرف غریبه است و خانم در دانشگاه و یا در محل کار این مشکل را دارد؛ و برای اینها سختتر است البته نباید خانم انتخاب کند بلکه کاندیدا میکند. ولی برای آنهم راهحل داریم. شما که خیلی مشکل ندارید من توصیه میکنم که دخترخانمها اینجور مسائلشان را به مادرشان بگویند. البته به دختران دم بخت میگوییم نه دختر چهاردهساله؛ اما خانمی که بیست سال دارد و دم بخت است چرا نباید این مسائل را با مادرشان نگویند. شما درباره آینده و زندگی با مادرتان حرف بزنید. اینکه بعضیها میگویند خجالت میکشیم درست نیست. این یک حیای عاقلانه نیست. حضرت رسول فرمودند: ما دو نوع حیا داریم، حیای عاقلانه و حیای احمقانه. این حیای خوبی نیست که شما به مادرتان نمیگویید. این حیا خوب است که شما پسرعمویتان را دوست دارید و به او نمیگویید. این حیای عاقلانه است. چون اگر شما برویید و از او خواستگاری کنید مشکلات زیادی دارید. شما به مادرتان بگویید. مادر شما با زنعموی شما در ارتباط است. کافی است مادر شما دو بار از این پسر تعریف کند و بگوید شما چه پسر خوبی دارد؛ و این تابلو است که یعنی ما دختر دم بخت داریم. اگر شما میخواهید بسمالله. این محترمانه است و اگر آنها بخواهند، عکسالعمل نشان میدهند. همان موقع هم مادر پسر میگوید: دختر شما هم یک خانم بهتماممعنا هستند. این یعنی اینکه ما در ذهنمان هست ولی الآن آمادگی نداریم. اگر عکسالعملی نشان ندادند، شما باید یک واسطه را بفرستید البته واسطه باید متعهد باشد و معلوم نشود از طرف شماست.
اینکه خودش دیه این دو جوان به هم میخورند، مطرح کند و بازخورد آنها را بگیرد. اینیک راهکار است که به خانواده اعلام کنند. مادرهایی هستند که یک چنین کاری را میکنند و از پسر تعریف میکنند ولی قصد ازدواج در ذهنشان نیست، دقت کنند چون طرف فکر میکند شما چراغ سبز نشان دادهاید و بعد عاشق دختر شما میشود و بعد میشنود شما دخترتان را شوهر دادید و بعد گله میکنند و شما میگویید: ما چنین قصدی نداشتیم و فقط تعریف کردیم. مادرها مواظب باشند. دخترخانمهایی که قوموخویش نیستند، باید واسطه داشته باشند نه پیک. حتماً خانمی را واسطه بفرستید چون اگر آقا باشد در آینده مشکل درست میکنم که این آقا کی بود؟ خانمی مسن و متعهد. کسی که تعهد داشته باشد و نرود بگوید: من پیک فلانی هستم. این را واسطه کنند و بعد واسطه هم باید قدمبهقدم جلو برود که آیا شما قصد ازدواج دارید؟ و بعد قدمبهقدم و تا وقتی قطعی نشده، نباید نامی از شما به زبان بیاورد. چون ممکن است طرف زمینه ازدواج نداشته باشد و یا نامزد داشته باشد.
من عاشق هستم ولی از سخنان کارشناس برنامه خوشم نمیآید. نمیدانم چرا؟
خوب به خاطر اینکه ما شمشیر را برای این عزیزان از رو بستهایم. حکم یک دوای تلخ را دارد. حکم یک تیغ جراحی را دارد. الآن تلخ است ولی ما خیر و صلاح شمارا میخواهیم و میخواهیم در زندگی خوشبخت بشویید.
بعضی از پدرها و مادرها بدون اطلاع فرزندان، خواستگار را رد میکنند. آیا این کار درست است؟
اگر ایشان واقعاً شرایط ازدواج را نداشته باشند، این کار درستی است؛ مثلاً دخترخانم شانزده سال دارند و تحصیل میکنند و هنوز به رشد عقلانی نرسیدهاند و مادر صلاح نمیداند که ایشان ازدواج کن. خوب چه لزومی دارد مادر این را بگویید؟ گفتن این مطلب باعث میشود دختر به هم بریزد زیرا او یک گلوله عاطفه است و ذهنش مشغول میشود و در بعضی موارد، وقتی میفهمند خواستگار کیست، با او رابطه برقرار میکنند. اگر این است بهتر است که دختر نفهمد. ولی اگر دختر شرایط ازدواج را دارد، باید دختر با مادر در این رابطه صحبت کند. حیا نکنند. این حیای غیرعاقلانه است. چه کسی بهتر از مادر است. شما ملاکهای ازدواجتان را به مادر میگویید و حالا مادر ملاکهای اولیه شمارا میداند و وقتی خواستگار زن میزند اول با مادر شما صحبت میکند و مادر ملاکهای اولیه شمارا میداند و بر اساس آن ملاکها و با مشورت با شما به آنها جواب میدهد؛ و اگر دیدند شرایط اولیه شما را ندارند، نباید اجازه بدهند؛ زیرا این به نفع شماست.
چرا بعضی از آقایان در هفته دو سه بار به خواستگاری میروند و وقتی به جلسه دوم خواستگاری میرسند، دیگر نمیآیند؟
اینها کار اشتباه میکنند. کسانی که در هفته به دو تا خواستگاری میروند البته همه نه ولی بیشتر آنها بیمار هستند و اختلالات روانی دارند. بیماری وسواس در انتخاب همسر دارد. مورد داشتم که طرف چهلوچهار سال داشته و گفته من بهاندازه موهای سرم به خواستگاری رفتهام. ولی هنوز بهجایی نرسیدهام. خوب ایشان وسواس دارند. اگر مادر ملاکهای اولیه را تلفنی بپرسد، جلوی اینجور رفتارها هم گرفته میشود. وقتی بدون سؤال اجازه میدهید آنها در هفته چند خواستگاری میروند ولی اگر سؤال کنید میفهمند که خواستگاری به همین راحتی هم نیست.
آیا درست است آقایان همزمان به خواستگاری میروند؟
خیر این درست نیست. چون آدم گیج میشود. باید ببیند یک مورد به نتیجه میرسد یا نمیرسد. ممکن است اتفاقی خانواده دختر بفهمد شما دیروز به خواستگاری دیگری رفته باشید و این خیلی بد است. این جسارت و توهین است و گذشته از اینهمه چیز قاطی میشود؛ و خودتان گیج میشوید. اگر بخواهید مقایسه کنید، بازهم گیج میشوید و خوبیهای هرکدام را میبینید و آرمانگرا میشوید.
دختر بیستوچهار سالهای هستم که ازدواجنکردهام و مردم با گوشه و کنایه با من صحبت میکنند. لطفاً بگویید این کار را نکنند.
بله خودتان عرض کردهاید. چون ما مسلمان هستیم این کار اسلامی نیست و در ضمن انسانی هم نیست. حالا اصلاً ممکن است خود خانم نخواستهاند ازدواج کنند. شما فکر نمیکنید دل دختر بشکند. از دلشکسته بترسید چون خدا میفرماید: من در دلشکسته هستم. حالا دخترخانمی که به هر دلیل ازدواجنکردهاند، باز رفتار مردم به رفتار خود دخترخانم برمیگردند. اگر انزواجویی کنید و در محافل و مجالس شرکت نکنید، برایتان بدتر است. چرا این کار را میکنید. در مجالس عروسی شرکت کنید و بروید و بیایید. نشاط داشته باشید. کلاس هنری بروید. من خانمهایی دارم که سنشان بالا است ولی همه نوع فعالیتی میکنند و سرشان گرم است و افسرده هم نیستند و کسی فکر نمیکند که اینها ازدواجنکردهاند. این افسردگی شماست که باعث پچپچهای مردم میشود. از این لاک خودتان در بیایید. شما طوری رفتار کنید که هزارتا خواستگار داشتید و خودتان نخواستید ازدواج کنید. چرا موضع انفعالی میگیرید.
خواستگاران زیادی دارم و شرایط مطلوبی هم دارم. ولی خواستگاران میروند و دیگر نمیآیند. علت چیست؟
اینکه خواستگاران میروند، معنایش این نیست که شما عیب دارید. اصلاً شاید خانواده پسر خودشان را در شأن شما نمیدیدند و همتای شما نبودند. آنها مشکل داشتند و تناسب نمیدیدند. بعضی مواقع در خانواده عدهای مخالف وعدهای موافق هستند. مفهومش این نیست که شما عیب دارید؛ اما در مواردی هم به خودتان برمیگردد. یکسری عوامل جانبی هستند؛ مثلاً شما در محله نامناسبی هستید. ممکن است خواستگار میآید و محله را که میبیند دیگر نمیآید. گاهی تجملات زندگی شما طرف را میترساند و فکر میکند شما هم باید اینجوری زندگی کنید؛ و ایشان از پس شما برنمیآیند. گاهی توقعات شما بالا است. گاهی شما دشمن و بدخواهی دارید؛ و خواستگاران را منصرف میکند. کلاً سعی کنید از شما کینهای در دل دیگران ایجاد نشود. با این افراد ارتباط برقرار بکنید و دلشان را به دست بیاورید. زمینه دشمنی و عناد را از بین ببرید. حضرت علی (ع) میفرمایند: یک دشمن زیاد و هزار دوست کم است. گاهی رفتار و ظاهر خانم است؛ مثلاً رویشان را زیادی میگیرند یا خیلی باز ظاهر میشوند؛ مثلاً رفتار بدی با والدینشان میکنند. توی حرف مادر میپرند. یا اخمی به مادر میکنند. این رفتار از چشمها پنهان نمیماند. گاهی با کوچکترها رفتار بدی میکنند. البته جای کوچکترها در فضای خواستگاری نیست. گاهی آداب را رعایت نمیکنند. گاهی پررویی یا کمرویی میکنند. گاهی پرحرفی و گاهی کمحرفی میکنند. گاهی ترشرویی و گاهی صمیمیت زیادی میکنند. گاهی لحن کلام آمرانه و با تحکم است. اینها چیزهای کوچکی است ولی یک واقعیت است. اینها را دقت کنید. اگر صلاح الهی باشد، آنچه مقدر شما باشد همان میشود.
دختری بیستوسه ساله هستم و هر خواستگاری که میآید، مادرم بدون مشورت با من به خواستگاران جواب رد میدهد. لطفاً من را راهنمایی کنید.
اگر سن ازدواج دخترخانم نرسیده باشد و در دوره نوجوانی هستند، بعضی از دخترخانمها در بعضی از مناطق ویژگیهایی دارند که از همان سنین نوجوانی خواستگار دارند، اینجا مادر جواب منفی میدهد بدون اینکه دختر بفهمد. به نظر من این کار خیلی خوبی است. دخترخانم در سن ازدواج نیستند و خواستگار هم دارند ولی مادر آنها را رد میکند این به نفع شماست زیرا شما آمادگی ازدواج ندارید. در ضمن با گفتن آن فقط نظام فکری شما به هم میریزد که او کی بود؟ چی بود؟ و گاهی متأسفانه به این میکشد که با طرف رابطه برقرار میکنند. ممکن است زمینهسازی برای گناه ایجاد بشود. خوب گفتن آنچه لزومی دارد؟ اما الآن مصداق ما دخترخانم بیستوسه ساله هستند. در مورد ایشان باید بگویم که دختر و مادر باید مثل دو تا رفیق باشند. ایشان الآن در سن ازدواجشان هستند؛ و کاملاً آمادگی ازدواج دارند. یکی از مهمترین موضوع صحبت مادر و دختر در این سن باید موضوع ازدواج دخترشان باشد. بعضیها میگویند که زشت است. خوب این چه زشتی دارد؟
اینکه حیای عاقلانه نیست حیای احمقانه به تعبیر پیامبر است. اینکه مادر و دختر راجع به ازدواج باهم صحبت نکنند و حیا کنند، این خیلی بد است. باهم حرف بزنید و دخترخانم ملاکهایشان را به مادر بگوید. معمولاً برای خواستگاری به مادر میگویند. اگر مادر ببیند شرایط اولیه را دارد و ملاکهایی که دخترشان دارد این آقا دارا هستند، آنها برای خواستگاری را میپذیرند ولی اگر ببیند که ملاکها را ندارد، جواب رد به آنها میدهد. این جواب رد دادن مادر شما خوب است چون مادر شما مطمئن است که ایشان ملاکهای مورد نظر شما را ندارد و به درد شما نمیخورد. اگر به شما بگویند، نظام فکری شما به هم میریزند. اگر اجازه بدهد که ایشان بیایند و بهجایی نرسد شما لطمه روحی میخورید. ولی اگر شرایط را دارند، برای اینکه مادر به دخترش شخصیت بدهد بگوید اجازه بدهید که من با دخترم مشورت بکنم و بعد به شما جواب بدهم این خوب است. جوانان از این شکایت دارند که مادر میداند که خواستگار ملاکهای دخترش را دارد ولی ملاکهای خودش را ندارد و آنها را رد میکند. این خیلی بد است.
مادرهای عزیز بچههای شما میخواهند ازدواج کنند البته با عقل و منطق نه عشقهای کر و کورکننده. حالا خواستگاری آمده و شرایط را دارد و مشکل جدی هم ندارد، چرا مخالفت میکنید؟ دخترخانمی میگفتند: پدر من همهی خواستگاران را رد میکنند و میگویند تا مدرک دکترا را نگرفتی، نمیشود ازدواج کنی. خوب تا آن موقع سن ایشان بیستوهشت سال میشود و فرصتها را از دست میدهند. شما که با این دلایل غیرمنطقی خواستگاران را رد میکنید فکر نمیکنید که سن دختر شما بالا میرود و فرصتها را از دست میدهد، بعد ناراحت میشوید. در ایران خانوادهها هم باهم ازدواج میکنند. رضایت پدر و مادر خیلی مهم است. همه باهم باید به یک جمعبندی برسند.
مدتی است که به یک آقا علاقهی زیادی پیداکردهام و عاشق او شدهام، حاضرم بدون او نفس نکشم. نمیدانم او هم من را دوست دارد یا خیر. چطوری به او بفهمانم که خیلی او را دوست دارم؟
پاسخ – من به این خانم میگویم که عشقی که شما نسبت به این آقا پیداکردهاید عشق یکطرفه است که در روانپزشکی آن را از اقسام جنون میدانند. با توجه به اینک شما گفتهاید که بدون او نمیتوانید نفس بکشید، نگرانی ما بیشتر است و خواهش میکنم که تا شما لطمههای جدی نخوردهاید و کار به روانپزشک نکشیده، ایشان را فراموش کنید. ما راهکارهای فراموشی را هم قبلاً گفته بودیم؛ زیرا در زندگی شما اختلال ایجاد میشود و به زندگی شما لطمه میخورد البته امیدوارم که تا الآن این اتفاق نیفتاده باشد ولی اختلال ایجاد میشود. این عشقهای یکطرفه لطمههایش برای خانمها خیلی بیشتر است. اگر آقایان دچار چنین عشقی بشوند هم امکان خواستگاری دارند و هم برای آنها خط قرمزها مانع نیست و میتوانند خواستگاری کنند و میتوانند از طریق خانواده متوجه بشوند که این خانم آقا را دوست دارد یا خیر.
خانمها خط قرمز دارند و شأن آنها هم اجازهی چنین کاری را به آنها نمیدهد و به دلیل اینکه ممکن است مشکلاتی پیش بیاید، ما آنها را از خواستگاری منع کردهایم. بررسیها نشان میدهد که وقتی خانمها دچار عشق یکطرفه میشوند، یکسوم انرژی آنها از بین میرود؛ و دچار افت یکسوم انرژی میشوند. اگر محصل باشند دچار افت شدید تحصیلی میشود. عشق یکطرفه هیچ فایدهای ندارد. آلمانیها میگویند که عشق یکطرفه مانند پرسش بدون پاسخ است؛ یعنی شما سؤالی بکنید و کسی پاسخ شما را ندهد. الآن شما عاشق آقایی شدهاید و در مواردی صلا روح آقا هم خبر ندارد و خود خانم هم میداند که آب در هاونگ کوفتن است. ما داشتهایم که خانم مثلاً عاشق یک ورزشکار یا هنرپیشه یا شخصیت علمی شده است، خانم میداند که هیچ دسترسی به آن آقا ندارد. یکوقت عاشق همکلاسیاش میشود و آقا را میبیند و آقا هم خانم را میبیند، خانم میگوید که من میدانم او هم عاشق من است ولی ابراز نمیکند. شما خانم که این حرف را میزنید مرد شناس نیستید.
اگر این آقا شمارا میبیند و ابراز علاقه نمیکند و نگاهی به شما نمیکند، او واقعاً عاشق شما نیست و شما را دوست ندارد. آقایان خیلی نمیتوانند اینجور احساساتشان را نگهدارند و پنهان کنند. اگر شما جلوی این عشق خودتان را نگیرید در زندگی دچار اختلال جدی میشوید؛ و ما گاهی مجبور هستیم که طرف را به روانپزشک ارجاع بدهیم. غیر از اینها، شما فرصتها را از دست میدهید؛ مثلاً اگر ایشان 20 سالشان باشد و میخواهند صبر کنند تا آقا به خواستگاریشان بیاید و ممکن است که چند سال طول بکشد و در این مدت شما خواستگارانی دارید که به خاطر آن آقا، شما به خواستگاران جواب رد میدهید و فرصتها را از دست میدهید. اگر در روایات اینجور عشقها را نهی کردهاند به خاطر همین آفتها و آسیبهاست.
رسول اکرم فرمودند: کسی که عاشق میشود و این را میپوشاند و عفت پیشه میکند، خدا او را میبخشد و داخل بهشت میکند. با این روایت افراد را تشویق میکند که دست از این عشقها بردارند. جای دیگر میفرمایند: کسی که عاشق میشود و به آن بیتوجهی میکند و عفت پیشه میکند و میمیرد، او شهید بهحساب میآید. این خانم باید با این مشکل مقابله کند. همهی خانمهایی که دچار عشق یکطرفه هستند با آن مقابله کنند؛ زیرا هم آب در هاونگ کوفتن است و هم اختلال در نظام زندگی ایجاد میکند. البته این عشقهای یکطرفه برای آقایان هم زحمت دارد. ما داریم آقایانی که دو سال است که عاشق خانم است ولی میترسد که جواب منفی از خانم بشوند و به خاطر این جواب منفی استرس و وحشت دارد و جلو نمیرود. این آقایان هم لطمه میخورد ولی بهاندازهی خانمها لطمه نمیخورند. حالا گاهی آقا در محیط کار یا دانشگاه به خانم نگاه ویژهای دارد و خانم هم این را احساس میکند، در اینجا به خانمها میگویم که آقایان عشقباز هستند و شما خیلی به این نگاهها خوشبین نباشید.
معلوم نیست که ایشان نیت سالمی به این معنا که میخواهند با شما ازدواج کنند داشته باشند. خیلی از آقایان هستند که میخواهند با نگاهشان خانمی را جذب کنند، ماهها این را ادامه میدهد، متانت را حفظ میکند و مدیریتشده جلو میآید تا دل خانم را به دست بیاورد و سوءاستفاده بکند. خیلی از آقایان از این نگاهها حظ بصری میبرند. بارها گفتهایم که حس زیباشناختی آقایان از طریق چشمشان ارضاء میشود و از نگاه کردن لذت میبرود و این یک واقعیت است. به خاطر همین گفتهاند که در این نگاهها قصد ریبه باشد حرام است. حالا ما فرض میکنیم که نگاهی که این آقا میکند یک سیگنال سبزی است که خانم من شما را برای ازدواج میخواهم. خوب، بالاخره آقا باید اقدام بکند. اگر آقا در زمان متعارفی اقدام نکرد، عقل حکم میکند که شما خواستگارانتان را رد نکنید چون این کار ریسک است. اولاً ما نمیدانیم که پشت این نگاهها چه انگیزهای است، حالا با قصد اینکه نیت ازدواج دارند، باید در زمان متعارفی اقدام بکنند.
آیا شما راهکاری دارید که بفهمیم آقا از خانم خوشش میآید یا خیر؟
عشقهای این چنینی که نمیتواند بدون طرف نفس بکشد ما را خیلی نگران میکند و این نشاندهندهی یک عشق آتشین صرفاً احساسی و مبتنی بر عاطفه و غیرعقلانی شکلگرفته است. به فرض که طرف زمینهی ازدواج داشته باشد ممکن است که همتای خانم نباشد و ما نگران هستیم که نکند این یک عشق کر و کورکننده باشد. اصرار من بر این است که این عشق را فراموش کنند و به خواستگارانشان جواب مثبت بدهند. حالا یکوقت میگویند که عشق یکطرفه نیست که به اختلال روانپزشکی باشد بلکه من از آقایی خوشم آمده که عقل هم در این کار دخیل است و فکر میکنم که این آقا میتواند شریک خوبی برای زندگی آیندهام باشد، حالا باید چکار کرد؟ این راهکاری که میگویم پیامدهایی دارد ولی چون جوانان اصرار میکنند من میگویم که در اینجا میتوانید از یک واسطهای استفاده کنید که اطلاعات را به شما برساند. البته پیک باشد نه واسطه زیرا بین پیک و واسطه فرق است. واسطه یک خانم جا افتاده باشد ولی آقا نباشد زیرا اگر این ازدواج هم سر بگیرد یک نقطهی کوری خواهد ماند که آقا میگوید این واسطه مرد چه کسی بود و چه رابطهای با همسر من داشته، پس واسطهی مرد صلاح نیست.
این خانم جا افتاده حتماً باید متأهل و مورد اعتماد باشند. ایشان ظاهراً خودشان به این نتیجه رسیدهاند که کسی در محیط کار یا دانشگاه این آقا هست که به درد او میخورد و از او سؤالاتی بپرسد و در ابتدا اسم این خانم را نبرد. ابتدا بپرسد که قصد ازدواج دارد یا خیر و اگر ندارد که قضیه منتفی است ولی اگر قصد ازدواج دارد، بپرسد که با دانشجو ازدواج میکنید یا خیر و اینکه دوست دارید که با خانم چادری ازدواج کنید یا خیر و سؤالات را بپرسند و اگر خانم شرایط را مهیا دیدند، بگویند که من گمان میکنم که فلانی میتواند گزینهی مناسبی برای شما باشد. خوب است که روی ایشان فکر کنید. البته این هم آفات دارد. بالاخره این کارها مخفی نمیماند؛ یعنی در آینده احتمال دارد که قضیه لو برود که این خانم متأهل پیک این دخترخانم بوده است و مشکل ایجاد بکند. پس قطعاً پیک نباشد زیرا پیک کسی است که دخترخانم خودش آن را میفرستد. اگر دخترهای میخواهند این کار را بکنند خودشان این کار را بکنند زیرا آفت آن کمتر است؛ زیرا این راز زندگی شما است و شما درآید راز زندگیتان را به دوستتان میگویید. دوست شما میخواهد پیک شما باشد.
امام صادق (ع) فرمودند: رازتان را به دوستتان نگویید شاید فردا او دشمن شما باشد. اگر کسی که شما به او علاقه دارید کار راحتتر میشود؛ مثلاً فکر کنید که پسرعمو یا پسرعمه دخترخانم هستند، اینها باهم رفتوآمد دارند و همدیگر را دائم میبینند. فرض من این است که وقتی دخترخانم به سن ازدواج رسید باید حرف دلش را به مادرش بزند و در اینجا نباید حیا کند و اینجا حیای، حیای عاقلانه نیست و به مادر میگوید که فلانی میتواند همسر خوبی برای من باشد و مادر میتواند قراین و نشانههایی بیاورد مثلاً مادر بگوید که این علی آقای شما چقدر نازنین است و خیلی دوست داشتم که پسری مثل ایشان داشتم. این دیگر تابلو است؛ و این چراغ سبزی است که من علاقه دارم ایشان داماد من بشود. اگر از طرف آنها هم عکسالعملی بود معلوم میشود که آنها همفکرهایی دارند ولی اگر هیچ عکسالعملی نداشتند و بازخوردی نداشتند معلوم میشود که آن آقا احساسی نسبت به این دخترخانم ندارد یا اصلاً نمیخواهند که با نزدیکان ازدواج بکنند. اگر اینجا با دخترخانم اصرار داشته باشد میتواند در بین نزدیکان یک واسطهای باهمان شرایطی که گفتم پیدا کند تا بیند که بالاخره طرف او را دوست دارد یا خیر و از سر در گمی نجات پیدا کنند.
دختری 28 ساله هستم که تابهحال خواستگاری نداشتهام که حداقلهایی که میخواهم داشته باشد. خواهری دارم که دو سال از من کوچکتر است. پدر و مادرم اجازه نمیدهند که برای خواهرم خواستگار بیاید. به پدر و مادرها بگویید که اینقدر اصرار نداشته باشند که دختر اول ازدواج کند، راهنمایی بفرمایید.
این خانم از آن دسته خواهرهایی نیست که پدر و مادرش به خاطر او خواستگار راه نمیدهند؛ یعنی خواهری نیست که بگوید حق ندارید تا وقتی من نرفتهام برای خواهرم خواستگار بیاید. روحیهی این خانم قابل ستایش است. گاهی اوقات پدر و مادرها میگویند که اگر خواهر کوچکتر زودتر شوهر کند، مردم میگویند که حتماً خواهر بزرگتر ایرادی داشته است که شوهر نکرده است. شما فکر میکنید که اگر والدین به خاطر این علت مانع ازدواج خواهر کوچکتر بشوند چه اتفاقی میافتد؟ من احساسات پدرانهی شما را درک میکنم ولی اگر ازدواج خواهر بزرگتر زیاد طول بکشد، آن موقع شما دو تا ناراحتی دارید: یکی ازدواج نکردن خواهر بزرگتر و دیگری ازدواج نکردن خواهر کوچکتر. پس ما نباید بگذاریم که بیش از این غم و غصه بردل شما بنشیند. بعضی خانوادهها وقتی میبینند که خواهر کوچکتر ازدواج کرده است یک نگاه بدبینانه به خواهر بزرگتر دارد. ما نمیخواهیم این دید را انکار کنیم. توجه کردن به این دید معضل شما را دو تا خواهد کرد.
وقتی شما بر سر ازدواج خواهر کوچکتر مانع ایجاد میکنید دو اتفاق میافتد: خواهر کوچکتر با خواهر بزرگتر بد میشود؛ و رابطهی آنها به هم میریزد؛ زیرا خواهر بزرگتر را مانع اصلی ازدواجش میبیند. اتفاق دیگر این است که وقتی خواهر کوچکتر بعد از مدتی که پدر و مادر تسلیم میشوند، ازدواج میکند اگر بحرانی در زندگیاش ایجاد شود میگوید که تقصیر پدر و مادرم است که خواستگارهای دیگر را رد کردند و نگذاشتند که من با خواستگارهای بهتر ازدواج کنم، سن من بالا رفت و من مجبور شدم که با این خواستگار ازدواج کنم.
این سؤال پیش میآید که چه کسی باید این نگاهها را در جامعه عوض کنند؟
ممکن است که خواهر کوچکتر سن کمی داشته باشد، در این صورت پدر و مادر میتوانند با صحبت و گفتگو با خواستگار، مهلت چندماهه بگیرند تا خواهر بزرگترازدواج کرد. ما میتوانیم با خدا معامله کنیم؛ یعنی ما بهعنوان پدر و مادر باید زمینهی ازدواج فرزندان را فراهم کنیم. درست این است که الآن دختر کوچکتر ازدواج میکند ولی ما از خدا میخواهیم که راه را برای دختر بزرگتر هم باز کند.
رسم و رسوم زیبایی از گذشته مانده است که باید به آن احترام بگذاریم. ولی بعضی از رسم و رسوم اشتباه است. یکی از رسوم اشتباه همین ازدواج نکردن خواهر کوچکتر است. نه شرع و نه عرف این را قبول نمیکند. ما باید خطشکنی کنیم. اگر خانوادهای دختر کوچکتر را شوهر داد، ما باید اینطور نگاه کنیم که خواهر بزرگتر خواستگار مناسب نداشته است؛ یعنی اولین چیزی که به فکر ما میرسد نباید این باشد که حتماً خواهر بزرگتر ایرادی داشته است. البته حتماً باید تحقیق و گفتگو را انجام داد. بعضیها بدبینانهترین فکر را میکنند و بعضیها خوشبینانهترین فکر را میکنند که هردو فکر اینها اشتباه است. سادهلوحی خوب نیست ولی صرف اینکه خواهر بزرگتر ازدواج نکرده است را با بدبینی نگاه نکنیم. خواهرهای بزرگتر هم با خدا معامله کنند و از خدا بخواهند که کسی را که مناسب آنها است سرراهشان بگذارد.
دختر 22 سالهای هستم که خواستگاران زیادی دارم اما مادرم آنها را بدون مشورت با من رد میکند. معیارهای من با معیارهای مادرم خیلی فرق میکند و میدانم که مادرم با معیارهای خودش جواب خواستگارها را میدهد. آیا دخترها حق ندارند که معیارهای خودشان را مطرح کنند؟
مادرها توجه داشته باشند که میخواهند برای دخترهایشان شوهر پیدا کنند نه برای خودشان داماد پیدا کنند. خیلی از پدر و مادرها قبل از اینکه فکر کنند که این آقا یا دختر میتواند شوهر یا زن خوبی برای فرزندانشان باشد، به این فکر میکنند که داماد یا عروس خوبی برای آنها خواهد شد یا خیر. وقتی معیارهای شما با دختران متفاوت است همسری که میتواند همکفو او باشد با کسی که میتواند با شما سازگاری داشته باشد متفاوت است. اگر شما کسی را پیدا کردید که با شما سازگاری داشت و داماد خوبی بود آیا برای دختر شما هم شوهر خوبی خواهد شد؟ مخصوصاً وقتیکه مادر و دختر باهم تفاوتهای روحی و روانی متفاوتی دارند. دغدغهی اصلی شما باید این باشد که شوهر خوبی برای دخترتان پیدا کنید تا داماد خوبی برای خودتان. دخترها میخواهند با شوهرشان مستقل زندگی کنند. پس شما به شخصیت دخترتان احترام بگذارید. برای احترام به شخصیت دخترتان از او نظرش را در مورد خواستگاران بخواهید و مشورت کنید که این جزو دستورات دینی ماست. اگر مادری میداند که این داماد مطلوب خودش است ولی مطلوب دخترش نیست، این کار خودخواهی است. بعضی از خودخواهیها اثرش خیلی کم است ولی بعضی از خودخواهیها بازی کردن با زندگی یک نفر است و این خودخواهی خیلی خطرناک است و پشیمانی سودی ندارد. پس خانوادهها به معیار دخترشان توجه کنند.