افسانه حیدری جمعه ۹ آبان ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۵

ایمان قلبى با اجبار حاصل نمى‏ شود، بلكه با برهان، اخلاق و موعظه مى‏ توان در دل ها نفوذ كرد، ولى این به آن معنا نیست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگوید من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كرده ‏ام بازدارد . قوانین جزایى اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه یك فرد موذى باشد.

لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُۆْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (بقره ـ 256)

در (پذیرش) دین، اكراهى نیست. همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محكمى دست یافته، كه گسستنى براى آن نیست و خداوند شنواى دانا است.

 

دین اجبارى نیست‏

آیة الكرسى در واقع مجموعه‏ اى از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود كه اساس دین را تشكیل مى‏ دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است، نیازى به اجبار و اكراه نیست.

در این آیه مى‏ فرماید: "در قبول دین هیچ اكراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشكار شده است" (لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ).

"رشد" از نظر لغت عبارت است از راهیابى و رسیدن به واقع، در برابر "غى" كه به معنى انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است.

از آنجا كه دین و مذهب با روح و فكر مردم سر و كار دارد و اساس و شالوده‏ اش بر ایمان و یقین استوار است، خواه ناخواه راهى جز منطق و استدلال نمى‏ تواند داشته باشد و جمله " لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ" در واقع اشاره‏اى به همین است.

به علاوه همان گونه كه از شأن نزول آیه استفاده مى‏شود، بعضى از ناآگاهان از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مى‏ خواستند كه او همچون حكام جبار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (هر چند در ظاهر) كند و آیه فوق صریحاً به آنها پاسخ داد كه دین و آیین چیزى نیست كه با اكراه و اجبار تبلیغ گردد، به خصوص اینكه در پرتو دلایل روشن و معجزات آشكار، راه حق از باطل آشكار شده و نیازى به این امور نیست.

این آیه پاسخ دندان شكنى است به آنها كه تصور مى‏ كنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.

جایى كه اسلام اجازه نمى‏ دهد پدرى فرزند خویش را براى تغییر عقیده تحت فشار قرار دهد، تكلیف دیگران روشن است.

اگر چنین امرى مجاز بود، لازم بود این اجازه، قبل از هر كس به پدر درباره فرزندش داده شود، در حالى كه چنین حقى به او داده نشده است.

از اینجا روشن مى‏ شود كه این آیه تنها مربوط به اهل كتاب نیست آن چنان كه بعضى از مفسران پنداشته‏ اند، و همچنین حكم آیه هرگز منسوخ نشده است آن چنان كه بعضى دیگر گفته ‏اند، بلكه حكمى است جاودانى و هماهنگ با منطق عقل.

 

مذهب نمى ‏تواند تحمیلى باشد

اصولاً اسلام و هر مذهب حقی، از دو جهت نمى‏تواند جنبه تحمیلى داشته باشد:

الف- بعد از آن همه دلایل روشن و استدلال منطقى و معجزات آشكار، نیازى به این موضوع نیست.

به عبارتی آنهایی متوسل به زور و تحمیل مى ‏شوند كه فاقد منطق باشند، نه اسلام با آن منطق روشن و استدلال هاى نیرومند.

ب- اصولاً دین كه از یك سلسله اعتقادات قلبى ریشه و مایه مى‏ گیرد ممكن نیست تحمیلى باشد.

زور و شمشیر و قدرت نظامى در اعمال و حركات جسمانى ما مى‏ تواند اثر بگذارد نه در افكار و اعتقادات ما.

 

نتیجه گیری:

ایمان قلبى با اجبار حاصل نمى‏ شود، بلكه با برهان، اخلاق و موعظه مى‏ توان در دل ها نفوذ كرد، ولى این به آن معنا نیست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگوید من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كرده ‏ام بازدارد.

قوانین جزایى اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه یك فرد موذى باشد.

اسلامى كه به كفّار مى‏گوید: «هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ» (بقره، 111) اگر در ادّعاى خود صادقید، برهان و دلیل ارائه كنید. چگونه ممكن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟

جهاد در اسلام یا براى مبارزه با طاغوت‏ها و شكستن نظام‏هاى جبّارى است كه اجازه تفكّر را به ملّت‏ها نمى‏دهند و یا براى محو شرك و خرافه‏پرستى است كه در حقیقت یك بیمارى است و سكوت در برابر آن، ظلم به انسانیّت است.

مطابق روایات، یكى از مصادیق تمسك به «بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏» و ریسمان محكم الهى، اتصال به اولیاى خدا و اهل بیت علیهم السلام است.

رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله به حضرت على علیه السلام فرمودند: «انت العروة الوثقى». (تفسیر برهان، ج 1، ص 141)

 

پیام‏های این آیه:

1ـ دینى كه برهان و منطق دارد، نیازى به اكراه و اجبار ندارد. «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ»

2ـ تأثیر زور در اعمال و حركات است، نه در افكار و عقاید. «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ»

3ـ راه حقّ از باطل جدا شده، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل، وحى و معجزات است. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»

4ـ دین، مایه ‏ى رشد انسانیّت است. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»

5ـ اسلام با استكبار سازش ندارد. «یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»

6ـ تا طاغوت‏ها محو نشوند، توحید جلوه نمى‏كند. اوّل كفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا. «فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُۆْمِنْ بِاللَّهِ»

7ـ كفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمى باشد. «یَكْفُرْ»، «یُۆْمِنْ» فعل مضارع نشانه‏ى تداوم است.

8ـ محكم بودن ریسمان الهى كافى نیست، محكم گرفتن هم شرط است. «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ»

9ـ تكیه به طاغوت‏ها و هر آنچه غیر خدایى است، گسستنى و از بین رفتنى است. تنها رشته ‏اى كه گسسته نمى ‏گردد، ایمان به خداست. «لَا انْفِصامَ لَها»

10ـ ایمان به خدا و رابطه با اولیاى خدا ابدى است. «لَا انْفِصامَ لَها» ولى طاغوت‏ها در قیامت از پیروان خود تبرى خواهند جست.

11ـ ایمان به خدا و كفر به طاغوت باید واقعى باشد، نه منافقانه. زیرا خداوند مى‏ داند و مى‏ شنود. «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

 



شارژ سریع موبایل