در این مقاله به دو بحث مجزای تفسیری می پردازیم:
بحث نخست: منظور از مقتسمین در آیات 89 تا 91 سوره حجر چه کسانی هستند؟
"کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ* الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ"؛ (ما بر آنها عذابى مىفرستیم) همان گونه که بر تجزیهگران (آیات الهى) فرستادیم! همان ها که قرآن را تقسیم کردند (آنچه را به سودشان بود پذیرفتند، و آنچه را بر خلاف هوس هایشان بود رها نمودند)!
کلمه "عضین" جمع "عضه" است و اصل عضه "عضوه" بوده "واو" آن را انداختهاند و به همین جهت جمع آن با نون آمده است، همچنان که در "عزه" گفته شده است عزون، چون اصل عزه نیز عزوه بوده، و" تعضیه" به معناى تفریق است، و از "اعضاء" گرفته شده که هر یک از دیگرى جدا است، پس اگر بگوییم "عضیت الشیء" معنایش این است که من فلان چیز را متفرق و عضو عضو کردم.
در باره معناى آیه: "کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ"، و بیان مقصود از "مقتسمین" و وجه تسمیه آنان به این نام، در میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد.
"سیاق کلام بى اشاره به این معنا نیست که این جمله (کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ) متعلق به جمله مقدر باشد که جمله "وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ" بدان اشاره دارد، پس معناى جمله مورد بحث این مىشود که من ترسانندهاى هستم که شما را از آن عذابى که قبلاً بر مقتسمین نازل شده بود مىترسانم و مقصود از مقتسمین کسانی هستند که خداى تعالى در جمله "الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ" توصیفشان کرده، و به طورى که در روایات آمده طائفهاى از قریش بودند که قرآن را قسمت قسمت کرده عدهاى گفتند سحر است، عدهاى دیگر گفتند افسانههاى گذشتگان است، جمعى گفتند ساختگى است.
بعضى هم گفته اند: جمله "کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ" متعلق به قبل است؛ آن جا که مىفرمود: "وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی"، و معنایش این است که ما قرآن را بر تو نازل کردیم آن طور که بر مقتسمین نازل کردیم. طبق این معنا، مقصود از مقتسمین، یهود و نصارى هستند که قرآن را قسمت قسمت نموده و گفتند به بعض آن ایمان داریم، ولى به بعضى دیگرش ایمان نداریم. سیوطی در الدر المنثور است به نقل از طبرانى در کتاب اوسط، از ابن عباس روایت کرده: "مردى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسید به من خبر ده از کلام خدا که مىفرماید: "کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ" فرمود: یعنى یهود و نصارى، گفت: خبر ده از جمله" الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ"، فرمود: آنهایى که به بعض کتاب ایمان آورده و نسبت به بعض دیگرش کفر ورزیدند".
طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان می گوید: در این باره، دو قول است:
1. قتاده در معنای آیه می گوید: یعنى قرآن را بر تو نازل کردیم، همان طورى که بر یهودیان و مسیحیان که قرآن را قسمت قسمت کرده، میان اجزاى آن تفرقه افکندند و بعضى را قبول و بعضى را رد کردند، نیز نازل کردهایم. اینان در قرآن کریم، هر چه با کتاب خودشان موافق بود مىپذیرفتند و هر چه مخالف بود، رد مىکردند. ابن عباس می گوید: علت این که آنان را «مقتسمین» نامیده، این است که آنها کتاب هاى آسمانى را قسمت قسمت کرده، به قسمتى ایمان مىآوردند و به قسمتی [کفر می ورزند].
2. شما را از عذابى مىترسانم که بر آنهایى که راههاى مکه را قسمت کردند - تا از ایمان به پیامبر گرامى مانع شوند -، نازل کردم. مقاتل می گوید: آنها شانزده نفر بودند که ولید بن مغیره، آنها را در موسم حج، مأموریت داده بود تا سر راه مسافران مکه بایستند و به آنها بگویند که تحت تأثیر جاذبه معنوى محمد (صلی الله علیه و آله) قرار نگیرند و فریب او را نخورند! خداوند بر آنها عذاب نازل کرد و به خوارى و سختى جان سپردند. این گروه، قرآن را به اجزایى تقسیم کردند: قسمتى را سحر، قسمتى را "اساطیر اولین" و قسمتى را افترا نامیدند.
نتیجه اینکه:
از مجموع نظریات مفسران استفاده می شود مقتسمین کسانی بودند که در مقابل پیامبر صف آرایی کرده قرآن را قسمت قسمت کرده، آنچه را که به نفعشان بود پذیرفتند و آنچه را که به ضررشان بود، گفتند دروغ، افسانه و... است. البته گفتنی است که این صفت اختصاص به همان گروه صدر اسلام نداشته، بلکه هر کس و هر گروهی در هر زمان این خصوصیت را داشته باشد، این آیه بر آنها قابل انطباق است.
بحث دوم: مراد از صبغه خدا در قرآن چیست؟ آیا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، خاندان او و قرآن، تجلی از صبغه خدا، جهت نجات مردم در دنیا و آخرت هستند؟
بنابر آنچه در روایات و تفاسیر آمده، منظور از "صِبْغَةَ اللّهِ" در آیه شریفه "صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ احْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً"، (بقره، 138) اسلام و یا میثاقی است که خداوند در عهد الست (عالم ذر) درباره ولایت علی (علیه السلام) از مردم گرفته است. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید: مراد از رنگ خدائى، اسلام است.( کافی، ج 2، ص 14) آن حضرت در روایت دیگر فرمود: مراد ولایت امام علی (علیه السلام) است که خداوند در عالم میثاق (که از آن تعبیر به عالم ذر می کنند)، از مردم گرفت. (تفسیر العیاشی، ج 1، ص 62)
برخی از مفسران نیز گفتهاند: منظور از صبغه، فطرت است. (تبیان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 485) و فطرت توحید و دین اسلام رنگ خدائى است که هر کس آن را برای خود نگه دارد، در عالی ترین مقام انسانیت قرار مىگیرد و این که اسلام را به رنگ الاهى تعبیر نموده شاید بدین جهت باشد که همان طوری که رنگ موجب ظهور اشیاء مىگردد و هر چیزى با رنگ شناخته می شود، ضروری است، اسلام و آثار اسلامى نیز در هر مسلمانى ظاهر گردد.
شایان ذکر است که تعابیری که در باره رنگ خدایی بیان شد قابل جمع با یک دیگر می باشد و اختلافی بین آنان نیست؛ زیرا اسلام، فطرت توحید، ولایت امام علی (علیه السلام) در یک راستا قرار دارند.
شهید مطهری (ره) در این زمینه مطالبی را بیان نموده اند که خلاصه آن را بیان می کنیم:
با توجه به معنایی که دین در قرآن دارد، سه واژه "فطرت و صبغه و حنیف" در یک مصداق استعمال شده است، اگر چه از نظر معنا و مفهوم با هم متفاوت اند؛ مانند این آیات: لِلدِّینِ حَنیفا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها"(روم، 30) و "صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ احْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً" (بقره، 138)
مقصود از "صبغة" بر وزن فعلة نوع رنگ زدن و رنگ کردن (نه فریب دادن) است و از مترادفات آن دو واژه "صبغ" و "صبّاغ" به معنای رنگ کردن و رنگرز می باشد.
در آیه شریفه مراد از "صبغة اللّه" یعنی دین، رنگ خدایی است که خداوند در متن تکوین زده و انسان را به آن زینت داده است.
این تعبیر در قرآن اشاره به عمل غسل تعمید که مسیحیان انجام مىدهند دارد. و بچه های تازه متولد شده و کسانی مىخواهند مسیحى شوند با این غسل، آنان را وارد دین مسیحیت می کنند و به این وسیله رنگ مسیحیت به او مىزنند و این شست و شو کردن را یک نوع رنگ مسیحیت زدن مىدانند. قرآن مىگوید رنگ، آن رنگى است که خدا در متن خلقت زده است....
ایشان در ادامه می گوید" غسل تعمید اثری ندارد و کسى را که چیزى نیست نمی توان آنچنانى کرد؟! رنگ زدن آن رنگ زدنى است که دست خلقت در متن آفرینش زده است. آنچه پیغمبر ما مىگوید همان اسلام واقعى و همان فطرت واقعى است؛ فطرت واقعى یعنى رنگى که خدا در متن خلقت به روح و روان بشر زده است... .(استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 461)