سمیه قاسمی پنجشنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۰

در ابتدا ضروری به نظر می‌رسد که برای روشن شدن پاسخ نكاتی را بیان کنیم:

 

1. تفاوت‌های زن و مرد:

1. از لحاظ جسمی، مرد نوعاً درشت اندام و قوی و زن كوچك اندام‌تر و ظریف‌تر است؛

2. از لحاظ روانی، میل مرد به ورزش و شكار و كارهای پرحركت، همچنین احساسات مرد مبارزانه و جنگی، و احساسات زن صلح جویانه و بزمی است.

 

2. مشتركات زن و مرد در مقامات معنوی: ملاك ارزش، به روح انسان است و روح نه مرد است و نه زن، این روح الهی هم در مرد وجود دارد و هم در زن «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» هر دو دارای فطرت الهی و امانت‌دار الهی می‌باشند. هردو زیباترین موجود خداوندی و با تلاش به سوی خدا در حرکتند هم زن و هم مرد می‌توانند عاشق خدا باشند.

 

3. مسایل اجرایی در اسلام كارهای اجرایی كه حوصله و توان زیادی لازم دارد، و لازمه‌اش سر و كار داشتن با افراد مختلف است، شرطش این است كه مرد عهده‌دار آن باشد، مثلاً زن می‌توان مجتهد باشد و به بالاترین درجة اجتهاد برسد ولی مرجع تقلید عموم نمی‌تواند باشد، می‌تواند در علم قضا به عالی‌ترین مرحله برسد ولی قاضی كه با مردم و پرونده و اعدام و... سر و كار داشته باشد نمی‌تواند باشد. شرط قضاوت این است كه مرد باشد. زن می‌تواند عادله باشد ولی نمی‌تواند امام جماعت باشد. برای مردها با الاتفاق و برای زنها بنابر احتیاط اضافه كنیم كه هیچ یك از امور گذشته مانع كمالاتی معنوی زن نمی‌شود، بلكه زن می‌تواند به مقامی برتر از انبیاء برسد، چنانكه زهرا  ـ سلام الله علیها ـ  چنین بود.

با توجه به نكات پیش گفته، جواب را در دو بخش: قضاوت زن و مرجعیت زن بیان می‌داریم.


بخش اول:

قضاوت زن در قرآن آیه‌ای كه صریحاً دلالت كند بر این مطلب كه، زن نمی‌تواند قاضی باشد، و یا شرط قضاوت ذكوریت (و مردن بودن) است؛ به طور مستقیم نیافتیم.

مدرك اصلی در اینكه زن نمی‌تواند قاضی باشد و در قضاوت ذكوریت شرط است؛ روایات پیامبر اكرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ  و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد، ائمه بعنوان مفسران واقعی قرآن، و یكی از دو امانت گرانبهای پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در بین امت زبان گویای قرآن می‌باشند، در واقع كلام آنها حكم قرآن را دارد، منتهی به صورت غیرمستقیم به برخی روایات معصومین اشاره می‌شود:

1. پیامبر اسلام  ـ صلی الله علیه و آله ـ  فرمود: «لایفلح قوم ولیّهم امراة؛ مردمی كه زن بر آنها ولایت و حكومت كند رستگار نخواهد شد.»

2. امام باقر  ـ علیه السّلام ـ  فرمود: «لا تتولی المرأة القضأ؛ زن نباید متولی قضا و قاضی باشد.»

3. در روایت دیگر می‌خوانیم كه خداوند هنگام خروج حواء از بهشت سخنانی فرمود: از جمله خطاب كرد «ولم اجعل منكنّ حاكماً و لا ابعث منكن بنیاً؛ از شما زنها در دنیا حاكم (و قاضی) قرار ندادم و همچنین پیغمبری از بین زنان مبعوث نخواهد شد.»

4. امام صادق  ـ علیه السّلام ـ  از پیامبر اسلام نقل نموده كه حضرت به علی  ـ علیه السّلام ـ  فرمود: «یا علی لیس علی المرأة جمعة و لا جماعة... و لاتولی القضاء؛ علی جان! بر زنها شركت در نماز جمعه و جماعت لازم نیست، و همچنین عهده‌دار قضا (و قضاوت) نمی‌توانند باشند.»

ج: فهم عرفی: روایاتی چون مقبولة عمربن حنظله و حسنة ابی خدیجه که دستور داده در امر قضاوت و تقلید به مرد رجوع كنید: «انظروا الی رجل» فهم عرفی از آنها این است كه به زن نمی‌توان به عنوان قاضی رجوع كرد. چون ارادة شارع بر این است كه زنها در حد امكان از نامحرم بدور باشند، و با آنها مواجه نشوند، لذا راضی نشده كه امام جماعت مردان باشد... پس نمی‌تواند قاضی باشند. خلاصه وقتی شارع رضایت به امام جماعت بودن زنان نداده است. چگونه راضی می‌شود زن مرجع تقلید و یا قاضی باشد، و مكرراً مورد سؤال نامحرمان و در معرض دید آنها قرار گیرد، این مسئله است كه در اذهان مردم ریشه دارد (ارتكاز قطعی عند المشرعه) و باعث یقین انسان می‌شود.

د: اجماع: مدرك دیگر برای اینكه زن نمی‌تواند قاضی باشد و اتفاق علماء و مراجع در طول اعصار است كه زن نمی‌تواند بر منصب قضاوت قرار بگیرد.

 

 آیا در قرآن بیان شده است كه زن نمی‌تواند قاضی یا مرجع تقلید شود؟

 
هـ: اصل عدم: دلیل دیگر این است كه روایات نصب فقهاء در زمان غیبت بعنوان مرجع و قاضی، اختصاص به مردان  دارد، چون در بعضی از آنها تصریح شده به این امر مانند «اجعلوا بینكم رجلاً قد عرف حلالنا و حرامنا» اگر شك كنیم كه این روایات شامل زنها هم می‌شود یا نمی‌شود؟ اصل عدم اذن و اجازة شارع است، و این اصل خود دلیل دیگری بر مسئله است.

بخش دوم مرجعیت زن: اصل اجتهاد زن، و اینكه زنی در فقه صاحب نظر باشد و به نظر خویش عمل كند، جای هیچ اشكالی نیست، چون هم اطلاقاتی قرآن كه دربارة علم، و تشویق به آن و فراگیری آن، مانند: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» و مانند: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» شامل زنها می‌شود و هم آیاتی؛ مانند: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ؛چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‌ای كوچ نمی‌كند تا در دین (و معارف و احكام اسلام) آگاهی یابند»­ كه در خصوص اجتهاد است  شامل زنان می‌شود.

و اما مسئله ی مرجعیت، تمام ادله‌ای كه ذكوریت (و مرد بودن) را در قاضی شرط می‌دانند، در مرجعیت هم لازم می‌داند، چون كار اجرایی می‌باشد، و نیاز دارد كه با نامحرمان روبرو شود، لذا هم دلالت التزامی بعضی از آیات در اینجا راه می‌یابد و هم روایاتی كه در باب قضاوت بیان شد، كه ذکوریت شرط است، و هم فهم عرفی و ارتكاز متشرعه، بر این است كه زن در كارهای كه لازمه‌اش سر و كار داشتن با نامحرم است مانند مرجعیت و قضاوت... وارد نشوند؟

نتیجه این شد كه آیة صریح در قرآن بر اینكه زن نمی‌تواند قاضی و یا مرجع باشد، و یا در این دو، ذكوریت (مرد بودن) شرط است نداریم، بلی از بعضی اطلاقات و كلیات و دلالت‌های التزامی می‌توان استفاده كرد كه كارهای اجرایی كه توان روحی و جسمی بالایی می‌طلبد، و لازمه‌اش مواجه شدن با نامحرمان است، قرآن توصیه نمود، كه زنان از آن موارد اجتناب كنند، دلیل اصلی بر مسئله مورد سؤال روایاتی است كه می‌گوید: زن نمی‌تواند قاضی باشد، و همچنین فهم عرفی است از ادله‌ای كه می‌گوید قاضی و مرجع مرد باشد، و سومی ارتكاز متشرعه (و آنچه كه در ذهن مسلمین ریشه دارد) این است كه زن قاضی و مرجع تقلید نمی‌تواند باشد.



شارژ سریع موبایل