ما در طول شبانه روز حرف های زیادی با مردم می زنیم و خودمان را شخصیتی بسیار مناسب، سخنگو و توانمند نشان می دهیم اما در درون خودمان بسیار زیادتر از مقداری که با دیگران صحبت می کنیم، با خود حرف می زنیم. بسیار کم پیش می آید که زبان ذهن ما ساکت باشد. اگر زبان سرخ رنگ ماهیچه ای مان برای صحبت با دیگران حرکت نکند، زبان ذهنمان همچنان فعال می ماند و با خودمان صحبت می کنیم.
ما از این راه است که تفکر می کنیم. در موقع انجام دادن کارها هم بسیار پیش می آید که با خود صحبت می کنیم اما دیگران این همه صدای حرف های درونی ما را نمی شنوند. آنها هم مثل ما حتی در وقت هایی که زبانشان ساکت است، در درونشان حرف می زنند. وقتی نزد مشاورین مذهبی و دینی رفته و این حرف های درونی انسان ها را بپرسیدم بیشتر آنان براین واقفند که اکثر مراجعه کنند حرف اولشان این است!
"اصلا خدا من رو بی عرضه آفریده. بقیه هم راست میگن. من آدم دست پا چلفته و به درد نخوری هستم."
باید گفت: کسی که با خود این فکرها را می کند، خودش را موجودی ناتوان می پندارد. باید دید این ناتوانی از کجا می آید؟
آیا ناتوانی جزو وجود ماست یا جزو خیال ما؟ به عبارت دیگر باید بررسی کنیم که چه می شود که گاهی عده ای که با خودشان صحبت می کنند می گویند که "من عرضه هیچ کاری را ندارم" ؟
علت این ناتوانی چیست؟ آیا این ناتوانی را می توان تغییر داد یا باید آن را جزو سرنوشت قطعی بدانیم؟
در چهارمین شماره از کلمات قصار نهج البلاغه می خوانیم:
حضرت می فرمایند: "الْعَجْزُ آفَةٌ" عجز و ناتوانی آفت انسان است؛
باید گفت: وقتی درختی آفت می زند اول آن قسمت آفت خورده خراب می شود بعد گسترش پیدا کرده تا تمام درخت رو فرا می گیرد و نابودش می کند ناتوانی هم به همین منوال، انسان در ابتدا از لحاظ روانی سالم است بعد از اینکه ناتوانی را احساس کرد مرحله به مرحله خرابش می کند تا ساختمان و بنیان وجودیش از هم بپاشد.
و سرچشمه بسیاری از ناتوانی ها تنبلی، سستی و کاهلی است. انسان تنبل همیشه سعی می کند راحت ترین کار رو انتخاب کند و این با از بین بردن ناتوانی ها و به دست آوردن مهارت ها منافات دارد چون به دست آوردن هر مهارتی نیازمند گذراندن دوره های خاص خودش است! بزرگان ما هم همواره تاکید می کردند که انسان اگر بخواهد دچار عجز و ناتوانی نشود باید حرفه و مهارتی بلد باشد تا بتواند در جامعه سرش رو بالا گرفته و دید بهتری به امور خودش داشته باشه. نداشتن توانایی در برهه های مختلف می تواند باعث ضرر و زیان شخص شود. برای هرچه بهتر زیستن بدست آوردن توانایی های مفید، دردورانی که همه ی امور بر مدار علوم و فنون مختلف می گذرد، می تواند بسیار موثر باشد. انسان به واسطه ی انسان بودنش تا وقتی که زنده است باید زحمت بکشد، تلاش کرده و با توکل به یگانه ی مهربان زندگی خوب و سالمی رو برای خودش و اطرافیانش رقم بزند.
علت اینکه امام ناتوانی را آفت شمرده اند 4 چیز است!
1- همان طور که آفت در میانه راه رشد یک گیاه پیدا می شود، عجز و ناتوانی هم در میانه راه اراده انسان پیدا می شود. پس هر کس که می گوید "من نمی توانم" باید جمله خود را اصلاح کند و بگوید: "می توانم کاری که می خواهم را شروع کنم اما مدتی پس از شروع در اثر موانعی شکست می خورم."
2- عجز آفت است و در انسان اصیل نیست. یعنی همانطور که آفت مثل یک غریبه مزاحم بر سر گیاه می رسد، ناتوانی هم با انسان غریبه است و در گوهر انسان جایی ندارد. باید در خود کنکاش کنیم ببینیم این عبارات یأس آلود از کدام منبع سرچشمه گرفته اند. حتما یک منبع بیرونی مرتبط با شیطان است که بر فکر انسان یأس فرود می آورد.
3- باید دائما مراقب بود عجز پیدا نشود و اگر عجزی در خودمان سراغ داشتیم باید سریع به فکر برطرف کردن آن باشیم؛ همانطور که یک کشاورز و یک باغبان همیشه مراقب است که محصولش دچار آفت نشود و اگر آفتی دید سریع با آن مبارزه می کند، ما هم باید همیشه مراقب خود باشیم و از کنار فکرهای سست کننده و یأس آمیز که دشمن ماست بی تفاوت نگذریم و نگذاریم در دلمان ریشه کنند.
اما خوب است بدانیم یکی از دلایلی که دچار یأس می شویم، آن است که از علاقه های خود و از توانایی های خود شناخت کافی نداریم، که نتیجه آن همانطوری که گذشتگان ما گفته اند این می شود که "سنگ بزرگ نشانه نزدن است."
علائق خود را پیدا کن، تلاشت را در زندگی بالاببر، و از همه مهمتر توکل کن به خدا چرا که حتما نتایج زیر زا خواهید دید:
شناخت این موضوع كه دیگران نیز سودی به حال او ندارند. (رهایی از دل بستگی ذلیلانه)
در دعا آمده: «و اَنتَ الذى ازالت الاغیارَ عَن قلوبِ اولیائكَ حتى لم یحبّوا سواك و لم یلجئوا الى غیركَ.» (شیخ عباس قمى، پیشین، فرازى از «دعاى عرفه»).
امیدواری به لطف و بخشش الهی.
امیرالمۆمنین میفرماید: چگونه بترسم در حالى كه تو امید منى؟ و چگونه مقهور شوم، در حالى كه تو تكیه گاه منى؟» (محمّدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 91، ص 229)
قطع امید و آرزو نسبت به دیگران.
امام على(علیه السلام): «فاذا كان العبدُ كذلك لم یعمل لاحد سوىَ الله و لم یرج و لم یخف سوىَ اللّهِ و لم یطع فى احد سوىَ اللّه، فهذا هو التوكّل»؛ نجات یافتن از وسوسه و شك و تردید و شبهه (رهایی و نجات از حرص، حسد، دنیاپرستی، بخل و تنگ نظری). توكّل نه تنها در عوامل برونى اثر مىگذارد، كه در درون انسان نیز مۆثر است و او را از چنگال وسوسه ها و شبهات نجات مى دهد. امام على(علیه السلام): كسى كه توكل بر خدا كند شبهات براى او روشن مىشود.
بی نیاز شدن از غیر خداوند (احساس استقلال).
امام على(علیه السلام) می فرماید: «یا ایها النّاسُ توكلّوا على اللّهِ واتّقوا به فانّه یكفى مِمّن سواه»؛ اى مردم بر خدا توكّل كنید و به او اعتماد داشته باشید چرا كه انسان را از غیر خود بى نیاز مى كند.»(محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 55، ص 265.)
تبدیل گرفتاری ها، مشكلات و ناملایمات به اسباب آسایش و آرامش.
امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «مَن توكّل علَى اللّهِ اضائت له الشبهات و...» ترجمه كسى كه بر خدا توكّل كند تاریكى شبهات براى او روشن مى شود و اسباب پیروزى او فراهم مى گردد و از مشكلات رهایى مى یابد. هر كه به خدا اعتماد كند، خداوند شادمانى نشانش مىدهد و هر كه به او توكّل كند، خداوند كارهایش را كفایت كند. اعتماد به خدا دژ محكمى است كه تنها انسان با ایمان و امانتدار به آن پناه مىبرد.