1. عذاب قبر دروغگو در عالم برزخ
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: شخصی نزد من آمد و گفت: برخیز بر خواستم و با او جایی رفتم در آنجا دو نفر یکی ایستاده و دیگری نشسته دیدم آن شخص ایستاده یک انبر آهنین بزرگی در د ست داشت و در دهان شخص نشسته میگذاشت و دو طرف دهان او را با انبر میگرفت و میکشید به طوری که به هر طرف میکشید شخص نشسته به آن طرف خم میشد من از آن شخصی که مرا صدا زد پرسیدم این صحنه چیست؟ گفت این شخص نشسته در دنیا دروغگو بود (و بی توبه از دنیا رفت) و در این عالم (برزخ) تا فرا رسیدن قیامت همواره این گونه عذاب میشود . (منبع: المحجه البیضاء ج5 ص241- از کتاب داستانهای شگفت انگیزی ازعالم برزخ)
2. عذاب قبر به خاطر آزردن شوهر
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل میکند: زنی بود که شوهرش سید و از دوستان جناب شیخ بود. او خیلی شوهرش را اذیّت میکرد پس از چندی آن زن فوت کرد هنگام دفنش جناب شیخ حضور دا شت بعد فرمودند: روح این زن جدل میکند که خوب . مُردم که مُردم .چطور شده. وقتی که خواستند او را دفن کنند اعمالش به شکل یک سگ سیاه درندهای شد. همین که خانم فهمید این سگ باید با او دفن شود متوجه شد چه بلایی در مسیر زندگی بر سر خود آورده شروع کرد به التماس ونعره زدن دیدم خیلی ناراحت است لذا از این سید خواهش کردم که حلالش کند او هم بخاطر من حلالش کرد. سگ رفت و او را دفن کردند. (منبع :کیمیای محبت ص141)
3. عذاب قبر زناکار
نقل شده است: در زمان امام صادق(ع) زنی بود که زنا میداد و از راه زنا آبستن میشد و چون وضع حمل میکرد از ترس اینکه مبادا خویشان و اقوامش از عمل او اطّلاع پیدا کنند فقط مادرش از عمل او اطّلاع داشت فرزندان خود را در آتش میسوزاند. وقتی از دنیا رفت او را دفن کردند و قبر او را قبول نکرد و جنازه را بیرون انداخت قبر دیگری کندند و او را داخل آن کردند و سرش را پوشاندند باز قبر شکافته شد و جنازه را بیرون انداخت. خویشان او خدمت امام صادق(ع) آمدند و داستان را برای آن بزرگوار نقل کردند. امام فرمودند : مادرش را خبر کنید بیاید وقتی آمد از او پرسید: دخترت در دنیا چه اعمال زشتی مرتکب میشد؟ عرض کرد: دختر من زنا میداد و بچههایی که از زنا به دنیا میآمدند در آتش میسوزاند تا کسی از اعمال اوآگاه نشود. حضرت فرمود : زمین این جنازه را قبول نمیکند چون او خلق خدا را به عذابی که مخصوص خداوند است عذاب میکرد پس از آن فرمود: قدری از تربت جدّم سیدالشّهدا امام حسین(ع) را در قبرش بگذارید تا زمین او را قبول کند. خویشان او قدری تربت را همراه او دفن کردند.دیگر قبر او را بیرون نینداخت.(منبع:خزینه الجواهرص234 ازکتاب عاقبت گنه کاران ص16)
آثار دنیوی و اخروی زنا
امام باقر(ع) فرمودند: زنا شش اثر دارد : سه اثر در دنیا و سه اثر در آخرت. آثار دنیوی زنا 1.آبرو را می برد. 2.رزق را کم می کند. 3. مرگ و نیستی را نزدیک می کند.
امّا آثاراخروی آن پس 1. غضب پروردگار .2. سختی حساب 3. دخول در آتش و جاودان ماندن آن را ایجاب میکند. (منبع: گناهان کبیره. شهید دستغیب ص 203 )
عذاب برزخی زناکار
امام محمد باقر (ع) فرمودند: کسی که با زن مسلمانی یا یهودی یا نصرانی یا مجوسی آزاد یا کنیز زنا کند پس توبه نکند و با اصرار به این گناه از دنیا برود خداوند در قبرش سیصد در عذاب را باز میفرماید که از هر در مارها و عقربها و افعیهایی از آتش بیرون میآیند پس میفرماید تا روز قیامت میسوزد.(منبع: گناهان کبیره. شهید دستغیب ص204 )
4. عذاب قبر سخن چین
شیخ صدوق در حدیث طولانی از حضرت رسول(ص) روایت کرده که هر کس نمّامی و سخن چینی کند ما بین دو نفر حق تعالی مسلّط کند در قبر بر او آتشی را که او را تا روز قیامت بسوزاند و چون از قبر بیرون آید بر او چهار مار سیاه بزرگ که گوشت او را به دندان بکند مسلّط فرماید تا داخل جهنّم شود. (منبع: ثواب الاعمال شیخ صدوق ص609 )
5 . عذاب قبر چشم چران
حضرت رسول اکرم (ص) فرموده است که هر کس چشم خود را از نگاه به نا محرم پر کند حق تعالی او را در روز قیامت در حالی که به میخهای آتشین میخ دوز کرده باشند محشور فرماید تا زمانی که حق تعالی ما بین مردم حکم فرماید سپس امر میکند که او را به آتش ببرند.
6.عذاب قبر به خاطر غیبت
جابر بن عبد الله انصاری میگوید: همراه پیامبر (ص) عبور میکردیم تا به کنار دو قبر رسیدیم آن حضرت فرمودند: صاحبان این دو قبر اکنون عذاب می شوند و عذاب یکی از آنها از این رو است که در دنیا غیبت می کرد و عذاب دیگری از این رو است که از پا شیدن قطرات ادرار به بدنش پرهیز نداشت سپس پیامبر چوب تازه ای طلبید و آن را دو نیم کرد فرمودند: هر کدام را در یکی از آن دو قبر کنید همین کار را انجام دادیم. حضرت فرمودند: تا هنگامی که دو چوب تازه تر است آنها عذاب نمی شوند.
7. عذاب قبر به خاطر بیتوجهی به روزه قضا
از حاج میرزا خلیل تهرانی نقل شده است که من در کربلای معلّا بودم و مادرم تهران بود. شبی در خواب دیدم که مادرم نزد من آمد و گفت: ای پسرم مردم مرا به سوی تو آوردند و بینی مرا شکستند من ترسان از خواب بیدار شدم از این خواب چندی گذشت که از طرف یکی از برادران نامهای آمد و نوشته بود مادرت وفات کرد و جنازه اش را نزد تو میفرستیم. وقتی حمل کنندگان جنازه آمدند گفتند: جنازه مادر تو را در کاروان سرای نزدیک ذی الکفل گذاشتیم چون گمان میکردیم شما در نجف باشید. من صدق خواب خود را فهمیدم ولی در معنای کلام آن مرحومه که گفته بود: بینیام را شکستند متحیّر ماندم تا اینکه جنا زهاش را آوردند. من کفن را از روی او کنار زدم و دیدم بینی او شکسته است سبب آن را از حاملین پرسیدم گفتند: ما سببش را نمیدانیم جز اینکه در یکی از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روی تابوتهای دیگر گذاشته بودیم پس از مدتی گوسفندها لگدکاری کردند و جنازه را بر زمین انداختند شاید در آن وقت این آسیب به آن رسیده دیگر غیر از این سببی برای آن نمیدانیم. من جنازه مادرم را به حرم اباالفضل(ع) آوردم و مقابل آن حضرت گذاشتم و عرض کردم: ای اباالفضل(ع) مادر من نماز و روزهاش را نیکو به جای نیاورده است و اکنون پناهنده تو است پس عذاب و اذیّت را از او برطرف کن و به ضمانت تو بر عهده من است که پنجاه سال برای او روزه و نماز بدهم سپس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه برای او کوتاهی کردم . مدّتی گذشت شبی در خواب دیدم که شور و غوغایی بر در خانه من است از خانه بیرون آمدم که ببینم چه خبر است دیدم مادرم را بر درختی بستهاند و بر او تازیانه میزنند گفتم: برای چه او را میزنید؟ مگر او چه گناهی کرده است؟
گفتند : ما از طرف حضرت اباالفضل(ع) مامور هستیم که او را بزنیم تا فلان مبلغ را بپردازد من داخل خانه شدم و آن پولی که طلب میکردند آوردم و به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کرده و به منزل بردم و مشغول خدمت کردن او شدم. وقتی بیدار شدم حساب کردم و دیدم پولی که آنها در خواب از من گرفتند مساوی با پنجاه سال عبادت است. پس از آن مبلغ را برای پنجاه سال نماز و روزه پرداختم.(منبع: داستانهایی از قبر و برزخ ص35 )
8 . عذاب قبر به علت بداخلاقی
شهید مطهّری میگوید: من از آقای حاج میرزا علی شیرازی این مرد بزرگ داستانها دارم از جمله رویایی است که نقل میکنم : ایشان یک روزضمن درس در حالی که دانههای اشکشان برمحاسن سفیدشان میچکید این خواب را نقل کرده و فرمودند: در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است مردن را همان طوری که برای ما توصیف شده است در خواب یافتم خویشتن را جدا از بدنم میدیدم و ملاحظه میکردم که بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل میکنند. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟ ناگهان سگی سفید وارد قبر من شد در همان حال احساس کردم که این سگ تند خویی من است که تجسّم یافته و به سراغ من آمده است مضطرب بودم که حضرت سید الشهداء (ع) تشریف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور من آن را از تو دور می کنم. (منبع: عدل الهی ص250- کتاب داستانهای شگفت انگیزی ازعالم برزخ ص63 )
9. عذاب قبر به خاطر نفرین مادر
روزی اصحاب کساء(یعنی پیغمبر اکرم(ص) و حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ) به قبرستان بقیع آمدند و مشاهده کردند که میّتی به عذاب شدیدی مبتلا گشته است پیغمبر اکرم(ص) آن مرده را صدا زدند و فرمودند: ای بنده خدا به اذن خدا سر از قبر بیرون بیاور به برکت معجزه پیامبر اکرم(ص) قبر شکافته شد و جوانی از داخل قبر بیرون آمد که روی او سیاه بود و غل و زنجیر بدن او را میفشرد. پیامبر اکرم(ص) فرمود : وای بر تو مگر در دنیا چه کردی؟ آن جوان عرض کرد: یا رسول الله مادرم از دست من ناراحت است و به همین خاطر مرا اذیّت می کنند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: مگر تو با مادرت چه کردی؟ عرض کرد : روزی داخل خانه شدم زن من از دست مادرم شکایت کرد و من غضبناک شدم.
در این هنگام مادرم در سر تنور نشسته بود و نان می پخت لذا جلو رفتم و مادرم را گرفته و به آتش انداختم. همسایهها متوجه این قضیه شدند به نزد ما آمدند و مادرم پستان سوختهاش را به دست گرفته و سر به آسمان بلند کرد و گفت: الهی تو انتقام مرا از این پسر بگیر. ای رسول خدا بعد از این نفرین مادرم عمرم کوتاه شد به حدّی که سه روز بعد از نفرین من از دنیا رفتم و در خانه قبر این طور مرا عذاب میکنند الان از شما توقّع دارم در حق من دعا کنید.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: مادر این جوان را حاضر کنید چون بدون رضایت مادرش دعا مستجاب نمیشود. اصحاب آن پیامبر مادر آن جوان را در قبرستان و در کنار قبر پسرش حاضر کردند پیامبر اکرم فرمود: از تقصیر و کوتاهیهای پسرت درگذر چون او در عذاب به سر میبرد. آن زن عرض کرد من او را نمیبخشم و از او در نمیگذرم. پس هر چه رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) و امام حسن(ع) شفاعت کردند او قبول نکرد تا این که نوبت به امام حسین(ع) رسید. امام حسین(ع) فرمودند: ای زن شفاعت جَدّ و پدرو مادر و برادر مرا در حق پسرت قبول نکردی شفاعت مرا قبول کن. آن زن نگاهی به آسمان کرد و سپس برگشت و با هر دو دست خود عبای امام حسین(ع) را گرفت و عرض کرد: از پسر خود گذشتم و او را بخشیدم. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: ای زن عجیب است که شفاعت من و دخترم و شوهرش و فرزندش را قبوب نکردی امّا شفاعت حسین(ع) را پذیرفتی؟
زن عرض کرد: یا رسول الله خواستم شفاعت حسین را هم نپذیرم ولی دیدم در های آسمان باز شده است و ملائکه آسمان در دست خودشان حربههای آتشین گرفته و میگویند شفاعت حسین(ع) را بپذیر وگرنه با این حربههای آتشین تو را میزنیم لذا من شفاعت آن حضرت را قبول کردم. (منبع: تحفه الواعظین ج1 ص131- به نقل از منهج الصادقین از کتاب عاقبت گنه کاران ص140 )
10. عذاب قبر به خاطر خیانت به خلق الله
بیهقی از عبد الحمید بن محمود نقل می کند: که نزد ابن عباس بودیم که مردی آمد و گفت: به حج میآمدیم که در محلّی به نام صفاح یکی از همراهان ما از دنیا رفت برایش قبری کندیم که دفنش کنیم دیدیم مار سیاهی لحد را پر کرد قبر دیگری کندیم باز دیدیم مار آن قبر را پر کرده قبر سوّم را کندیم باز هم مار در آن نمایان شد جنازه را بی دفن گذاشته پیش تو برای چاره جویی آمدیم. ابن عباس گفت: آن مار عمل اوست او را در یک طرف قبر بگذارید اگر تمام زمین را بکنید مار در آن خواهد بود برگشته و او را در یکی از قبر ها انداختیم چون از سفر برگشتیم پیش همسرش رفته و خبر مرگ او را داده و از کار های شخص مرده سؤال کردیم زن می گفت: او آرد میفروخت غذای خانواده خود را از خالص آن بر میداشت سپس به مقداری که بر میداشت کاه و نی خرد کرده قاطی نموده میفروخت.(منبع: قصّه های اسلامی و تکه های تاریخی ص47 – از کتاب داستانهای شگفت انگیزی از عالم برزخ ص68 )
11. عذاب به علّت پول پرستی
سالهای قبل یک نفر از بزرگان و خوانین شیراز را دیدم که پیوسته انگشت خود را در دهان میگذا شت مانندکسی که آتش انگشت او را سوزانیده باشد و بخواهد سوزش انگشت را با آب دهان تسکین بدهد. از او پرسیدم سبب این کار چیست؟ چون خلوت گشت گفت: مرا قضیهای است عجیب زیرا من برادری داشتم بسیار ثروتمند و پول پرست و برای او وارثی غیر از من نبود و در بقیع به من وصیّت نمود که کیسهای پول و طلا دارم و چون تو همه ثروت مرا میگیری این کیسه را با من دفن کن برادرم که مُرد من با خود گفتم: من به وصیّت برادرم رفتار مینمایم و پس از دفن برادرم خود را به قبر رسانده و کیسه لیره را در گوشه قبر پنهان کردم و از قبر بیرون آمدم. از این قضیه مدّتی گذشت به علمای محترم قضیه را گفتم
آنها گفتند : خلاف شرع عمل کردی و آن پول را میبایست به فقرا و مساکین میدادی و خیرات و مبرات برای برادرت مینمودی. بنابر این به سراغ قبرکن رفتم و به او گفتم: زمان دفن برادرم کیف اسناد از بغلم رها شده و میخواهم قبر را بشکافی و من پایین بروم و کیفم را بر دارم. قبر کن خاکها را کنار ریخته و سنگ قبر و لحد را برداشته دیدم که کیسه پول خالی و چیزی در آن نیست و در کنار قبر افتاده با خود گفتم: ای وای موشها پولها را بر داشتهاند لیکن با خود اندیشیدم مگر موشها عقل دارند سر کیسه را با ز نمایند و پولها را بردارند در صورتی که هیچ جای کیسه پاره نبود پس کفن را از روی برادرم کنار نمودم ناگهان دیدم که تمام لیرهها روی صورت او چیده شده چون خوب نگاه کردم لیرهها را از روی پیشانی او بردارم چنان داغ بود که گویا انگشتاتم را عقرب نیش زده خوب نگاه کردم دیدم لیرهها داخل گوشت فرو رفته و متّصل به استخوان رسیده است.
ای وای از حرام خواری و پول حرامی که در اثر کم کاری و حقّه با زی و سرقت و احتکار و گران فروشی و تقلّب و کلاه برداری حاصل و عاید بشر میگردد و چه عذابش دردناک خواهد بود مگر اینکه تا فرصتی باقی است توبه نماییم و به صراط مستقیم برگردیم . بله به هر حال از قبر بیرون آمده و قریب به بیست سال است که گویا انگشتانم با آهن تافته و سرخ شده برخورد داشته و آنچه هم اطبّا ء معالجه نمودند فایده نبخشید و شب و روز خواب و قراری ندارم و از شدت سوزش انگشتانم را متّصل در دهانم میگذارم تا بلکه بتوانم از درد سوزش آن قدری در آرامش با شم. ( منبع: پند های داستانی ص197 ازکتاب عاقبت گنه کاران)
12. عذاب قبر به خاطر عاق والدین
در روایت آمده: روزی حضرت رسول (ص) در مسجد نشسته بودند. ناگهان جبرئیل(ع) نازل شد و گفت: (السلام علیک یا رسول الله) به بقیع قدم نِه تا قدمت به آن غریبان و محبوسان زندان تنگ و تاریک رسد و نسیم رحمت تو بر ایشان بوزد. حضرت برخواسته با یارانی چند رو به گورستان نهاده می رفتند که امیرالمؤمنین(ع) به ایشان رسیده و عرض کردند: کجا تشریف میبرید؟ حضرت فرمودند: به بقیع. چون به میان قبرستان رسیدند آواز شخصی به گوش آن حضرت رسید که میگفت: الامان یت رسول الله. حضرت گوش به قبر نهاده فرمودند: مرا از کیفر خود خبر دهو علّت آن را بگو؟ صدا آمد ای شفیع عاصیان و ای پیشوای اهل ایمان نفرین مادر مرا به این کیفر مبتلا کرده که او را آزرده ام الامان یا رسول الله. آن حضرت فرمودند: بلال در مدینه ندا کند. بلال به صدای بلند ندا کرد: ای مردم به امر رسول خدا (ص) بر سر قبرهای پدران و مادران و نزدیکان خود بیایید.
صدای بلند بلال به گوش اهل مدینه رسید شهر به جوش و خروش آمد و مردم در قبرستان بقیع حاضر شدندو پیر زنی پشت خمیده که به عصا تکیه نموده آمده در برابر آن قبر ایستاد و بر آن حضرت سلام نمود و خاک پای آن حضرت را بوسید و عرض کرد: یا رسول الله فرمان چیست؟ حضرت فرمودند: ای پیر زن این فرزند تو است؟ پیر زن گفت: بلی یا رسول الله. حضرت فرمودند: فرزند تو در میان بلا و گرفتاری است او را حلال کن. پیر زن گفت: یا رسول الله حلال نمیکنم. حضرت فرمودند: چرا؟ پیر زن عرض کرد: او را با شیره جان پروردم و خون جگر خوردم تا روزی پشت و پناه من باشد و بر من احسان کند. ولی چون بزرگ شد به آزارم پرداخت. حضرت دست به دعا برداشته گفت: الهی به حرمت پنج تن آل عبا صدای این فرزند را به گوش مادرش برسان تا شاید دلش بسوزد و بر فرزندش رحم کند. سپس به پیر زن فرمود: گوش بر قبر بگذار تا ناله فرزندت را بشنوی. پیر زن چون گوش بر قبر نهاد ناله جان سوزی شنید بی اختیار گریست و شنید که میگوید: بالای سرم آتش است پایین پایم آتش است از طرف راستم آتش است از طرف چپم آتش است از پشت سرم آتش است امان بده امان بده. ای مادر از من در گذر و گرنه تا قیامت این چنین در بلا خواهم ماند و بی شک در دوزخ مخلد خواهم بود.
پیر زن به حال پسرش رقت کرد و گفت: خداوندا از تقصیر فرزندم گذشتم. در همان حال خداوند لباس رحمت بر وی پوشانید و او را بخشید و فرزند ندا داد مادر ای مادر خدای تعالی از تو راضی باشد که از من راضی شدی وب خشیدی.(منبع: حقوق الوالدین ص315- از کتاب داستانهای شگفت انگیزص197 )
13.عذاب قبر تجاوزکننده به ناموس مردم
حضرت عیسی (ع) از گورستانی گذر میکردند گوری را دیدند که آتش از آن شعله ور میشود. حضرت دو رکعت نماز به جای آوردندو عصا بر گور زدند گور شکافته شد شخصی را در میان آتش دیدند. حضرت گفتند: ای مرد چه کردهای که به این عذاب سخت گرفتار شدی؟ آن مرد گفت یا روح الله من مردی بودم که به ناموس مردم تجاوز میکردم چون وفات کردم و مرا دفن کردند از حضرت حق خطاب رسید که وی را بسوزانید. از آن روز تا کنون مرا میسوزانند. حضرت نگاهی کردند مار سیاه و عظیم الجثّه در گور وی دیدند. پرسیدند: که با این مسکین چه میکنی؟ آن مار گفت: تا وی را دفن کردند از وی غایب نبودم همراه با زهری که اگر قطرهای از آن به رود نیل و فرات بریزد جمله آب قاتل شود.
شخص معذب گفت: یا روح الله از حق تعالی در خواست کن تا بر من رحم نماید. حضرت نیز از خداوند طلب رحمت نمودند. خطاب رسید که هر کس از پس زنان مردم رود ما او را عذابی کنیم که کس دیگر را چنین عذابی نکرده باشیم. امّا چون تو از ما در خواست رحمت کردی ما او را به تو بخشیدیم. حضرت عیسی(ع) به آن مرد گفتند: میخواهی که با من باشی؟ مرد گفت: یا روح الله عاقبت چه چیز است؟ حضرت فرمودند: عاقبت مرگ است. مرد گفت: نمی خواهم زیرا صد سال است که مردهام امّا هنوز تلخی جان کندن در کام من است. (منبع: داستان عارفان ص214)
14. عذاب کسی که به نماز بی اعتنایی کند.
پیامبر اسلام(ص) میفرمایند: ای فاطمه(س) هرکسی از مردان یا زنان به نماز بی اعتنایی کند خداوند او را به پانزده عقوبت مبتلا گرداند که 6 تا در دنیا و 3 تا هنگام مرگ و 3 تا در قبر و 3 تا در قیامت دامن گیر انسان می شود. الف) در دنیا: 1- برداشتن برکت از عمر. 2- برداشتن برکت از روزی. 3- محو سیمای صالحین از چهره و رخسار. 4- بی اجر ماندن اعمال. 5- عدم قبول دعا. 6- عدم مشمولیت دعای نیکان. ب) به هنگام مرگ: 1- ذلیل. 2- تشنه. 3- گرسنه خواهد مُرد. ج) در قبر: 1- مَلَکی او را شکنجه مینماید. 2- قبر او تنگ میشود. 3- قبر او تاریک میشود. د) در قیامت: 1- وارونه بر زمین کشیده خواهد شد. 2- محاسبه او سخت خواهد بود. 3- خداوند به او نظر رحمت نخواهد داشت و به عذابی درد ناک گرفتار میگردد.( منبع: بحار الانوار ج83 ص23 .(نماز و قیامت بهجت عارفین)
15. عذاب قبر به خاطر یک نماز بی وضو
شیخ صدوق از حضرت امام صادق(ع) روایت کرده که مردی از احبار(عالمان یهود) را در قبرش نشاندند و گفتند: ما صد تازیانه از عذاب خدا به تو میزنیم. گفت: من طاقت ندارم پس به او تخفیف دادند و کم کردند تا رساندند به یک تازیانه و گفتند چارهای از این یک تازیانه نیست. گفت: چرا مرا میزنید؟ گفتند به خاطر آنکه روزی بدون وضو نماز خواندی و بر ضعیفی عبور کردی و او را یاری نکردی. پس چون او را یک تازیانه از عذاب الهی زدند قبرش مملو از آتش شد.(منبع: علل الشرایع ج1ص359 )