سوره «ضحی»، در مکه و برای دلداری پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل شده است که برخی آیات آن در مورد گذشته پیامبر (صلی الله علیه و آله) است که باید چراغ راه آینده او باشد. تعابیر موجود در این آیات را نیز نمی توان توهینی به حضرتشان بر شمرد.
سوره «الضحی»، دارای یازده آیه می باشد و در مکه بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.
درباره شأن نزول این سوره، روایات زیادى نقل شده که از همه روشن تر روایت زیر است:
«ابن عباس» مى گوید: پانزده روز گذشت، و وحى بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل نشد، مشرکان گفتند: پروردگار محمّد، او را رها کرده، و دشمن داشته، اگر راست مى گوید که مأموریت او از سوى خدا است، باید وحى به طور مرتب بر او نازل شود، در اینجا سوره فوق نازل گشت (و به سخنان آنها پاسخ گفت).
قابل توجه این که: طبق حدیثى، وقتى این سوره نازل شد، پیامبر (صلى الله علیه وآله) به «جبرئیل» فرمود: دیر کردى، سخت به تو مشتاق بودم. «جبرئیل» گفت: وَ أَنَا کُنْتُ أَشَدُّ اِلَیْکَ شَوْقاً: «من به تو مشتاق تر بودم، ولى من بنده اى مأمورم، و جز به فرمان پروردگار، نازل نمى شوم»!
در حدیث دیگرى آمده است: جماعتى از یهود خدمت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) رسیدند، و از داستان «ذى القرنین» و «اصحاب کهف» و آفرینش «روح» سوال کردند، پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: فردا به شما خبر خواهم داد، و ان شاء اللّه نگفت، و همین سبب شد که وحى الهى ایامى از او قطع شود و زبان دشمنان به شماتت بازگشت.
از این جهت، پیامبر (صلى الله علیه وآله) غمگین شد، این سوره نازل شد تا مایه تسلّى خاطر پیامبر (صلى الله علیه وآله) گردد (ولى این شأن نزول بعید به نظر مى رسد چرا که تماس یهود با پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) و این گونه سوالات، معمولاً در «مدینه» بود، نه در «مکّه»).
در بعضى از روایات نیز آمده است: جمعى از مسلمانان عرض کردند: اى رسول خدا! چرا وحى بر شما نازل نمى شود؟ فرمود: وَ کَیْفَ یَنْزِلُ عَلَىَّ الْوَحْىُ وَ أَنْتُمْ لا تُنَقُّونَ بَراجِمَکُمْ وَ لا تَقْلِمُونَ أَظْفارَکُمْ: «چگونه وحى بر من نازل شود، در حالى که شما مفاصل انگشتان خود را پاکیزه نمى کنید، و ناخن هاى خود را نمى گیرید»!؟(«مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 504 (با کمى تلخیص و اقتباس))
در این که: مدت انقطاع وحى چقدر بود؟ روایات، مختلف است: دوازده روز، پانزده، نوزده، بیست و پنج و حتى بعضى چهل روز نقل کرده اند.
در روایتى نیز، فقط دو سه شبانه روز بیان شده است .
در آغاز این سوره نیز، با دو سوگند روبرو مى شویم: سوگند به «نور» و سوگند به «ظلمت»، مى فرماید: «قسم به روز در آن هنگام که آفتاب بر آید و همه جا را فرا گیرد» (وَ الضُّحى).
«و سوگند به شب در آن زمان که آرام گیرد و همه جا را در آرامش فرو برد» (وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى).
«ضُحى» به معنى اوائل روز است، آن موقعى که خورشید در آسمان بالا بیاید و نور آن بر همه جا مسلط شود، و این در حقیقت، بهترین موقع روز است و به تعبیر بعضى، در حکم فصل جوانى است، در تابستان هوا هنوز گرم نشده، و در زمستان سرماى هوا شکسته شده است، و روح و جان انسان در این موقع آماده هر گونه فعالیت است.»
به دنبال این دو سوگند بزرگ، به نتیجه و جواب قسم پرداخته، مى فرماید: «پروردگارت هرگز تو را ترک نگفته، و هرگز مورد خشم قرار نداده است» (ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى).
«وَدَّعَ» از ماده «تودیع» به معنى ترک گفتن و وداع کردن است. «قَلى» از ماده «قلا» (بر وزن صدا) به معنى شدت بغض و عداوت است و از ماده «قَلْو» (بر وزن سرو) به معنى پرتاب کردن نیز آمده است.
«راغب» معتقد است: هر دو به یک معنى باز مى گردد زیرا کسى که مورد عداوت انسان است، گوئى قلب، او را پرت مى کند و نمى پذیرد.
این تعبیر، دلدارى و تسلّى خاطرى است براى شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که بداند اگر گاهى در نزول وحى تأخیر افتد، روى مصالحى است که خدا مى داند، و هرگز دلیل بر آن نیست که طبق گفته دشمنان، خداوند نسبت به او خشمگین شده باشد، یا بخواهد او را ترک گوید، او همیشه مشمول لطف و عنایات خاصه خداوند است و همواره در کنف حمایت ویژه او است.
پس از آن، اضافه مى کند: «بى شک جهان آخرت براى تو از این دنیا بهتر است» (وَ لَلآْخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى). تو در این جهان، مشمول الطاف او هستى، و در آخرت بیشتر و بهتر، نه در کوتاه مدت مورد غضب پروردگار خواهى بود، و نه در دراز مدت.
کوتاه سخن این که: تو در دنیا و آخرت عزیزى، در دنیا عزیز و در آخرت عزیزتر.
بعضى از مفسران «آخرت» و «أُولى» را اشاره به آغاز و پایان عمر پیغمبر (صلى الله علیه وآله) دانسته اند و گفته اند: منظور این است: تو در آینده عمرت موفق تر و پیروزتر خواهى بود، و این اشاره به گسترش اسلام و پیروزى هاى مکرر مسلمین بر دشمنان، و فتوحات آنها در غزوات، و بارور شدن نهال توحید، و برچیده شدن آثار شرک و بت پرستى است.
جمع میان این دو تفسیر نیز بى مانع است.