مری شلی نویسنده داستان فرانکشتاین در کابوس های شبانه خود دانشجوی رنگ پریده ای را می دید که کنار جسدی زانو زده بود و زنده شدن جسد را تماشا می کرد و تصاویر پرهیجان خواب های جیمز کامرون هم الهام بخش فیلم های ترمیناتور بوده اند. من اغلب خواب خرگوشی را می بینم که کوچک و کوچکتر می شود تا اینکه به حشره ای تبدیل می شود که از روی چمن های حیاط می جهد و از زیر نرده ها به خانه همسایه می رود.
به سبب ترکیب ترسناک مفاهیم آشنا و عجیب و غریب در خواب ها آسان است که در پس این سفرهای شبانه به دنبال یافتن معنایی باشیم. چرا مغز ما به این سفرها می رود و چرا آنها شامل چنین پیچ و تاب ها و چرخش های عجیب و غریبی هستند؟
برای برخی روان درمانگران، تلاش های زیگموند فروید برای تفسیر خواب های ما همچنان به شدت بحث برانگیز است. با این حال، دانشمندان عصب شناس و روانشناس به تازگی گام های بلندی در درک روش مغز در ساختن خواب ها و شناسایی عوامل سازنده داستان این خواب ها برداشته اند. در این راه آنها شواهدی شگفت انگیز یافته اند که نشان می دهد شاید استفاده ما از فناوری، ماهیت این تجربه بنیادین بشر را برای همیشه تغییر داده باشد.
اگر برای شما هم پیش آمده که صبح متعجب از خوابی که شب دیده اید بیدار شده ولی به دستشویی نرسیده جزییات خواب را فراموش کرده باشید، حتما درک می کنید که بررسی علمی این پدیده زودگذر و بی دوام چقدر دشوار است. روش های بررسی و فهرست کردن ویژگی های رویاها مختلفند؛ مثلا از شرکت کنندگان در بررسی خواسته می شود صبح به محض بیدار شدن هر آنچه از رویای شب پیش به یاد می آورند یادداشت کنند؛ البته روش بهتر این است که شرکت کنندگان در آزمایشگاه و در حضور دانشمندان بخوابند تا به محض بیدار شدن از آنها سوالاتی شود.
چنین آزمایش هایی نشان داده اند که رویاهای ما اغلب مانند فیلم های صامت هستند و فقط در نیمی از آنها «ردّپایی» از صدا وجود دارد. همچنین غیرمعمول تر این است که در خوابی بتوانید از مزه ای لذت ببرید یا چمن خیس را زیر پای تان حس کنید؛ یعنی مزه بود و حس لمس اشیا خیلی به ندرت در خواب درک می شوند.
بررسی های مشابهی هم انجام شده که سعی داشته اند بعضی عوامل احتمالی موثر در موضوع رویاهای ما را کشف کنند؛ هر چند برای یافتن چیزی مرتبط بسیار تقلا کرده اند. شاید انتظار داشته باشید که رویاهای تان چیزی درباره شخصیت شما آشکار می کنند اما ویژگی های فردی مانند برونگرایی یا خلاقیت ظاهرا نشاندهنده ویژگی های رویاهای شما نیستند و رویاهای خانم شلی که نویسنده بود یا جیمز کامرون که کارگردان است، خیلی با رویاهای من و شما فرقی نداشته و ندارد.
خواب های ما را چه چیزی شکل می دهد؟
رویاهای اغلب افراد نه متفاوت از هم بلکه شبیه هم است. این نشان می دهد نمادهای مشترک در رویاهای ما شاید نماینده نگرانی ها و آرزوهای مشترک ما انسان ها باشد اما تلاش های ما برای یافتن اینها نیز ناامیدکننده بوده است.
رویکرد مفید دیگر زیر نظر گرفتن فعالیت مغز حین خواب بوده است تا بلکه بتوان از نحوه شکل گیری رویاها سرنخی به دست آورد. یکی از محبوب ترین نظریه ها در اینجا این است که خواب کمک می کند خاطرات ما برای یادآوری در آینده دسته بندی شوند.
هر رویداد و خاطره ابتدا در هیپوکمپوس که می توان آن را به نوعی ماشین چاپ حافظه انسان دانست، ثبت می شود. سپس مغز محتویات آن را به قشر مغز منتقل می کند که خاطرات در آنجا برای ذخیره طولانی مدت دسته بندی می شوند.
خاطرات چه ارتباطی به رویاها دارد؟
این دانسته ها موجب شد بعضی روانشناسان به این فکر بیفتند که شاید با گذر اطلاعات مختلف از مغز ما، اجزای خاصی از اعماق حافظه بالا می آیند و در رویاهای ما پدیدار می شوند. با بررسی یادداشت های شرکت کنندگان در یک آزمایش از زندگی روزمره شان و مقایسه این رویدادها با رویاهای آنها معلوم می شود که خاطرات در دو مرحله مجزا وارد رویاهای ما می شوند. نخست در شب بعد از هر رویداد خاص، خاطره آن در ذهن خودآگاه ما شناور می شود که ممکن است بازتابی از ثبت اولیه خاطره در ذهن باشد. سپس پنج تا هفت روز بعد دوباره پدیدار می شود که نشانه های از تثبیت آن در ذهن ما برای همیشه است.
حتی با اینحال هم خیلی نادر است که کل رویدادی واحد را در خواب ببینیم؛ در عوض، خاطرات ما تکه تکه با هم ادغام می شوند. «معمولا جزییات کوچک خاطرات به داستان اصلی رویا متصل می شوند.» ترتیب پدیدار شدن عناصر مختلف هر خاطره ممکن است بازتابی از چگونگی شکسته شدن و بازسازی شدن آن خاطره در فرآیند تثبیت نهایی باشد.
حس مکان - مثلا اتاقی آشنا - نخستین بخش هر خاطره است که راه خود را به رویاهای فرد باز می کند و پس از آن عناصر دیگری مانند شخصیت ها، کنش ها و سرانجام اجسام فیزیکی در رویا پدیدار می شوند. مغز ما در حال خواب خاطره ها را تثبیت می کند اما در عین حال ارتباطاتی هم با دیگر بخش های زندگینامه شخصی مان در ذهن برقرار می کند که به ما امکان می دهد بین رویدادهای متفاوت همبستگی و تداعی ببینیم.
این کار مغز ممکن است خاطره هایی قدیمی را به سطوح بالایی بیاورد و آنها را در رویاهای ما جای دهد؛ همین شاید توضیح این نکته باشد که چرا ما گاهی خواب افراد یا مکان هایی را می بینیم که ماه ها یا حتی سال هاست آنها را ندیده ایم. همچنین ممکن است علت بروز بعضی حالت های عجیب هویت های اشتباهی باشد که در آن اشیا یا افراد ابتدا یک چیزند و بعد شکل یا شخصیت شان تغییر می کند: «این اتفاق محصول جانبی فرآیندی است که مغز طی آن عناصر مختلف خاطرات را مخلوط می کند.»
احساسات و رویاها
مسلما رویاهای ما چیزی بیش از مجموعه ای از شخصیت ها و اجسام است. رویاها مانند فیلم ها یا رمان ها، داستان خود را به روش های بسیار متفاوتی تعریف می کنند؛ از زنجیره ای آشفته و مبتذل تا رویایی شاعرانه. به نظر می رسد که اینجا احساسات نهفته ما نیروی هدایت کننده است. افرادی که به تازگی تجربه شخصی دردناکی را مانند سوگ یک عزیز از سر گذرانده اند، به احتمال بیشتری رویاهای واضح با تمرکز بر تصویری واحد می بینند و این رویاها بیشتر در خاطر این افراد می مانند.
ولی چرا احساسات ما رویاهای ما را اینگونه شکل می دهند؟ شاید این فرآیند بازتاب فرآیندهای نهفته در حافظه ما باشد؛ هر چه باشد، این احساسات ماست که تعیین می کند کدام خاطرات را در ذهن مان ذخیره کنیم و بعدها به یاد بیاوریم. شاید این تصاویر واضح با تاثیری ژرف نشانه ای از آن است که چقدر ترکیب کردن چنین رویدادهای غم انگیزی با بقیه زندگینامه ما برای مغزمان کار دشواری است. شاید نتیجه این فرایند این باشد که ما به تدریج با آن واقعه کنار می آییم. فکر می کنم این فرایند کمک می کند که ضربه های روحی بعدی کمتر آسیب زا شوند.
با وجود همه این پیشرفت ها هنوز رازهای بسیاری باقی مانده اند. مثلا اینکه آیا رویابینی برای حفظ خاطرات ما ضروری است؟ یا ممکن است که ما بدون رویابینی هم خاطرات مان را حفظ کنیم؟ هیچ توافقی بر سر پاسخ این پرسش وجود ندارد اما با درک منشأ رویاها می توانیم به طور کلی فهم بهتری در زمان هوشیاری داشته باشیم.
سپس نوبت به تاثیر شیوه زندگی ما بر هوشیاری شبانه ما می رسد؛ مثلا برخی پژوهش ها نشان می دهند که ظهور تلویزیون در زندگی بشر احتمالا تغییری اساسی در شکل و محتوای رویاهای ما داده است. اگر فقط چند ساعت تماشای تلویزیون در روز ممکن است ماهیت رویاهای ما را اینقدر تغییر بدهد، تصور کنید ارتباط عمیق ما با کامپیوتر چه بر سر رویاهای مان می آورد. مثلا افرادی که در بازی آن لاین World of Warcraft شرکت می کنند، در رویاهای شبانه شان هم این ماجراجویی ها را ادامه می دهند.
کابوس های معرکه
افرادی که مدام به بازی های کامپیوتری مشغولند اغلب اعلام می کنند که بر رویاهای خود تسلط بیشتری دارند و حس می کنند درون دنیای واقعیت مجازی رویا مشارکتی فعال دارند. بازی کنندگان بیشتر از افراد دیگر، در رویای خود تمایل به مقابله به مثل با دشمن را دارند. نکته جالب این است که این تعامل ظاهرا باعث می شود کابوس ها برای آنها نه ترسناک؛ بلکه هیجان انگیز باشند!
آنها اغلب به این اشاره می کنند که خوابی که دیدند کابوس بوده ولی معرکه! آنها بعد از این کابوس ها پر انرژی می شوند. اما اگر شما خواهان شبی آرام تر هستید، شاید بخواهید از «اِروِی دسَن دِنی»، خواب پژوه فرانسوی در قرن نوزدهم، الهام بگیرید که دریافته بود برخی رایحه های خاص رویاهای او را هدایت می کنند.
او برای اینکه پیش داوری های ذهنش بر نتیجه آزمایش ها اثری نداشته باشد از خدمتکارش خواسته بود که بعضی شب ها (به دلخواه خودش) وقتی او خواب است چند قطره از عطری را روی بالش او بریزد. به این ترتیب مطمئن شد که در آن شب ها رویای رویدادی مربوط به آن رایحه را می بیند.
پژوهش های کلی تر اخیر هم نشان داده اند که بوهای شیرین ممکن است منجر به رویاهای شیرین شود و اگر شما هم مثل من باشید احتمالا ترجیح می دهید ذهن ناخودآگاه تان ماجراجویی های شبانه تان را هدایت کند. همانطور که ناخودآگاه ما گاهی موجب خشم و آشفتگی ما می شود ولی اثر رازآمیزش بر خواب است که رویاها را اینقدر دلربا می کند.
سیاه و سفید یا رنگی؟
در دهه 1950/1330 گزارش های شگفت انگیزی منتشر شد که می گفت اغلب مردم خواب های سیاه و سفید می بینند. بعد از این زمان بود که نشانه های قدرتمندی از تاثیر شدید فناوری بر رویاهای ما آشکار شدند. نتایج این گزارش ها به نحو عجیبی طی یک دهه بعدی عوض شدند و در اواخر دهه 1960/1340 اعلام شد که بیشتر مردم در کشورهای غربی دوباره خواب های رنگی می بینند.
چه چیزی ممکن بود عامل این تحول باشد؟ ایوا مرزین از دانشگاه دربی انگلستان این را به تغییر شکل رسانه های عومی مربوط می داند. ظاهرا تلویزیون در همان زمانی رنگی شد که رویاهای مردم هم دوباره رنگی شدند. (زیرا منطق حکم می کند که ما دنیای پیرامونمان را همانطور در خواب ببینیم که در واقعیت می بینیم بنابراین سیاه و سفید بودن رویاها نشانه ای از تاثیر تلویزیون های سیاه و سفید دانسته شد.)
جالب اینکه هنوز تفاوتی در نوع خواب دیدن افراد هم وجود دارد: افرادی که پیش از زمان رنگی شدن تلویزیون به دنیا آمده اند بیشتر از افرادی که بعد از آن دوران متولد شده اند، امکان دارد که گاهی خواب سیاه و سفید ببینند.
33%
33 درصد رویاهای ما شامل عناصر عجیب و غریبی هستند که وجودشان در زندگی واقعی ناممکن است.
5%
5 درصد جمعیت جهان می توانند با 4 ساعت خواب در شبانه روز همچنان عملکردی عادی داشته باشند.