شاهنامه پر از شخصیت است. پر از اسم های آشنا و ناآشنایی که هر کدام بخشی از داستان ها را جلو می برند و پای شما را به دنیاهای جدیدی بازمی کنند.
میتوان برداشت دل از خویش و شد از جان جدا ... لیک مشکل میتوان شد از بر یاران جدا
پس از ما تبره روزان روزگاری میشود پیدا ... قفای هر خزان آخر بهاری میشود پیدا
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است.
بشنوید ای دوستان این داستان، خود حقیقت نقد حال ماست آن، بود شاهی در زمانی پیش ازین، ملک دنیا بودش و هم ملک دین
به زمین میزنی و میشكنی، عاقبت شیشه امیدی را، سخت مغروری و میسازی سرد، در دلی آتش جاویدی را
ندارد درد من درمان دریغا.... بماندم بی سر و سامان دریغا... درین حیرت فلک ها نیز دیر است ... که میگردند سرگردان دریغا