از شهرکه به سمت آرامستان جاوید راه می افتی جایی که دیگر دنیای زنده ها تمام می شود انگار جاده نیز باریکتر می شود تا بیشتر به تو بفهماند که به نوعی به آخر دنیا نزدیک می شوی،اخر دنیا برای آنها که عمرشان به آخر رسیده است . درعینحال، لابهلای جمعیتی که گذرشان بهچنین جایی میافتد، هستند آدمهایی که حکایتشان تفاوت زیادی با بقیه دارد.
این بار مصاحبه کنندگان ما هیچ تفاوتی با دیگر افراد جامعه ندارند اما به خاطر انتخاب شغل شریف "غسالی" یا همان واژه عامیانه "مرده شوری" از نگاههای جامعه به شغلشان ناراحتند و میگویند جامعه باید پذیرش بهتری به این شغل داشته باشد. مصاحبه با سه غسال شهرستان بجنورد را در ادامه میخوانید:
خودتان را معرفی کنید؟
عباسعلی بیدکی 53 ساله
هادی ایزانلو 37 ساله
ام البنین اسماعیل زاده 35 ساله
چه طور شد که وارد شغل غسالی شدید؟
عباسعلی بیدکی 53 ساله
هادی ایزانلو 37 ساله
ام البنین اسماعیل زاده 35 ساله
چه طور شد که وارد شغل غسالی شدید؟
بیدکی: دنبال کار می گشتم که یکی از دوستانم این کار را به من معرفی کرد ولی من در ابتدا حتی روم نمی شد از کنار همچین جایی هم عبور کنم اما اون دوستم راضیم کرد و وارد این کار شدم و ماندگار شدم.
ایزانلو: به خاطر ثوابی که در این کار می دیدم خودم دوست داشتم وارد این کار شوم و با افتخار از شغل قبلیم که رفتگری بود تقاضای انتقال به این کار را دادم و وارد این شغل شدم.
اسماعیل زاده: یکی از همکاران سابق در این جا به من پیشنهاد داد و من هم قبول کردم.
چندساله غسال هستید؟
بیدکی: 10 سال
ایزانلو: 5 سال
اسماعیل زاده: 6 سال
شرایط ورود به این کار چه بود ؟آیا اموزش خاصی دیدید؟
بیدکی: شرایط خاصی نداشت به سازمان آرامستان ها پیشنهاد دادیم و به خاطر کمبود تقاضا برای این بخش قبول کردند و شروع به کار کردم غسالی را هم از غسال سابق که الان بازنشسته شده یاد گرفتم هیچ روحانی کسی که بخواهد بیایید اینجا و به ما یاد دهد نبوده.
ایزانلو: خودم تقاضا دادم ولی الان از این کارم پشیمانم آموزش بخصوصی ندیدم کار را هم از غسال قبلی یاد گرفتم حوزه علمیه هم هیچ نظارتی برکار ما ندارد ،درست و غلط کار هم با خودشان.
اسماعیل زاده: به درخواست همکار سابقم به سازمان تقاضا دادم و وقتی قبول کردند وارد این کار شدم و در کنار خانم غسال قبلی کار رو یاد گرفتم جایی آموزش ندیدم.
ازدواج کردهاید؟ فرزند دارید؟
بیدکی: بله 7 فرزند دارم
ایزانلو: بله 2 فرزند دارم
اسماعیل زاده: ازدواج کرده ام ولی بچه ندارم
نظر همسر ،فرزندان و خانواده تان در مورد شغل تان چیه ؟ آیا از شغل شما راضی هستند؟
بیدکی: خدارو شکر همسرم کارم رو قبول کرده اما بچه ها از اسمشان مشخص است بچه اند دیگر راضی نیستند در مدرسه یا جای دیگر وقتی از شغل پدرشان پرسیده اند هیچ وقت نگفته اند که کارم چیست می گویند کارمند شهرداری هستم.
ایزانلو: همسرم قبول کرده و به خاطر ثوابی که در این کار می دید از این کار استقبال می کرد اما فرزندانم هرگز شغل پدرشان را روشن نمی گویند و همیشه به اسم کارگر شهرداری نام می برند.
اسماعیل زاده: من و همسرم اینجا غریبیم و تنها کسی هم که از شغلم خبر دارد همسرم است که راضی است به خانواده ام نگفته ام چون می دانم هرگز موافقت نمی کنند.
نگاه جامعه به کارتان چطور است؟برخورد مردم با شما وقتی می فهمند که غسالید؟
بیدکی: تا وقتی که نمی دانند شغلمان چیست که مشکلی ندارند اما همین که می گویم غسالم انگار که گفته باشم قصاب آدم هایم همه از من دور می شوند اما برخی از مردم هم استقبال می کنند که تعدادشان کم است. این کار از نظر فرهنگی هنوز جانیفتاده مردم با کار ما آشنا نیستند .برای دخترم خواستگار می آید همین که می داند شغلم غسالی است می رود، برنمی گردد،برای پسرم خواستگاری می رویم به محض اینکه میدانند من مرده شورم جواب منفی می دهند. سئوال من این است که شغل من به فرزندانم چه ارتباطی دارد؟ چرا باید آن ها تبعات کار پدر را بکشند؟ کاری که من و همکارم با تمام سختی هایش قبول کردیم اما کسی قدر دان نیست.
ایزانلو: شغل ما باید در جامعه جا بیفتد ،با این که صدا و سیما برنامه ها و فیلم های خوبی درباره "مرده شوری" تهیه کرده ولی نگاه خیلی از مردم نسبت به این کار تغییر نکرده خیلی ها نمی دانند ما از کاملترترین وسایل بهداشتی در کارمان استفاده می کنیم و هیچ وقت ارتباط بدنی بدون دستکش با مرده ها نداریم و کارمان بهداشتی است ،اما وقتی من ایزانلو که قبل از این کار آشپزی برای مجالس می کردم حالا در یک مراسم غذا را بکشم یک سوم غذا می ماند مشخص است نگاه جامعه چیست ! خیلی ها برخورد خوبی با ما ندارند.
اسماعیل زاده: چون من اینجا غریبم زیاد من را نمی شناسند اما کسانی هم که می فهمند تعدادی خوب برخورد می کنندو بعضی ها هم برخورد خوبی ندارند به مردم نمی گوییم که غسالم.
ساعت کاریتان چطور است؟
بیدکی،ایزانلو،اسماعیل زاده: از 7 صبح تا 2بعد از ظهر ساعت کاری رسمی ماست که باید در محل غسالخانه حاضر باشیم اما از آن به بعد باید آنلاین باشیم هر وقت متوفی آوردن برای انجام کارهاش بیاییم.
روزانه به طور متوسط چند جنازه وارد غسالخانه می شود؟
بعضی وقت ها برای استثنا پیش می آید که 12 جنازه می آورند ولی به طول معمول روزی 4 یا 5 نفر
آیا از درآمدتان راضی هستید؟
بیدکی: هرچندکارمان سخت است اما از درآمدم راضی هستم .
ایزانلو: خدارو شکرخوب است اما با اینکه کار سختی دارم ولی در آمدم از همکارای قبلی یعنی رفتگرا کمتر است اما به خاطر ثواب این کار راضی هستم.
اسماعیل زاده: خوب است ، راضیم.
آیا خاطره خنده داری از شغلتان دارید؟
بیدکی: اینجا خاطره خنده داری ندارد ،همه ناراحتی خانواده متوفیان است.
ایزانلو: خاطرات مربوط به اینجا که خنده دار نیستند اما خاطره شخصی زیاد دارم به عنوان نمونه یکبار که به استخر رفته بودم داخل سونا کنار بقیه نشسته بودم یک دفعه یک نفر وارد شد دیدم مدام دارد به من نگاه می کند یک دفعه گفت : "درسته شناختم این همون مرده شوره است که چند روز پیش بابای منو شست" به محض اینکه بقیه اینو شنیدند انگار که یک تمساح تو استخر دیده باشند همه فرار کردن.
اسماعیل زاده: یکبارعطر گل محمدی به لباسم زده بودم وداشتم کارم رو انجام می دادم یکی از افراد متوفی که داخل غسالخانه آمده بود وقتی طرف من و مرده می آمدند بوی عطر رو حس می کردند به من گفت اینقدر این خانم پاک بودن که از جنازه شون هم بوی عطر می آد.
این که در فضایی کار میکنید که مدام کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند میآیند و گریه میکنند در روحیه شما اثر نمیگذارد؟
بیدکی،ایزانلو،اسماعیل زاده: خب طبیعی است که در انسان تاثیر میگذارد، وقتی جنازه یک جوان ،کودک و یا یکبار پیش آمد که یک عروس و داماد را که با هم به ماه عسل رفته بودند آوردن ، مشخص است که خیلی ناراحت کننده است اما دیگر با توجه به کارمان عادت کرده ایم.
تا به حال پیش آمده که جنازهای را بیاورند که وضعیتش شما را متاثر کرده باشد؟
بیدکی،ایزانلو،اسماعیل زاده: بله مواردی بوده که جنازه چند وقت مانده ، بو گرفته و یا کرم افتاده و یا دچار سوختگی شدید شده که این جنازه ها ناراحت کننده هستند.
سوال آخر ،آرزویتان در زندگی شخصی چیست؟
بیدکی: عاقبت به خیری همه جوان ها و آرزو می کنم وقتی به هر دلیل خواسته یا ناخواسته از این جا بروم حرف و حدیثی دنبالم نباشد.
ایزانلو: خیلی دوست دارم به سفر خانه خدا بروم اما هنوز قسمتم نشده و آرزو دارم یکبار به زیارت خانه خدا بروم.
ایزانلو: به خاطر ثوابی که در این کار می دیدم خودم دوست داشتم وارد این کار شوم و با افتخار از شغل قبلیم که رفتگری بود تقاضای انتقال به این کار را دادم و وارد این شغل شدم.
اسماعیل زاده: یکی از همکاران سابق در این جا به من پیشنهاد داد و من هم قبول کردم.
چندساله غسال هستید؟
بیدکی: 10 سال
ایزانلو: 5 سال
اسماعیل زاده: 6 سال
شرایط ورود به این کار چه بود ؟آیا اموزش خاصی دیدید؟
بیدکی: شرایط خاصی نداشت به سازمان آرامستان ها پیشنهاد دادیم و به خاطر کمبود تقاضا برای این بخش قبول کردند و شروع به کار کردم غسالی را هم از غسال سابق که الان بازنشسته شده یاد گرفتم هیچ روحانی کسی که بخواهد بیایید اینجا و به ما یاد دهد نبوده.
ایزانلو: خودم تقاضا دادم ولی الان از این کارم پشیمانم آموزش بخصوصی ندیدم کار را هم از غسال قبلی یاد گرفتم حوزه علمیه هم هیچ نظارتی برکار ما ندارد ،درست و غلط کار هم با خودشان.
اسماعیل زاده: به درخواست همکار سابقم به سازمان تقاضا دادم و وقتی قبول کردند وارد این کار شدم و در کنار خانم غسال قبلی کار رو یاد گرفتم جایی آموزش ندیدم.
ازدواج کردهاید؟ فرزند دارید؟
بیدکی: بله 7 فرزند دارم
ایزانلو: بله 2 فرزند دارم
اسماعیل زاده: ازدواج کرده ام ولی بچه ندارم
نظر همسر ،فرزندان و خانواده تان در مورد شغل تان چیه ؟ آیا از شغل شما راضی هستند؟
بیدکی: خدارو شکر همسرم کارم رو قبول کرده اما بچه ها از اسمشان مشخص است بچه اند دیگر راضی نیستند در مدرسه یا جای دیگر وقتی از شغل پدرشان پرسیده اند هیچ وقت نگفته اند که کارم چیست می گویند کارمند شهرداری هستم.
ایزانلو: همسرم قبول کرده و به خاطر ثوابی که در این کار می دید از این کار استقبال می کرد اما فرزندانم هرگز شغل پدرشان را روشن نمی گویند و همیشه به اسم کارگر شهرداری نام می برند.
اسماعیل زاده: من و همسرم اینجا غریبیم و تنها کسی هم که از شغلم خبر دارد همسرم است که راضی است به خانواده ام نگفته ام چون می دانم هرگز موافقت نمی کنند.
نگاه جامعه به کارتان چطور است؟برخورد مردم با شما وقتی می فهمند که غسالید؟
بیدکی: تا وقتی که نمی دانند شغلمان چیست که مشکلی ندارند اما همین که می گویم غسالم انگار که گفته باشم قصاب آدم هایم همه از من دور می شوند اما برخی از مردم هم استقبال می کنند که تعدادشان کم است. این کار از نظر فرهنگی هنوز جانیفتاده مردم با کار ما آشنا نیستند .برای دخترم خواستگار می آید همین که می داند شغلم غسالی است می رود، برنمی گردد،برای پسرم خواستگاری می رویم به محض اینکه میدانند من مرده شورم جواب منفی می دهند. سئوال من این است که شغل من به فرزندانم چه ارتباطی دارد؟ چرا باید آن ها تبعات کار پدر را بکشند؟ کاری که من و همکارم با تمام سختی هایش قبول کردیم اما کسی قدر دان نیست.
ایزانلو: شغل ما باید در جامعه جا بیفتد ،با این که صدا و سیما برنامه ها و فیلم های خوبی درباره "مرده شوری" تهیه کرده ولی نگاه خیلی از مردم نسبت به این کار تغییر نکرده خیلی ها نمی دانند ما از کاملترترین وسایل بهداشتی در کارمان استفاده می کنیم و هیچ وقت ارتباط بدنی بدون دستکش با مرده ها نداریم و کارمان بهداشتی است ،اما وقتی من ایزانلو که قبل از این کار آشپزی برای مجالس می کردم حالا در یک مراسم غذا را بکشم یک سوم غذا می ماند مشخص است نگاه جامعه چیست ! خیلی ها برخورد خوبی با ما ندارند.
اسماعیل زاده: چون من اینجا غریبم زیاد من را نمی شناسند اما کسانی هم که می فهمند تعدادی خوب برخورد می کنندو بعضی ها هم برخورد خوبی ندارند به مردم نمی گوییم که غسالم.
ساعت کاریتان چطور است؟
بیدکی،ایزانلو،اسماعیل زاده: از 7 صبح تا 2بعد از ظهر ساعت کاری رسمی ماست که باید در محل غسالخانه حاضر باشیم اما از آن به بعد باید آنلاین باشیم هر وقت متوفی آوردن برای انجام کارهاش بیاییم.
روزانه به طور متوسط چند جنازه وارد غسالخانه می شود؟
بعضی وقت ها برای استثنا پیش می آید که 12 جنازه می آورند ولی به طول معمول روزی 4 یا 5 نفر
آیا از درآمدتان راضی هستید؟
بیدکی: هرچندکارمان سخت است اما از درآمدم راضی هستم .
ایزانلو: خدارو شکرخوب است اما با اینکه کار سختی دارم ولی در آمدم از همکارای قبلی یعنی رفتگرا کمتر است اما به خاطر ثواب این کار راضی هستم.
اسماعیل زاده: خوب است ، راضیم.
آیا خاطره خنده داری از شغلتان دارید؟
بیدکی: اینجا خاطره خنده داری ندارد ،همه ناراحتی خانواده متوفیان است.
ایزانلو: خاطرات مربوط به اینجا که خنده دار نیستند اما خاطره شخصی زیاد دارم به عنوان نمونه یکبار که به استخر رفته بودم داخل سونا کنار بقیه نشسته بودم یک دفعه یک نفر وارد شد دیدم مدام دارد به من نگاه می کند یک دفعه گفت : "درسته شناختم این همون مرده شوره است که چند روز پیش بابای منو شست" به محض اینکه بقیه اینو شنیدند انگار که یک تمساح تو استخر دیده باشند همه فرار کردن.
اسماعیل زاده: یکبارعطر گل محمدی به لباسم زده بودم وداشتم کارم رو انجام می دادم یکی از افراد متوفی که داخل غسالخانه آمده بود وقتی طرف من و مرده می آمدند بوی عطر رو حس می کردند به من گفت اینقدر این خانم پاک بودن که از جنازه شون هم بوی عطر می آد.
این که در فضایی کار میکنید که مدام کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند میآیند و گریه میکنند در روحیه شما اثر نمیگذارد؟
بیدکی،ایزانلو،اسماعیل زاده: خب طبیعی است که در انسان تاثیر میگذارد، وقتی جنازه یک جوان ،کودک و یا یکبار پیش آمد که یک عروس و داماد را که با هم به ماه عسل رفته بودند آوردن ، مشخص است که خیلی ناراحت کننده است اما دیگر با توجه به کارمان عادت کرده ایم.
تا به حال پیش آمده که جنازهای را بیاورند که وضعیتش شما را متاثر کرده باشد؟
بیدکی،ایزانلو،اسماعیل زاده: بله مواردی بوده که جنازه چند وقت مانده ، بو گرفته و یا کرم افتاده و یا دچار سوختگی شدید شده که این جنازه ها ناراحت کننده هستند.
سوال آخر ،آرزویتان در زندگی شخصی چیست؟
بیدکی: عاقبت به خیری همه جوان ها و آرزو می کنم وقتی به هر دلیل خواسته یا ناخواسته از این جا بروم حرف و حدیثی دنبالم نباشد.
ایزانلو: خیلی دوست دارم به سفر خانه خدا بروم اما هنوز قسمتم نشده و آرزو دارم یکبار به زیارت خانه خدا بروم.
موضوعات داغ