بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی ... بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
دل وحشت زده در سینه من میلرزید...دست من ضربه به دیوار زندان كوبید...آی همسایه زندانی من
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم...
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی ........ دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
من ندانم که عاشقی چه بلاست ... هر بلایی که هست عاشق راست
برای تو می نویسم که عاشقانه میخوانی درد دلم را ..... مینویسم تا بخوانی ، من با یک دنیا احساس نوشته ام ، تو نیز با چشمان خیست بخوان…
روز اول پیش خود گفتم، دیگرش هرگز نخواهم دید، روز دوم باز میگفتم، لیك با اندوه و با تردید
موضوعات داغ