دهقانی با زن و تنها پسرش در روستایی زندگی می کرد. خدا آنها را از مال دنیا بی نیاز کرده بود.
در شهر واسط بین كوفه و بصره چند نفر پارسا از بقالى نسیه برده بودند و مبلغى بدهكار او بودند.
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آن ها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.
از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه هبوط بود.
دومین رمان شیوا پورنگ با عنوان «شووا» از سوی نشر آموت در حالی منتشر شده است که وی در این اثر به سراغ روایت داستانی عجیب رفته است که حاکی از تولد یک کودک و با شرایطی خارقالعاده است.
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟ ...
قضاوت همیشه آسانست، اما حقیقت در پشت زبان وقایع نهفته است.