همین که نصف شب ممکن است با سر و صدای بیمار تخت بغلی از خواب بپرید یا اینکه شش صبح بیدارباش می زنند و سینی صبحانه را می گذارند توی دامن تان، یعنی اینجا تفاوت های 180 درجه ای با منزل دارد. تجربه ماندن در بیمارستان مثل خدمت سربازی یا زندگی دانشجویی آدم را بزرگ می کند. پس اگر می خواهید در بیمارستان بمانید، باید ویژگی های زیر را داشته باشید یا حداقل سعی کنید برای چند روز هم که شده آنها را در خودتان به وجود بیاورید.
لوس نشوید
وسواس هایتان را کنار بگذارید. دوره «از بوی الکل بدم میاد» و «وای باز آمپول» سرآمده. اینجا و در بیمارستان قطعا به شما خوش نخواهد گذشت. در نتیجه خودتان را برای خیلی از چیزها آماده کنید. بسته به حال بیمار، احتمالا باید خیلی از زخم ها و جراحت ها را ببینید و حتی خیلی از کارهای شخصی اش را هم انجام بدهید. در چنین مواقعی چهره تان را درهم نکشید.
بیمار خودش به اندازه کافی شرمنده است و مطمئنا تمام حرکات شما را می یابد. بنابراین اصلا به روی خودتان نیاورید و عادی باشید. شرایط بیمارستان و امکاناتی که دارد هم ممکن است خیلی به مذاقتان خوش نیاید. بودن در یک اتاق چهارتخته بیمارستان دولتی که صندلی همراهش خشک است، شرایط ایده آلی نیست. قطعا با زیر لب غر زدن شما اتفاق بهتری نمی افتد.
از هپروت بیرون بیایید
آدم های هپروتی و خیالاتی که زندگی شان بر مدار حرکات اسلوموشن می چرخد به درد همراه بودن نمی خورند. اگر قرار است از کسی مراقبت کنید، باید صد در صد حواس تان را بدهید به همان تختی که جلوی چشمتان است. این چند روزی که اینجا هستید، خواب عمیق بر شما حرام است.
سعی کنید آن قدر هوشیار بخوابید که با کوچک ترین صدایی از سوی بیمار از جا بپرید. کلا واکنش هایتان باید سریع باشد، بدون اینکه دست و پایتان را گم کنید. بدانید الان وقت چه کاری است. اینکه پلاستیک برایش بیاورید یا پرستار را صدا بزنید یا دستمال را به او برسانید. پرستار معمولا مرتب به شما سر می زند و وضعیت بیمار را چک می کند، اما شما هم در یک حدی خودتان را درگیر ماجرا کنید. تمام شدن سرم یا مثلا قطع شدن لوله ای که قرار بوده آب ریه را جمع کند، نباید از چشم تان پنهان بماند.
تناسب را در نظر بگیرید
با خودتان که تعارف ندارید. شما با 55 کیلو وزن و 160 سانتی متر قد از پس یک مریض یک متر و نودی که 100 کیلوگرم وزن دارد و تازه از اتاق عمل بیرون آمده بر نمی آیید. چنین بیماری که به سختی از تخت جدا می شود و برای رفتن به دستشویی احتیاج به کمک دارد، باید همراه قوی تری داشته باشد.
هرچند پرستارها و خدمات بیمارستان هر زمان که بخواهید در خدمت شما هستند و کمک تان می کنند، اما شاید خود شما یا بیمار از این عدم تناسب و اینکه «اگه یه وقت پرستار نیاد چی؟» استرس بگیرید. اگر خیلی دوست دارید کمک کنید، یک ساعت در روز را که بیمار همه کارهایش را کرده و وقت خوابیدن روزانه اش است، انتخاب کنید تا همراه بیمار در آن زمان استراحت کنید.
روان شناس خود باشید
لیسانش روان شناسی نیاز نیست. در همین حد که بدانید چه حرفی را باید بزنید و چه حرفی را نه، کفایت می کند. نزدیکان درجه یک را که حتما کامل می شناسید، اما اگر پرستار یکی از فامیل های دورتر شده اید، حتما از قبل کمی پرس و جو کنید تا با اخلاق و خصوصیاتش آشنا باشید. شاید بیمار از کوچک ترین چیزها عصبانی شود و غر بزند. شاید درد داشته باشد و دائم ناله کند. اصلا شاید برود در فاز غم و افسردگی و دیگر حرف نزند. رفتار و حرف زدنتان را بر مبنای حال بیمار و اخلاقش تنظیم کنید. این دیگر هنر شماست که بدانید از چه دری باید وارد شوید تا حالش بهتر شود.
اخلاقتان را خوب کنید
شما الان حکم کیسه بوکس را دارید. آمادگی اش را داشته باشید که هم از کادر بیمارستان حرف بشنوید و هم از بیمار، در نظر بگیرید که پیمانه حوصله آدم ها در زندگی عادی شان هر قدر که باشد در زمان بیماری چند درصد کمتر می شود. آدم که می افتد روی تخت بیمارستان هم دلش نازک می شود و هم اعصابش ضعیف. چشم تان را به روی حرف هایی که می زند، ببندید. بهترین کاری که می توانید در برابر پرخاش و ناراحتی هایش انجام بدهید، این است که دعا کنید زودتر از این شرایط راحت شود تا به وقت عافیت حسابی از خجالتش در بیایید.
خودتان را قوی نشان بدهید
قوی باشید و اشک و غصه ها را برای خلوت خودتان نگه دارید. وقتی کس دیگری پیگیر روند درمان است، شما تمرکزتان را روی حال روحی بیمار و کنارش بودن بگذارید. ایمان بیاورید که دانستن و ندانستن شما هیچ دردی را دوا نمی کند. پس اگر طاقت شنیدنش را ندارید، نپرسید. در همان آرامش حاصل از بی خبری از بیمار مراقبت کنید. این خیلی بهتر از این است که خبر ناامیدکننده را بشنوید، بعد بالای سر بیمار بنشینید و به اندازه هیکل تان اشک بریزید. با گریه و زاری اوضاع بهتر که نمی شود هیچ، خود بیمار هم مطمئن خواهد شد که رفتنی است و فاصله زیادی با خواندن غزل خداحافظی ندارد. با این حساب اگر نمی توانید جلوی سیل اشک هایتان را بگیرید، دور بیمارستان رفتن را خط بکشید و از همان راه دور برای دعا کنید.
چه چیزهایی با خودمان ببریم؟
هرچه سبک تر بهتر
بیمارستان با بیمارستان فرق دارد، اما معمولا سهم بیمار و همراهش از فضای اتاق، یک کمد کوچک کنار تخت است، به اضافه قسمتی از فضای یخچال و شاید هم یک کمد دیواری که لباس ها را توی آن بگذارید. اینکه چطور از این فضا استفاده کنید که وسایل شما و بیمار جا بشود، به هنر شما بستگی دارد. هر قدر وسایل تان کمتر باشد، خودتان راحت تر هستید.
• بشقاب، قاشق، لیوان، یک فلاسک کوچک برای چای و یک جفت دمپایی و یک ملافه برای خودتان ببرید، اگر غذای بیمارستان را دوست ندارید، خوراکی های خشکی که شرایط نگهداری شان آسان است، مثل پسته و گردو همراهتان باشد.
• ام پی فور، هندزفری و جزوه های دانشگاه و هر چیزی را که ممکن است در این چند ساعت شما را در دنیای خودتان فرو ببرد کنار بگذارید. وسیله پذیرایی هم نبرید، عیادت کننده ها خودشان خوراکی می آورند که با همان می شود از آنها پذیرایی کرد. فقط یک بسته لیوان یک بار مصرف بخرید برای آنهایی که می خواهند آب یا آبمیوه بخورند.
• در صورتی که وضعیت جسمی و روحیه بیمار نسبتا مساعد است، وسایل تفریح را برایش فراهم کنید تا حوصله اش سر نورد. اگر اهل کتاب خواندن است، برایش کتاب بردارید. اگر فیلم باز است، لپ تاپش را ببرید تا در این چند روز بیکاری یک سیزن دیگر از سریال محبوبش را ببیند. اگر روزنامه می خواهند هر روز برایش روزنامه بخرید تا اخبار را دنبال کند. شرایط را جوری فراهم کنید که کمترین تفاوت را با روزهای قبل از بستری شدن داشته باشد.
• بعد از دو سه روز حتما یخچالتان پر می شود از کمپوت، آبمیوه، میوه و جعبه های شکلات و شیرینی که دوست و آشنا آورده اند. یکی دوتایش را نگه دارید برای پذیرایی از مهمانان بعدی و بقیه اش را بفرستید برود. هم جایتان باز می شود و هم چند نیازمندی را که توی کوچه و خیابان هستند خوشحال کرده اید.