دلتنگی در چهره اش موج می زند اما هیزم خیالش هنوز گرم است انگار! وقتی در شب برفی آن پیراهن قرمز را به خاطر می آورد، نم اشکی کشتزار رویاهایش را جان می بخشد!
سال ها گذشته و مردی که به سادگی نوشیدن یک فنجان هات چاکلت، قفس های توری را به آتش می کشید، اینک گیج و مبهوت در دفترچه لعنتی خاطرات، سراغ سال های رفته را می گیرد تا شاید از فضیلت گذشته سرشار شود!
سال تولد مار زنگی آسیا، در شناسنامه پرغبار این فوتبال بی سیرت، خوانا نیست. کسی چه می داند! لابد بر شناسنامه اش برف باریده که این جماعت به یاد نمی آورند او روزی در خط آتش سرخ ترین تیم این حوالی محشر به پا می کرد و قفس بانان را لای بید مجنون ها می فرستاد. آن عصر ملال آور هم که روی شانه های تکیده، قصیده وداع را خواند و با شبنم نشسته بر گونه هایش بدرقه شد، غروب برای همیشه به نام کوچکش بدل گردید!
شگفتی دهه شصت که پیش چشم صدهزار انگور یاقوتی سنگربانان را تحقیر می کرد، در این سال ها از قاب چشم ها چند فرسنگ فاصله گرفته تا طعم گس عزلت آرزوهایش را بیات کند و زوزه دهشتناک تقدیر را با گوش های خودش بشنود. شاگرد بی حاشیه سلطان صاحبقران، در سال های دوزخی نسیان، تنها با مشتی اتفاق و نوستالژیک نفس کشید و سر بر بالش آرامش گذارد.
... در چمنزار چیزهای زیادی قسمت می شود: شور، شادی، اندوه، حسرت و حرمان، سهم آقای گل از چمنزار همین خاطرات نم گرفته است. غم انگیز نیست؟
واگویه های فرشاد پیوس کمی مانده به پایان یک فصل سرد، تاریخ این فوتبال غریبه با خاطره را عقب کشید.
ما سال هاست دنبال شبیه ترین شکارچی به تو می گردیم و به جایی نمی رسیم. بوی گل از ساق ها دور شده و خار و خاشاک همه جا را فرا گرفته!
وقتی گلزن تربیت نمی کنیم، نباید هم انتظار ظهور یک آقای گل را داشته باشیم. گلزنی استعداد و اراده می خواهد که این نسل هیچ کدامشان ندارند.
مثل اینکه سیستم علی اصغری دهه شصت از سیستم مدرن دهه نود بیشتر جواب می داد!
با همان سیستم علی اصغری سال ها قهرمان شدیم و هیچ تیمی به گرد پای پرسپولیس نرسید. در سیستم 244 پروین از جناحین سانتر می شد و ما روی پاس بلند مدام به گل می رسیدیم. تیم، تاپ ترین پاسورها را داشت و سازمان دفاعی و خط حمله اش خوب کار می کرد. این پرسپولیس میلیاردی اگر مهره های آن سیستم علی اصغری عتیقه را در اختیار داشت لااقل با سانترهای خط کشی شده آتش روی سنگر رقیبان می ریخت و به گل می رسید و هوادار خون جگر نمی شد.
آخرین پولی که از باشگاه سرخ گرفتی چقدر بود؟
من یک عمر با عشق بازی کردم. داغ گلوله قرمز هنوز روی سینه من هست. آن سال ها کسی نمی دانست چک سفیدامضا و تراول یعنی چه؟ یک پیراهن قرمز بود و یک دنیا دلدادگی.
من هنوز جواب سوالم را نگرفته ام!
سر و ته یازده سال حضور من در پرسپولیس شاید یک میلیون هم گیرم نیامد. فقط آخرین فصلی که بازی کردم و کفش ها را آویختم عابدینی با من قرارداد 700 هزار تومانی بست که البته نصفش را هم ندادند.
اگر ساعت دیواری پیر نمی شد و فرشاد در دهه نود پاگشایی می کرد چقدر پول به پایش می ریختند؟ منصفانه بگو.
با این مهاجمان بی هنر، اگر امروز با پرسپولیس یا هر تیم دیگری می بستم کمتر از پنج شش میلیارد تومان نمی گرفتم. بخت ما به روزهای بی پولی گره خورد. آن زمان ها هیچ کس فکرش را نمی کرد یک روز فوتبال ایران به جایی برسد که برای بازیکن بی کیفیت دو میلیارد بدهند.
اگر بخواهی پرسپولیس زلزله دهه شصت را با این پرسپولیس بی رمق مقایسه کنی به چه برداشتی می رسی فرشاد؟
همه چیز عوض شد، آدم ها عوض شدند، رفاقت ها رنگشان را از دست دادند و دنیا جور دیگری شد. ما در رفیق بازی بدیل نداشتیم. رفاقت و دوستی در پرسپولیس موج می زد. من با مجتبی کرمانی و ممد پنجلی و ناصر رفت و آمد خانوادگی داشتم و سرم را در راه رفاقت می دادم. حالا اما اوضاع جور دیگری شده و بازیکنان فقط سر تمرین همدیگر را می بینند. وقتی مردان یک تیم با هم غریبه باشند چطور می توانند مچ حریف را بخوابانند. از دوره ما تا امروز دو دهه گذشته اما با این همه اتفاق عجیب و غریب آدم تصور می کند دو قرن سپری شده است.
نوستالژی سکوهای لبریز از انگور یاقوتی و حنجره های زخمی هنوز با ما هست. آزادی دیگ جوشان می شد وقتی تو و سربازان قرمز به سیم آخر می زدید. یادت هست که؟
ما اگر به میدان می رفتیم و با سکوی خالی مواجه می شدیم دق می کردیم. پرسپولیس حتما باید پیش چشم صدهزار نفر آتشبازی راه می انداخت. متاسفم که امروز کار به جایی رسیده که تیم محبوب این مملکت در استادیوم خالی بازی می کند. بازی با پنجاب یادتان هست؟
با گذر زمان خیلی از نود دقیقه های پرجاذبه از یادمان رفته. خداکند به درد زیبای آلزایمر دچار نشویم!
برای بازی پرسپولیس با یک تیم پاکستانی صد و ده هزار نفر به ورزشگاه آمدند. من هنوز هرم نفس های آن جماعت عاشق را حس می کنم. ما نسل خوبی بودیم که با هر گل یک ورزشگاه را به ابرها می فرستادیم. یادم هست وقتی 9 تا به پنجاب زدیم باز هم تماشاگر فریاد می زد و گل می خواست. پرسپولیس اگر یک بازی اش مساوی می شد ما تا مدت ها خودمان را حبس می کردیم. مثل حالا نبود که هی ببازند و هی به ریش تماشاگر و هوادار بخندند.
برای آنکه فرشاد پیوس بهترین گلزن تاریخ باشگاه پرسپولیس شود چند بار قفس های توری شعله ور شد؟
153گل در بازی های رسمی برای پرسپولیس زدم، اما اگر بخواهم گل های زده در بازی های غیررسمی و تدارکاتی و تورنمنت ها را اضافه کنم بیش از 200 گل می شود. من فقط در لیگ 73 بیست تا زدم و آقای گل شدم. از خودم تعریف نمی کنم، اما چشم بسته راه دروازه را پیدا می کردم.
ولی آمار گل هایت در تیم ملی چندان دلفریب نیست.
ما نسل سوخته بودیم و درگیر جنگ شدیم. آن سال ها جنگ اجازه نمی داد فوتبال ایران در خیلی از میدان ها خودش را به رخ بکشد و مثل حالا نبود که بازی ملی پشت بازی ملی برگزار شود. من با آنکه تعداد بازی های ملی ام خیلی زیاد نیست امابا این همه 19 گل برای وطنم زدم. 19 گل آمار بدی هم نیست.
فرشاد آقای گل، هفته ای چند جلسه تمرین می کرد در آن عهد باستانی؟
ما فقط هفته ای سه جلسه تمرین می کردیم و بقیه اش را باید دنبال نان می دویدیم تا سفره هایمان خالی نماند. اما با همان سه جلسه همه تیم ها را میخکوب می کردیم. الان بازیکن میلیارد میلیارد می گیرد و هفته ای هفت جلسه تمرین می کند اما روز بازی، نفس دویدن ندارد.
تمرین زیر شلاق سلطان چه طعمی داشت؟
خداوکیلی علی آقا کارش را بلد بود و می دانست چطور باید نسخه حریفان را بپیچد. خب البته جنمش را هم داشت. وقتی عقب می افتادیم و به چشم های سرخ پروین روی نیمکت نگاه می کردیم مجبور می شدیم سرمان را جلوی توپ بگذاریم. متاسفانه امروز خیلی از مربیان کاریزمای اداره یک تیم را ندارند.
منظورت از کاریزما، لیچارهای علی زاغی که نیست؟
همه اش حرف بود. می خواستند پروین را خراب کنند و به این شایعات متوسل می شدند. علی آقا احترام همه را داشت و در یازده سال حضور من در پرسپولیس به کسی توهین نکرد. البته...
البته چی؟
چون پروین ذاتا آدم خاصی بود بدش نمی آمد با آن ها که قرابت بیشتری داشت شوخی کند. بعضی وقت ها سرمربی در رختکن یک جورهایی داشت شوخی می کرد که همه روده بر می شدند اما اینکه زبانش به توهین باز شود دروغ محض بود.
قبول داری نسل شما حسابی سوخت؟ ضیاء کجاست؟ عباس کارگر کجاست؟ مجتبی کجاست؟ سعید نعیم آباد کجاست؟ ناصر مغموم کجاست؟
فضا که عوض شد آن نسل حسابی سرخورده شد. خیلی از بچه ها رفتند کنج خانه نشستند ودیگر اطراف زمین فوتبال آفتابی نشدند. یک سری هم در میدان ماندند و در کلاس های مربیگری شرکت کردند. درمجموع معتقدم دگردیسی نسل ها منجر به زوال و فراموشی یک نسل طلایی شد که از بد روزگار به جنگ و بی پولی و مفلسی خورد.
گاهی فکر می کنم ماشه تمام تفنگ های جهان روی شقیقه آن نسل ارغوانی کشیده شد!
موافقم، غم انگیزتر از همه اینکه هیچ کس در این سال ها حالی از بچه های پیشکسوت نپرسید. من آقای گل تاریخ پرسپولیس ام، اما خدا شاهد است آدرس باشگاه پرسپولیس را نمی دانم. آن قدر مدیرانی که از جنس فوتبال نبودند نسل ما را زدند و آن قدر دنبال منافع شخصی و لابی دویدند که حوصله بچه ها سر رفت و پل های رابطه کاملا قطع شد.
الان از مجتبی خبر داری؟
آره؛ آن قدر از هم دور نیفتادیم. رگ قلبش چند هفته پیش گرفته بود و چند روزی بیمارستان خوابید. خدا را شکر بهتر شد و برگشت خانه. مجتبی هم از آن جمله بچه هاست که تلف شد.
از ناصر چی؟ زوج زهردار تو در خط آتش پرسپولیس در کدام فراموشخانه است؟
ناصر بد آورد و بازی زندگی را باخت. انصافا زندگی روی خوش به او نشان نداد. خودش هم البته اشتباهاتی داشت وگرنه می توانست به یک مربی موفق بدل شود. کم و بیش تلفنی با هم صحبت می کنیم و جویای حالش هستم. ناصر هنوز زیر آوار است.
اگر بخواهی یک تصویر دراماتیک از حضور فرشاد پیوس در صحنه فوتبال ملی ارائه دهی کدام تصویر ناب را تقدیم مان می کنی؟
بگذارید فکر کنم. آهان... زیباترین تصویر وقتی است که قهرمان بازی های آسیایی شدیم و در پکن جام را بالای سر بردیم. من در آن مسابقات آقای گل شدم و در آسیا لقب مار زنگی را گرفتم. ایران هم با گل حماسی سیروس از کره جنوبی گذشت و در فینال هم روسفید شد و در پکن دور افتخار زدیم. چه روزهایی بود؛ اصلا باور نمی کنم که 24 سال گذشته.
فرشاد آقای گل در عرصه مربیگری هرازگاهی ترانه های تلخ روی لبانش نشست. رک بگویم آن مهاجم فلفلی روی نیمکت چندان کسی را سر به هوا نکرد. مثل اینکه تو بازمانده آخرین نسل عاشقان جهانی ها!
انتخاب بد می تواند نامه اعمال یک مربی را عوض کند. من در بعضی مقاطع تصمیمات خوبی نگرفتم. مثلا از اینکه در مقطعی به برق رفتم نادم هستم، ولی قبول کنید کارنامه غیرقابل قبولی هم نداشتم. شما ببینید من با آقامجید پاس را قهرمان کردیم. در تراکتور و شموشک هم موفق بودم. بازیکن سازی در گل گهر نیز در دستور کارم بود که جواب داد. شاید اصلی ترین دلیل دوری من از نیمکت پرسپولیس و تیم های بزرگ این باشد که پاچه خواری بلد نیستم. من که آقای گل تاریخ یک باشگاه هستم روا نیست پشت در اتاق مدیرعامل بمانم و تمناکنم تا پست بگیرم. در قاموس من آویزان شدن معنا ندارد. اگر لایقش باشم و رابطه سالاری هم نباشد حتما یک روز روی نیمکت تیم محبوبم می نشینم. مطمئن باشید همان روز هم کار خودم را خواهم کرد و زیر بلیط کسی نمی روم. بنویسید یک روز بر می گردم و صاحب نیمکت پرسپولیس می شوم.
شنیدیم مدیران جدید باشگاه سرخ پشت پرده با تو صحبت هایی داشته اند. درسته؟
بله؛ حرف هایی رد و بدل شد و نظراتم را گفتم. اما شما که مرا می شناسید هزار سال دیگر پلکان کسی نمی شوم. بگذارید کمی زمان بگذرد و تکلیف حمید روشن شود. آن وقت خیلی حرف ها را می ریزم روی دایره. فرشاد پیوس اگر از دردهای بی درمان پرسپولیس رمزگشایی نکند پس چه کسی بکند.
تو اساسا با حضور سکاندار خارجی در فوتبال ایران موافقی؟
سکاندار کاربلدی مثل کی روش بله. من از روز اول از او حمایت کردم و بارها گفتم کی روش آدم دل و جرات داری است و از مربیان ایرانی جلوتر است. قبول دارم که فوتبال تدافعی اش به ایرانی ها نمی چسبد، اما واقعیت این است که امروز در فوتبال مدرن دنیا هر مربی نامداری تز خودش را دارد و با پلن خودش پیش می رود. از کارلوس که اصولا یک مربی محافظه کار و نتیجه گراست نباید انتظار داشته باشیم نقشه های دکتر بیلاردو را برایمان رو کند.
یعنی معتقدی این مغز پرتغالی چه گلی به سر این فوتبال زده؟
مهم ترین شاهکارش همین که چهار پنج جوان گمنام را از دل لیگ صید کرد ودر جام ملت ها آن ها را به برگ برنده تیم ملی بدل کرد. شک نکنید اگر مربی ایرانی سکاندار تیم ملی بود به این جوانگرای و این ریسک بزرگ تن نمی داد و با پیر و پاتال ها به جنگ حریفان می رفت. همین که کی روش فوتبال ایران را خوب می فهمد و از پتانسیل ما باخبر است اتفاق کمی نیست.
راستی چرا سرت برفی شد فرشاد؟
از بس سر زدم دیگر (می خندد). زیر سر روزگار است وگرنه یک تار موی سفید هم روی سرم نبود. بالاخره 53 سالگی است و باید باور کرد که ایام پیری در راه است.
ماهان هم که با پوشیدن جامه آبی شهر را به هم ریخت؟
پسرم دنبال پیشرفت در فوتبال است و نمی تواند یک عمر چشم انتظار پیشنهاد قرمزها بماند. آبی ها پیشنهاد کردند و ماهان هم پذیرفت. در فوتبال حرفه ای این جور اتفاقات چیز بعیدی نیست.
همین الان دلت برای چه چیزی لک زده؟
برای جوانی؛ چه ایام باشکوهی داشتم و چه زود گذشت.
هر بار که زنگ می زنیم شما در ساعت 10 شب مدام خمیازه می کشید!
بازیکن حرفه ای باید 10 شب بخوابد. من از جوانی تا امروز خواب و خوراکم انضباط داشته. متاسفانه امروز بازیکن 12 شب فست فود می خورد و نیمه شب با چشم های سرخ به خواب می رود. کسی هم پیدا نمی شود بپرسد شب بیداری بازیکن حرفه ای چه مفهومی دارد؟ آسیب شناسی این فوتبال بیمار را باید ناگزیر از همین جا شروع کنیم.
سرما دارد پشت پنجره اشک می ریزد. ببخش که ساعت خوابت را به هم زدیم. اگر حرفی نمانده پرونده این بگو مگوی داغ را ببندیم.
از هزار سال پیش گفتند شیر، شیر است حتی اگر پیر شود و با گذر زمان از چشم ها بیفتد. خودستایی نمی کنم اما فرشاد پیوس به لطف زندگی سالم و رفاقت با مردم هنوز زنده است و می تواند برای جامعه اش مفید باشد.
به تمام زبان های دنیا دوستت داریم آقای گل!