مریم عبدالله زاده پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۰

امت فاکس، نویسنده و فیلسوف معاصر، هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفته بود برای صرف غذا به رستورانی رفت. او که تا آن زمان، هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود.


سمانه ربانی پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳ - ۰۶:۰۰

(واقف نگشته بودم از بیوفایی تو) از عاشق اصفهانی


مریم عبدالله زاده دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۰

روزی شیوانا از نزدیک مزرعه ای می گذشت. مرد میانسالی را دید که کنار حوضچه نشسته و غمگین و افسرده به آن خیره شده است.شیوانا کنار مرد نشست و علت افسردگی اش را جویا شد.


مریم عبدالله زاده پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۵

هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند!


مریم عبدالله زاده سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۵

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.  بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.


پردیس احمدی شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳ - ۰۶:۰۰

مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه.
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.



شارژ سریع موبایل