برای بسیاری از کارگردانان، همان فکرکردن به «کارگردانی بازیگران» برای اینکه وحشتزده شوند، کافی است.
فیلمها را بههزار و یک دلیل میشود دوست داشت. هزار دلیلش بماند برای بقیه تحلیلگران. ما همان یک دلیل برای دوستداشتن فیلمها بسمان است و این یکدلیل هم چیزی نیست جز بازیگرانی که داستانها، لحظهها، رویاها و کابوسهای ما را روی پرده تجسم میبخشند.
الخاندرو گونزالس ایناریتو در پانزدهم آگوست سال 1963 در مکزیکوسیتی در یک خانواده نسبتا مرفه متولد شد. او کوچکترین فرزند این خانواده 9 نفره بود. شش ساله که بود، پدرش ورشکست شد و الخاندور مجبور شد به خرید عمده میوه و سبزیجات و فروش آنها به رستوران ها رو آورد: «در دوران بچگی همیشه توی کوچه و خیابان بودم. در یک محله متوسط زندگی می کردیم که تبهکارها چندان در آن فعال نبودند. همیشه راحت بودم.» مادرش کاتولیک بود و او هم در مدرسه کاتولیک ها درس خواند.
اساسا، سینمای زنانه چیست؟! آیا دسته بندی ای به نام سینمای مردانه، وجود خارجی دارد که سینمای زنانه، داشته باشد؟! از این نوع دسته بندی ها و اطلاق ها در مملکت ما، بالاخص در حوزه سینما، به وفور، یافت می شود. مثل سینمای هنری یا سینمای معناگرا یا سینما اجتماعی... مگر سینمای غیراجتماعی، سینمای غیر هنری و یا سینمای غیرمعناگرا هم هستند که آن ها هم باشند؟! با این حال، تنها می توان تقسیم بندی ای با عنوان سینمای زن محور در کته گوری ها لحاظ کرد... سینمایی که زن در مرکز ثقل آن قرار دارد و برای پیش بُرد روایت، این دنیای زنان است که همه چیز حول آن می چرخد.
«تک تیرانداز» مهارتی دارد که حتی می تواند به تنهایی کسب درآمد کند و به نوعی، یک شغل محسوب شود. اگرچه ناگفته پیداست که این شغل قطعا تاثیرات جانبی و اغلب مخربی بر فردی خواهد گذاشت که این قابلیت را دارد.
چی شده؟ چرا ما این طوری شدیم؟ چرا شادیهامون الكی شدن؟ چرا هیچ كس از ته دل نمیخنده؟ چرا بین آدمها اینقدر فاصله افتاده؟