ندا نیک روش يكشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۰

شعر باران

خیلی وقته دیگه بارون نزده

رنگ عشق به این خیابون نزده

خیلی وقته ابری پرپر نشده

دل آسمون سبك تر نشده

مه سرد رو تن پنجره ها

مثل بغض توی سینه ی منه

ابر چشمام پر اشكه ای خدا

وقتشه دوباره بارون بزنه

خیلی وقته كه دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست

كوه غصه از دلم رفتنی نیست

حرف عشق تو رو من با كی بگم؟

همه حرفها كه آخه گفتنی نیست

خیلی وقته كه دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

 

 شعر باران

 

شعر باران

وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.

«حمید مصدق»

 

 شعر باران

 

شعر باران

كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند

بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را

شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران كه می بارد شما را تر كند

 

 شعر باران

 

شعر باران

شعر: دیشب باران قرار با پنجره داشت

دیشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسی آبدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد

چک چک، چک چک... چکار با پنجره داشت؟

 

 شعر باران

 

شعر باران

می توان در قاب خیس پنجره

چك چك آواز باران را شنید

می توان دلتنگی یك ابر را

در بلور قطره ها بر شیشه دید

می توان لبریز شد از قطره ها

مهربان و بی ریا و ساده بود

می توان با واژه های تازه تر

مثل ابری شعر باران را سرود

می توان در زیر باران گام زد

لحظه های تازه ای آغاز كرد

پاك شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز كرد.

 

شعر باران

یک حس عجیب ، یک غزل ، بارانی

غمهای بزرگ یک بغل ، بارانی

هر روز به روی ریل بی تابی ها

درگیر هزار و یک شتل ، بارانی

از کودکیش چقدر دور است اما

عاشق شدنش چه بی محل ، بارانی

ای کوچه ی خاطرات ، من هم بازی

گرگم به هوا ، اتل متل ، بارانی

یک ظهر صدای شیشه ی همسایه

با شیطنت حسن کچل ، بارانی

بعد از  گذر تمام  آنها  امروز

آلوده  به  ذهن  مبتذل  ، بارانی

 

شعر باران (کودکانه)

شعر / فصل باران

چتر سفید و قرمز

زرد و بنفش و آبی

مثل شكوفه های

سیب و به وگلابی

روی سربچه هاست

تو راه كودكستان

تو فصل پاییز شده

مدرسه ها گلستان

بارون میاد جَرجَر

تو كوچه و خیابون

شر شر آب می خونه

رسیده فصل بارون

 

شعر باران (کودکانه)

وقتی بارون می یاد خیس می شن آجرا تو كوچه ها

می پیچه توی كوچه خیال ما، بوی خاطره ها

خدای بارون تو آسمون، درست می كنه رنگین كمون

كبوترها بال و پرزنون پرمی كشن سوی آسمون

خدای بارون تو آسمون درست می كنه رنگین كمون



شارژ سریع موبایل