این جان دیآگوستینو هم پدیده عجیبی است. مدتها بود با هم بحث و جدل نداشتیم و دلم لک زده بود برای یک ملاقات گرم و پرهیجان با او. گاهی احساس میکنم روحش در وجود من نیز حلول کرده. ای وای! عذرخواهی میکنم، بدون اینکه هیچ توضیحی بدهم، یکراست رفتم سر اصل مطلب و افکارم را بیمقدمه پیش روی شما قرار دادم. جان دیآگستینو یک اسطوره است،
البته باید بگویم دستکم برای من؛ اما اگر شما هم چند نمونه از خودروهای کاستوم او را مشاهده کنید، تردیدی نداشته باشید احترامی عظیم برایش قائل خواهید شد.
چندی پیش که با یکی از خودروهایم در نمایشگاه SEMA شرکت کرده بودم، قصد کردم گشتی در نمایشگاه بزنم و چند قدم که برداشتم، با کاغذی روبهرو شدم که نام جان رویش نقش بسته بود. باور کنید هیجان غیرقابل وصفی وجودم را فراگرفت. سرم را که از روی نام آگوستینو برداشتم ناگهان یک شاهکار دلربا پیش چشمانم نمایان شد. شاهکاری که شخصیت آفرینندهاش را با تمام جزئیات منعکس میکرد. یک کادیلاک مدل 1940 سری 62، با رنگ مسحورکننده سبز نعنایی!
شالوده نایاب
اگر تصور میکنید این شاید سومین یا چهارمین خودرو جان باشد، سخت در اشتباهید. این صدمین دستگاه از خودروهای کاستوم او است! از دشواریهای طراحی خودرو توسط جان، دسترسی به قطعات افترمارکت مورد نیاز طرحهای اوست؛ چرا که درست دست میگذارد روی همان قطعاتی که اصلا در بازار نیستند و در هیچ فروشگاهی یافت نمیشوند و معمولا مجبور میشود خودش آنها را بسازد. جان همیشه یک خودرو کمنظیر را به عنوان پایه اصلی طرحش در نظر میگیرد و خودش دوباره با ظرافتی مثالزدنی، شخصیتی تازه برای آن تعریف میکند. اینبار او به کمک دوستش، OZ Welch؛ تصمیم گرفتند شخصیتی شرور را زیر پوست یک جنتلمن فلزی باشکوه تزریق کنند،
البته قضاوت در خصوص اینکه تا چه حد موفق بودهاند این دو مفهوم متضاد را در یک پکیج ارائه دهند، چندان ساده نیست. حتما با خود میپرسید، خب به چه دلیل جانی چنین خودرویی را با مقصودی متضاد برگزیده؟ پاسخ چندان سخت یا غیرمنطقی نخواهد بود. کادیلاک سری 62 کوپه به هیچ عنوان یک خودرو معمولی و مرسوم نیست و بنا بر ادعای جان، تنها 8 دستگاه از آن در ایالات متحده در حال تردد هستند! همین خود میتواند بهترین علت برای انتخاب جان باشد. من معتقدم که وقتی کسی 99 کاستوم ساخته باشد، حتما میداند برای خلق یک پدیده جدید دیگر، به سراغ چه خودرویی باید برود؛ پس با تمام وجود به انتخاب او احترام میگذارم.
شیب متفاوت سقف
مطمئن هستم برای خودرویی در این کلاس و متعلق به این سبک کلاسیک طراحی، شیب سقف از مهمترین مشخصههایی است که باید مورد بررسی قرار بگیرد. برخی از منتقدین این سبک، سقف و بخش فوقانی خودرو را بیش از اندازه کوتاه میدانند، اما به عقیده من بر این کادیلاک هاتراد، چنین انتقادی وارد نیست؛ چرا که جان با جزئیاتی ریز که شاید چندان به چشم نیایند، این حالت را تا حد زیادی از بین برده. شیب سقف این خودرو اگرچه بیشباهت به مرکوری ماترانگا مدل 1940 نیست، اما تنها7/12 و 51/16 سانتیمتر در جلو و عقب از خط افق پائینتر است.
سقف کادیلاک سری 62 از فلز مقاومی بهره نمیبُرد و به همین علت جان و همکارش ناچار شدند کل آنرا با یک لایه جدید جایگزین کرده و میلههایی فولادی 16/3 اینچی زیرش جاسازی کنند. شیشههای کوچک انتهایی به صورت کلاسیک قابل جابهجایی روی محور مرکزی هستند و شیشههای جلو را میتوان به مدد دستگیره بالا و پائین برد. ظاهر هاتراد جدید جان دیآگوستینو را باید مانند یک کوپه بدون ستون (Pillarless) دانست.
من شخصا علاقه عجیبی به فرم شیشه عقب دارم. وقتی از پشت به این کادیلاک پوستانداخته نگاه میکنید، آنرا در عمق خواهید یافت و همین شکل کلاسیک و دلچسب طراحی سهجعبهای خودرو را حفظ میکند. سه جعبه یعنی یکی برای بخش جلو، یکی برای سرنشینان و دیگری صندوق عقب. جعبه سوم یا همان بخش صندوق عقب از دو پوشش برای چرخها و درب صندوق تشکیل شده و درزهایش آنقدر نازک هستند که تنها زمانیکه درب صندوق را بگشائید به آنها پی خواهید برد! البته شاید هم من کمی هیجانزده شدهام و اغراق میکنم. طرح انتها شاید بیش از اندازه ساده به نظر برسد، اما اگر از نزدیک خودرو را مشاهده کنید، خطوط نرم و صاف این قسمت چنان چشمانتان را نوازش میدهند که زبان اصلا برای ایراد گرفتن از آن در دهان نمیچرخد.
البته شاید یکی از دلایل استفاده از این همه خطوط نرم در طراحی این کَدی نعنایی، تقویت سازههای انتهایی و بدنه آن در این بخش باشد که خود باعث برجستگی گلگیرهای عقب هر یک به میزان 2 اینچ از طرفین شدند. البته گلگیرهای جلو نیز هرکدام 1 اینچ بیرون زدگی دارند و اگرچه ظاهر جلوپنجره به نظر عاریه میآید، اما از نزدیک طعمی دارد که شاید دیگر هرگز تجربه نکنم. باور کنید عکسها قادر به نمایش تمامی زیباییهای این هاتراد منحصربهفرد نیستند.
سس مخصوص سرآشپز
جان و اوزی جزئیات جذاب بسیاری به ظاهر این کَدی افزودهاند که مشهودترین آنها جلوپنجره است. اگرچه جلوپنجره و هود فابریک سری 62 کادیلاک به قدر کافی منحصربهفرد و بینظیر بودند، اما طرح جان و همکارش نیز بد از آب در نیامده. اوزی همکار جان در ابتدا از قطر چراغهای جلو تا حدود 6/8 سانتیمتر کاست و یک لبه بالای جلوپنجره افزود، سپس آنرا تا طرفین ادامه داد.
البته به نظر من همان طرح ساده کارخانه دلچسبتر بود اما تا در متن کار حضور نداشته باشی نمیتوانی در مورد یک پروژه آنهم تا این حد سردرگم و وابسته به ذوق طراح و خالق آن، اظهار نظر کنی، این یک قانون محکم در ساخت هاترادها و خودروهای کاستوم است. ابتدا فکر میکردم هودهای جانبی هم دستپخت جان هستند و سس مخصوص سرآشپز! اما با کمی دقت متوجه شدم که اینها به واقع هودهایی براساس همان نمونه فابریک کارخانه هستند که استادانه با نمونههایی پلاستیکی (مانند نمونه فابریک)، جایگزین شدهاند، تا هم پایبند به ریزهکاریهای کادیلاک سری 62 باشند و هم تراوشات ذهنی جان!
پیشرانه هم دیگر جای خود را دارد. یک پیشرانه 500 اینچ مکعبی که در مرکز اتوموتیو مودستوی کالیفرنیا بالانس و البته ویرایش (BluePrint) شده از تولیدات کمپانی کادیلاک. برای یک خودرو کاستوم پیشرانههای زیادی پیشنهاد میشوند، اما این یک چیز دیگر است، آنقدر قشنگ درون این خودرو نشسته که گویی با بدنه یک پیکره واحد میسازد.
نگاهی به کابین
سرتان را که از پنجره به داخل کابین ببرید و نگاهی کلی بیندازید، متوجه میشوید که طراحی و تزئین فضای داخلی نیز کمتر از خارج خودرو زمان نبرده. چرم صدفی با 2 رنگ سبز نعنایی و سفید، که همانند برگهای دلپذیر نعنا فرمی جناغی دارند، حس دلچسبی از تازگی را به راننده و سرنشینان خوشبخت این هاتراد هدیه میکند.
نکته جالبی کشف کردم که جان برای رسیدن به چنین طرحی، چرم سبزرنگ را نیم اینچ پهنتر در نظر گرفته تا تودروزی به حالتی برجسته و زیبا بایستد. غربیلک و ستون فرمان متعلق به مدلهای 1947 این خودروست و هدف جان از کاربرد این گونه کمیاب، بهروزرسانی نسبی کابین بوده و چنین قطعهای از قطعات فابریک کَدی جان به حساب میآید که البته پلاستیکش همرنگ سایر بخش های کابین شده؛ پلاستیکی که شاید بتوان به آن لقب مادر پلاستیکهای صدفی امروزی داد. نشاندهنده متعلق به مدل اصلی یعنی 1940 است، اما جهت خوانایی با سیستم برق 12 ولت بهروزرسانی شدهاند. موکتهای زیرپایی هم از آن ریزهکاریهای اختصاصی جان به شمار میروند.
تا پایتان را رویشان نگذارید متوجه نمیشوید من چه احساسی دارم، حس میکنم پایم را روی یک فرش نفیس دستبافت گذاشتهام و همین حس محیط خودرو را همانند اتاق نشیمن خانه برایم لذتبخش میکند. پارکابی منقش به همان نشان سنتی فابریک است و گویا جان برای این بخش به ظاهر بیاهمیت اما بسیار مهم در این کلاس از خودروها، چیزی بهتر از نمونه فابریک نیافته. فضای صندوق عقب آنقدر تمیز و زیبا آراسته شده که تداعیگر فضای داخل کابین است و البته هیچ المانی از نمای خارجی در آن به چشم نمیخورد.
جزئیات بیشتر
وقتی به رودریها نگاه میکنید، ترکیبی محشر از چرم و موکت بهعلاوه کروم و فلز توجهتان را به خود جلب میکند. آینه وسط با نمای کروم به نظرم از نمونه اصلی خیلی زیباتر است. سپر عقب هم که نام کادیلاک را به صورت برجسته نشان میدهد میزبان چراغهای ایستاده کوچک است. این هم در نوع خود طرح جذابی از آب درآمده. مجسمه روی کاپوت نمونه اصلی به نظر میرسد که البته با تیپ و قیافه سوفیا همخوانی خوبی دارد. سوفیا دیگر کیست؟ آخ باز هم فراموش کردم، جانی دی، نام این کدی را گذاشته سوفیا!
رانندگی روی ابرها
علاوه بر تقویت بدنه و بخشهای سازهای با فولاد مقاوم، اوزی شاسی کادیلاک 1940 را نیز اصلاح کرده. او شاسی را جوری تغییر داده که تا 1 اینچ بازی داشته باشد، سپس سیستم تعلیق بادی روی آن نصب کرده تا حین سواری احساس کنید روی بالشتی از هوا نشستهاید! لاستیکهای سیمی دورسفید که با قالپاق کروم نمایی دلپذیر به خودرو بخشیدهاند نیز در نرمی بیشتر سواری سوفیا تاثیرگذارند.
باور کنید نشستن در کابین سوفیا حسی اساطیری به انسان میدهد، حس میکنید بالای ابرها در حال سان دیدن از تمامی شخصیتهای اساطیری دوران باستان هستید و اصلا توجهتان به نمادهای مدرن پیرامون جلب نخواهد شد. زمانی هم که خودرو میایستد و لحظه خداحافظی با سوفیا فرا میرسد، غمی عجیب سینهتان را خواهد فشرد، که البته این غم برای من چند برابر بود چرا که میدانستم این آخرین دیدار با سوفیاست و پس از جدایی از من یکراست به خانه جدیدش، موزه پترسون منتقل خواهد شد. ولی خب جانی یک خبر خوب برایم دارد که از بار اندوهم میکاهد، او در حال کار روی یک کادیلاک 1941 است که با توجه به تجربه سوفیا حتما باید شاهکاری دیگر یا حتی شاهکارتر از قبل باشد. بیصبرانه در انتظار خودرو صدویکم هستم.