در سال 1891 به دنبال چاپ وضعیت تبعیدی های جزیره ساخالین، در کتابی به نام ساخالین، عمال حکومت تزار وی را به دادگاه میکشانند پس بناچار تا سال 1898 در ملک پدری خود در نزدیکی شهر مسکو اقامت اجباری مینماید. در این حال ضمن مداوای رایگان دهقانان به نگارش کتابهایی در رابطه با زندگی اندوهبار مردم ساده میپردازد. در سال 1897 احساس میکند که به بیماری مهلک سل دچار شده است. آنتوان چخوف به پیشنهاد دوستان واصرار پدر ابتدا به جزیره کریمه و سپس به اروپای مرکزی سفر میکند. اما به جای تفریح و استراحت بیشتر به کار میپردازد.
آنتوان چخوف پیش از سفر با هنرپیشه یکی از تئاترهای مسکو به نام اولگا ازدواج کرده بود. او درسال 1900 به کشور خود باز میگردد و مورد استقبال شدید مردم قرار میگیرد. هنگامی که به دستور حکومت تزاری عضویت ماکسیم گورکی در آکادمی لغو شد چخوف نیز به عنوان اعتراض از آکادمی فرمایش تزارهای استعفاء کرد وطی نامه جالی همه استادان دولتی را محکوم نمود. آنتوان چخوف در سال 1904 در شهر بادن وایلر آلمان (Baden Weiler) بر اثر بیماری سل، مرضی که تمام عمر از آن رنج میبرد. جهان را بدورد گفت.
آنتوان چخوف با بزرگان عصر خود نیز ملاقات میکرد ودوستی عمیقی بین او و ماکسیم گورکی و تولستوی وجود داشت. او با طنز و ساده نویسی خود ابتدا خواننده را به خنده میانداخت و سپس او را به فکر و دقت و گاهی اوقات به گریستن میکشانید و معایب اجتماعی و فجایع انسانی را به طور غیر مستقیم به خواننده القا مینمود. (طنز سیاه)
آنتوان چخوف یک دمکرات و یک آگنوستیک بود. او پیشرفت فرهنگ، تکنولوژی، علم و تمدن را انکار نمیکرد. چخوف راه نوسازی زندگی را نمیدانست، ولی لزوم آن را به طور عینی احساس میکرد. او آینده خوبی را برای جامعه بشری پیشبینی میکرد.
ویژگیهای ادبی
آثار آنتوان چخوف مملو از آدمها، رویدادها و تیپهای متنوع و مشخصی است که چندان برای ما غیر ملموس نیستند. همه آدمها چه آنهایی که در داستان حضور دارند و چه آنهایی که به تفسیر و تعریفشان اکتفا میشود، در نزدیکی ما حضور دارند.
آنتوان چخوف سعی کرده انسان شکاک قرن نوزدهم را با تمام شرایط فکری و زمان خودش در قالب کشمکش میان قدرتمندان و ضعیفان نشان دهد. یک طرف انسانهایی که در پی یافتن معنا یا تغییر و دگرگونی هستند و طرف دیگر که هر چه پیش رویشان است می پذیرند و این چیزی نیست که به انسان هم عصر چخوف تعلق داشته باشد. قبل از او و تا امروز بوده و هستند کسانی که در پی ایجاد تغییر در زندگی دنبال بقیه نمی روند بلکه گاهی مکث میکنند، سؤال میکنند و سپس آنگونه که خود انتخاب میکنند به راه خود ادامه میدهند.
آنتوان چخوف معتقد است انسانهای در حال تغییر و تکامل که انعطافپذیرند، دارای جذابیت بیش از آدمهای خشک، تغییرناپذیر و یک دنده هستند که کارها و گفتههای ثابتی را پیوسته تکرار میکنند.
در اثار آنتوان چخوف اوج و گروه به معنای متداول آن وجود ندارد و روند دراماتیکی که در آثار کلاسیکهای تئاتر مشهود است. دیده نمیشود.
آنتوان چخوف بر خلاف تولستوی اخلاقگرا، داستایفسکی روانشناس، و تورگنیف سنت گرا به سراغ مهمترین جنبه اجتماعی جامعه خود یعنی جدال میان سنت و مدرنیزم، شکافهای تلخ طبقاتی، رؤیاهای سرکوب شده و آدمهای روزمره رفته است. آدمهای داستانهای او افرادی هستند که رمانتیسم را بالا آورده و دچار ملالی احمقانه میشوند. این پوسیدن و زوال درونی انسان روس، در موقعیتهایی بشدت طنزآلود روایت شده است. طنز او با رنگ و لعاب خاکستری، در سرانجام خود تبدیل به موقعیتهایی میشود که مخاطب در حین خواندن آن، وحشتو عجز هول آوری را در پس آن کشف میکند.
آنتوان چخوف در اکثر آثارش زندگی خانودههای روسی را منعکس می سازد. او بشر دوستی است که در آثارش میکوشد به هموطنانش بیهودگی و پوچی زندگیشان را نشان دهد.
از نظر آنتوان چخوف کار نویسنده گفتن حقایق است واین مطالب را باید به عهده خوانندگان خود بگذارد که تصمیم بگیرند درباره آن حقایق چه کاری باید انجام دهند.
سبک آنتوان چخوف در کتاب استپ(دشت و صحرا) منتشر شده در سال 1888، امپرسیونیستی است. داستان سفر پسربچهای به نام یگوروشکا (Iegoruska) به شهر است که میخواهد به مدرسه برود. پسرک با ارابهای سفر میکند که جزو کاروان حامل عدلهای پنبه است و از میان استپ میگذرد. روح اصلی داستان سرگذشت پسربچه واستپ است وچخوف توانسته منظره و استپرا همانند کسانی که از آن میگذرند ترسیم کند؛ سرزمینی که زندگی و رنج می برد، ومثل آدمها غمگین است، گلایه میکند یا لذت میبرد و میخندد. همه این تصاویر به احساسی که یگوروشکا از استپ دارد مربوط میشود.
در نمایشنامه مرغ دریایی(1896)، کنستانتین(Konstantin)، پسر بازیگر مشهوری، برای دستیابی به افتخار قصد دارد نویسنده شود و با کسب افتخار بتواند با نینا، همسایهاش ازدواج کند. او میخواهد بر صحنهای روستایی یکی از نوشتههای خود را به نمایش درآورد؛ اما مادر نویسنده چنان اجرا را به هم میریزد که مرد جوان چارهای جز سکوت نمیبیند. این ناکامی موجب میشود که نینا هم از کنستانتین روی بگرداند؛ آخر او نیز طالب افتخار و شهرت است. نینا با تریگورین(Trigori)، نویسندهای باب روز، به مسکو میرود، به عجز و لابه کنستانتین توجهی نمیکند و آنبدبخت هم خودکشی میکند.
آنتوان چخوف همچنان آدمهایی را نشان میدهد که آرمانی بیتناسب با امکانات خود دارند، و در عالم خواب و خیال زندگی میکنند. آنها چون مرغ دریایی برفراز دریاچه آزادانه پرواز میکنند و سرانجام به دست ماهیگیری شکار میشوند. توفیق این نمایشنامه در آن روزها، باعث شد که تئاتر هنری مسکو، مرغ دریایی را علامت خود قرار دهد.
اغلب شخصیتهای رمان دوئل (1897) موجوداتی ضعیف هستند. آنها آرمانهایی را میجویند که خود میدانند بیرون از دسترس آنهاست و برده عادات خویش شدهاند. لائوسکی (Laeski) تنبل خوشگذرانی مثل ابلوموف است. او پس از یک دوئل بینتیجه با مردی که از او نفرت دارد، دچار تغییرات روحی زیادی میشود. احساس مرگ،باعث میشود که عشق به کار و زندگی در او بیدار شود.
آثار آنتوان چخوف
از آثار آنتوان چخوف می توان « علامت زمانه » ، « خاطرات یک دختر جوان » ، « چاق و لاغر » ، « اطلاع » ، « مرگ کارمند » ، « متلون » ، « موژکیها » ، « سرگذشت غم انگیز » ، « انسان در غلاف » ، « بدبختی » ، « پشتیبانی » ، « آزادیخواه » ، « نماینده ی مجلس » ، « حقیقت خالص » ، « رشته فرهنگی » ، « چگونه زن قانونی گرفتم » ، « یک مرد جوان » ، « طبیعت پر معما » ، « جنگ تن به تن » ، « داستان کسالت آور » ، « رؤیاها » ، « در تبعیدگاه » ، « وانکا » ، « میل به خوابیدن » ، « اطاق شماره ی 6 » ، « یک واقعه ی جالب » ، « مرغابی دریایی » ، « مرد ناشناس » ، « خاطرات یک استاد » ، « عمو وانیا » ، « تمشک تیغ دار » ، « مشاور مخصوص » ، « خواب آلود » ، « اندوه » ، « جنایتکار » ، « دشت ها » ، « خانه ای با اشکوب » ، « تیفوس » ، « بیست و پنج روبل » را نام برد.