یووال نوح هراری متولد 1976 پیش از اخذ مدرک دکتری خود از دانشگاه آکسفرد، در زمینه تاریخ سده های میانه و تاریخ نظامی پژوهشگر شناخته شده ای بود. از آن زمان تاکنون چندین و چند کتاب و مقاله نوشته است. از او به عنوان متخصص تاریخ جهان و پروسه های تاریخی یاد می شود. تحقیقاتش بیشتر در باب مسایل تاریخ کلان است.
مقولاتی چون: رابطه تاریخ و بیولوژی، تفاوت میان انسان و سایر حیوانات، آیا در تاریخ عدالت وجود دارد، آیا تاریخ در جهت و مسیر خاصی حرکت می کند؛ و این که آیا انسان ها پس از ورود به تاریخ خوشحال تر بودند. کتاب «انسان هوشمند» که تاکنون به سی زبان ترجمه شده و به ارزیابی تاریخ بشر، از عصر حجر تا انقلاب های سیاسی و تکنولوژیکی سده بیست و یکم پرداخته، در سال جاری میلادی از سوی مارک زوکربرگ موسس فیس بوک به عنوان «روایتی بزرگ از تاریخ تمدن بشر» معرفی شد. آنچه می خوانید مجملی است از همین کتاب مفصل.
انقلاب مستمر
انقلاب صنعتی که راه های تازه ای برای تبدیل انرژی و تولد کالا گشود تا حد چشم گیری انسان را از وابستگی به اکوسیستم پیرامونی اش آزاد ساخت. انسان ها موانع جنگلی را از پیش پای خود برداشتند، مرداب ها را خشکاندند، بر رودخانه ها سد بستند، به دشت ها آب انداختند، ده ها هزار کیلومتر راه آهن کشیدند و شهرها را پر از آسمان خراش کردند. هم زمان با تغییر جهان به منظور برآوردن نیازهای «انسان اندیشمند» زیستگاه ها رو به نابودی نهادند و انواع گونه ها منقرض شدند، تا جایی که سیاره زمانی سبز و آبی ما مبدل به مراکز خرید سیمانی و پلاستیکی شده است.
در حال حاضر قاره ای کره مزین منزل گاه بیش از هفت میلیارد انسان اندیشمند است. اگر همه این مردمان را در ترازوهای بزرگ وزن کنیم، به حدود 300 میلیون تن بالغ می شود و چنان چه تمام حیوانات اهلی روستایی، مانند گاو، خوک، گوسفند و ماکیان را در ترازوهای حتی بزرگتر قرار دهیم وزن کل آن حدود 700 میلیون تن بر آورد می شود. حال آن که مجموعه تمام حیوانات وحشی موجود، از جوجه تیغی گرفته تا فیل و نهنگ کمتر از 100 میلیون تن وزن دارند.
کتاب های کودکان، تصاویر و صفحات تلویزیون ما پر است از زرافه، گرگ و شامپانزه، اما در جهان واقعی تعداد اندکی از آن ها بر جای مانده اند. در دنیا 89 هزار زرافه وجود دارند. در برابر یک میلیارد و 500 دام و حشم، فقط 200 هزار گرگ هنوز زنده هستند و در برابر 400 میلیون سگ اهلی، تنها 250 هزار شامپانزه. در حالی که شمار انسان ها میلیاردها نفر است.
در واقع «نوع انسان» بر جهان چیره شده است. فروسایی بومی قابل قیاس با کمبود منابع نیست. منابع قابل دسترسی انسان دائما در حال افزایش است و به نظر می رسد همچنان تداوم داشته باشد. به همین دلیل پیش گویی های رستاخیزی در باب کمیاب شدن منابع بی مورد و نابجا است. برعکس، فقط هراس از فروپاشی بومی جایگاه بسیار مناسبی کسب کرده است. امکان دارد در آینده شاهد آن باشیم که انسان هوشمند به ذخایر عظیم مادی و انرژی دست یابد و هم زمان با آن، آنچه از زیستگاه طبیعی بر جای مانده را نابود سازد و بسیاری از گونه های دیگر را به سوی انقراض سوق دهد. درواقع امکان دارد نابسامانی های بومی خود انسان اندیشمند را دچار مخاطره سازد.
گرمایش زمین، بالا آمدن سطح اقیانوس ها و آلودگی گسترده هوا می تواند از مهمان نوازی کره زمین نسبت به ما بکاهد. در نتیجه ممکن است آینده شاهد یک حرکت مارپیچی میان قدرت و نیروی برگرفته از انسان و بلایای طبیعی خودانگیخته بشر باشد. اگر انسان ها جهت برآوردن احتیاجات و آمالشان از قدرت خویش برای مقابله با نیروهای طبیعی و استیلا بر اکوسیستم استفاده کنند، این عوامل بیش از پیش به شکل غیرمترقبه و خطرناکی به عوارض جانبی می انجامند. به نظر می رسد که این وضعیت با تمهید و تدبیری اساسی در مورد اکوسیستم قابل کنترل باشد.
هستند کسانی که این فراگرد را «تخریب طبیعت» می خوانند، ولی درواقع تخریب نیست، بلکه دگرگونی و تغییر است. طبیعت تخریب پذیر نیست. 65 میلیون سال پیش سیارکی باعث نابودی دایناسورها شد، اما این حادثه راه رشد پستانداران را هموار ساخت. در روزگار ما نوع بشر در حال نابود کردن و انقراض بسیاری از گونه ها است و حتی امکان دارد موجب نابودی خود شود، اما سایر اورگانیسم ها به خوبی عمل می کنند و به راهشان ادامه می دهند. موش ها و سوسک ها به عنوان مثال در دوران شکوفایی خود به سر می برند. این موجودات سرسخت احتمالا از زیر قلوه سنگ های دودزده ناشی از آرماگئون [حارمحدون] اتمی بیرون می آیند و به بالا خواهند خزید و قادر و آماده به توزیع دی.ان.ای هایشان خواهند بود.
شاید 65 میلیون سال بعد از روزگار ما «موش های هوشمند» به گذشته بنگرند و قدردان اقدام ویران گر ما باشند.درست همان گونه که ما امروز قدردان خرده سیاره نابودکننده دایناسورها هستیم. با این وصف، شایعات مربوط به خود نابودی ما شتاب زده و زودهنگام است.
جمعیت جهان از ایام انقلاب صنعتی به شکل بی سابقه ای افزایش یافته است. در سال 1700 دنیا مامن و خانه 700 میلیون انسان بود. در 1800 تعداد ما به 950 میلیون افزایش یافت. در 1900 تعداد آدم ها به یک میلیارد و 600 میلیون رسید و در سال 2000 چهار برابر شد و از مرز شش میلیارد گذشت و اینک از هفت میلیارد فراتر رفته است. در حالی که آدمیان بی اعتنا به آمال طبیعی در حال افزایش و رو به رشد هستند، بیش از هر زمانی زیر سلطه صنعت مدرن و حکومت به سر می برند.
انقلاب صنعتی راه را برای پیمودن مسیر طولانی تجربه در مهندسی اجتماعی و حتی یک سلسله طولانی تر از تغییرات غیرمترقبه در زندگی روزانه و طرز تفکر انسان گشود. یک مثال از میان موارد متعدد، ضرب آهنگ جای سپردن کشاورزی سنتی به طرح و برنامه دقیق و یک شکل صنعتی است. کشاورزی سنتی به گردش فصول و رشد اورگانیک وابسته بود. بیشتر جوامع نه تنها قادر به سنجش و تعیین زمان دقیق نبودند، بلکه به شکل حیرت انگیزی نسبت به چنین کاری بی علاقه بودند.
روزگار بدون ساعت و برنامه و جدول زمانی می گذشت و تابع گردش خورشید بود و رشد ادواری نباتات. کارهای روزانه یک شکل نبود و روال معمول آن از این فصل به فصل دیگر کاملا تفاوت داشت. مردم می دانستند که خورشید در جا است و مشتاقانه منتظر نشانه های فصل باران و وقت برداشت محصول بودند. از وقت و ساعت چیزی نمی دانستند و به ندرت اعتنایی به سال داشتند. اگر سر و کله مسافری سرگشته در یک روستای قرون وسطایی پیدا می شد و از رهگذری می پرسید: امسال چه سالی است؟ روستایی همان قدر از این سوال حیرت می کرد که از لباس مسخره آن شخص غریبه.
برخلاف روستاییان و کفش دوزان قرون وسطی، صنعت مدرن توجه زیادی به خورشید یا فصل ها نداشت. صنعت جدید ستایشگر دقت و همسانی بود. به عنوان مثال در کارگاه های قرون وسطی هر کفش دوزی تمام قسمت های کفش را، از تخت گرفته تا بند و سگک آن را به تنهایی آماده می ساخت. اگر کفش دوز دیر در محل کارش حاضر می شد کار کس دیگری لنگ نمی شد. اما در کارخانه های مدرن دارای خط تولید، هر کارگر مثل ماشینی است که فقط یک قسمت از کفش را آماده می کند و سپس برای قطعه ای دیگر آن را به ماشین بعدی می سپارد. اگر کارگری که به عنوان مثال با ماشین شماره 5 کار می کند خواب بماند و دیر به سر کارش برسد، بقیه ماشین ها از کار باز می مانند.
برای جلوگیری از چنین فاجعه ای همه باید تابع جدول زمان بندی کارخانه تولید کفش باشند. هر کارگری باید دقیقا سر موعد معینی سر کار حاضر باشد. همه در ساعت تعیین شده غذا بخورند، حال چه گرسنه باشند و چه نباشند. به هنگام شنیدن صدای سوت پایان شیفت دست از کار بکشند و روانه خانه هایشان شوند. هیچ کس نمی تواند وقتی که کار خودش تمام شد کارخانه را ترک گوید.
انقلاب صنعتی باعث شد تا جدول زمان بندی و خط تولید سرمشقی برای تمام فعالیت های اجتماعی گردد. مدت کوتاهی پس از آن که کارخانجات چهارچوب زمانی خود را بر رفتارهای گوناگون تحمیل کردند، مدارس نیز زمان بندی دقیقی برای خود تعیین کردند و به دنبال آن بیمارستان ها، ادارات دولتی و مغازه های خواروبار فروشی و حتی جاهایی که فاقد خط تولید ماشینی بودند برای خود جدول زمانی تعیین کردند. جدول زمان بندی فرمانروای همه چیز شده بود. اگر شیفت کار در کارخانه ای در ساعت 5 بعدازظهر پایان می یافت، بهتر بود که پیاله فروشی محلی هم کار خود را در پنج و دو دقیقه شروع کند.
عنصر سرنوشت ساز و بنیادی در گسترش جدول زمان بندی، حمل و نقل عمومی بود. چنانچه قرار بود که کارگران شیفت خود را در ساعت 8 صبح شروع کنند، قطار یا اتوبوس باید سر ساعت 7 و 55 دقیقه به نزدیک در ورودی کارخانه رسیده باشد. چند دقیقه تاخیر موجب کاهش تولید می شد و شاید هم به اخراج دیرآمدگان بداقبال می انجامید.
در سال 1784 سرویس حمل و نقل با ارابه و کالسکه با انتشار جدول زمانی در بریتانیا شروع به کار کرد. جدول زمانی این سرویس فقط شامل ساعت عزیمت بود و نه ورود به مقصد. پیش از آن شهرهای کوچک و بزرگ دارای وقت محلی بودند که با ساعت لندن تا نیم ساعت اختلاف داشت. هنگامی که در لندن ساعت 12 بود، ساعت در لیورپول 12 و 20 دقیقه و در کانتربری 11 و 50 دقیقه را نشان می داد. چون در آن روزگار تلفن و رادیو یا تلویزیون و همچنین قطارهای سریع السیر وجود نداشت، نه کسی از اختلاف ساعت باخبر بود و نه اصلا به این موضوع اهمیت می داد.
نخستین قطار برای حمل کالاهای تجاری در سال 1830 بین لیورپول و منچستر شروع به کار کرد. ده سال بعد اولین جدول زمان بندی حرکت قطار منتشر شد. قطارها بسیار سریعتر از گاری و کالسکه قدیم حرکت می کردند، بنابراین اختلاف غیرعادی اوقات محلی نامعقول به نظر می رسید در سال 1847 شرکت های راه آهن بریتانیا پس از مشورت با یکدیگر توافق کردند که از آن پس همه جدول های زمانی قطارها می بایستد به وقت رصدخانه گرینویچ تنظیم شود و نه با ساعت لیورپول و منچستر یا گلاسکو.
موسسات روزافزونی از این برنامه شرکت راه آهن پیروی کردند. بالاخره در 1880 حکومت بریتانیا گام حقوقی بی سابقه ای پیش گذاشت و اعلام کرد که جدول زمانی باید از گرینویچ پیروی کند. در نتیجه یک کشور برای اولین بار دارای وقت ملی شد و اتباع خود را موظف نمود تا به جای اوقات محلی، یعنی طلوع و غروب آفتاب، برطبق یک «وقت و ساعت ساختگی» زندگی کنند. پس از این آغاز ساده و معمولی، شبکه ای از جدول زمانی در جهان رواج یافت و خود را حتی با کسری از ثانیه منطبق ساخت.
وقتی رسانه های خبری و نخست رادیو و سپس تلویزیون به ایفای نقش پرداختند و قدم به دنیای جدول زمانی نهادند به مجریان مبلغان آن تبدیل شدند. در مرحله نخست فرستنده های رادیو اعلام کننده وقت بودند. صدای بیب می توانست به دورترین ساکنان و کشتی ها در دریا علامت دهند که ساعت هایشان را میزان کنند. بعدها همین فرستنده های رادیویی شروع به پخش اخبار در سر هر ساعت نمودند. در روزگار ما اولین موضوع هر برنامه خبری که حتی مهمتر از شروع جنگ تلقی می شود، اعلام ساعت است. در زمان جنگ جهانی دوم، اخبار بی بی سی برای نازی های که اروپا را اشغال کرده بودند، پخش می شد. هر برنامه خبری با صدای زنگ زنده بیگ بنگ آغاز می شد، همان صدای جادویی آزادی.
فیزیکدانان مبتکر آلمانی با ترفندی به وضع آب و هوای لندن دست یافتند که اختلاف ناچیزی از تُن صدای زنگ به هنگام پخش دنگ دنگ داشت. این اطلاعات کمک شایانی به نیروی هویی آلمان بود. وقتی ماموران سرویس امنیتی بریتانیا به این قضیه پی بردند صدای ضبط شده آن ساعت معروف را جایگزین پخش زنده کردند.
به منظور گسترش شبکه جدول زمانی، ساعت های ارزان قیمت، اما دقیقی روانه بازار شد. در امپراتوری های آشور، ساسانیان و شهرهای اینکا از تعدادی ساعت آفتابی استفاده می شد. در شهرهای اروپایی قرون وسطی معمولا یک ساعت مکانیکی عظیم وجود داشت که بالای یک ستون در میدان شهر نصب شده بود. این ساعت های ستونی به نحو چشمگیری غیردقیق بودند، اما چون در شهر ساعت دیگری نبود که با آن تناقض داشته باشد، به ندرت باعث اختلاف می شد. در روزگار ما یک خانواده مرفه معمولا در محل زندگی خود بیش از آن وسیله برای دانستن ساعت شبانه روز دارند که در سراسر کشورهای قرون وسطی وجود داشت.
هر کسی می تواند با نگاه کردن به ساعت مچی خود، یا چشم انداختن به اندروید یا ساعت شماطه دار در کنار رختخواب، نگاه کردن به ساعت دیواری آشپزخانه، خیره شدن به مایکروویو، انداختن گوشه چشمی به تلویزیون و نگاهی به نوار بالای کامپیوتر یا دی.وی.دی بگوید که ساعت چند است. درواقع ندانستن ساعت و پی نبردن به وقت به کوشش زیادی احتیاج دارد. هر انسان معمولی هر روز ده ها بار به این قبیل ساعت ها نگاه می کند، چون تقریبا هر کاری که انجام می دهیم باید در موعد مقرر باشد.
ساعت شماطه دار ساعت 7 ما را از خواب بیدار می کند. نان گرد شیرین را دقیقا 50 ثانیه در مایکرویو می گذاریم. دندان هایمان را به مدت 3 دقیقه مسواک می زنیم، یعنی تا زمانی که صدای بیب مسواک برقی بلند می شود. به قصد رفتن به سر کار سوار قطار ساعت 7 و 40 دقیقه می شویم. روی تردمیل می دویم تا آن که صدای بیب اعلام کند که نیم ساعت به پایان رسیده است.
در ساعت 7 بعدازظهر مقابل تلویزیون می نشینیم تا برنامه مورد علاقه خود را ببینیم. نمایش لحظاتی برای پخش آگهی بازرگانی که هر ثانیه آن 1000دلار هزینه دارد قطع می شود. بالاخره تمام اضطراب های خود را در نزد روان پزشک خالی می کنیم، کسی که ظرف 50 دقیقه روان درمانی وراجی های ما را در چهارچوب زمان حال حلاجی می کند.
مردانگی در سده هجدهم
تصویر رسمی لویی چهاردهم، پادشاه فرانسه. نگاه کنید به کلاه گیس بلند، جوراب ساق بلند، پاشنه بلند کفش و شمشیر بسیار بزرگش. در اروپای معاصر این قبیل آرایه ها، به استثنای شمشیر، نشانه های گرایش همجنس گرایانه است، اما در روزگار لویی چهاردهم مظهر مردانگی بود و قدرت جنس مذکر