سارا قاسمی جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۰

امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی با تخلص (( ه. الف سایه )) در 6 اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در شهر رشت پا به هستی نهاد. امیر هوشنگ ابتهاج یکی از بهترین غزل سرایان ایران محسوب می شود.

چه فكر میكنی

كه بادبان شكسته، زورق به گل نشسته‌ای است زندگی

در این خراب ریخته

كه رنگ عافیت از او گریخته

به بن رسیده ، راه بسته ایست زندگی

چه سهمناك بود سیل حادثه

كه همچو اژدها دهان گشود

زمین و آسمان ز هم گسیخت

ستاره خوشه خوشه ریخت

و آفتاب

در كبود دره ‌های آب غرق شد

هوا بد است

تو با كدام باد میروی

چه ابرتیره ای گرفته سینه تو را

كه با هزار سال بارش شبانه روز هم

دل تو وا نمی شود

تو از هزاره های دور آمدی

در این درازنای خون فشان

به هرقدم نشان نقش پای توست

در این درشت نای دیو لاخ

زهر طرف طنین گامهای ره گشای توست

بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام

به خون نوشته نامه وفای توست

به گوش بیستون هنوز

صدای تیشه‌های توست

چه تازیانه ها كه با تن تو تاب عشق آزمود

چه دارها كه از تو گشت سربلند

زهی كه كوه قامت بلند عشق

كه استوار ماند در هجوم هر گزند

نگاه كن هنوز ان بلند دور

آن سپیده آن شكوفه زار انفجار نور

كهربای آرزوست

سپیده ای كه جان آدمی هماره در هوای اوست

به بوی یك نفس در ان زلال دم زدن

سزد اگر هزار باز بیفتی از نشیب راه و باز

رو نهی بدان فراز

چه فكر میكنی

جهان چو ابگینه شكسته ایست

كه سرو راست هم در او

شكسته مینماید

چنان نشسته كوه

در كمین این غروب تنگ

كه راه

بسته مینمایدت

زمان بیكرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج

به پای او دمی است این درنگ درد و رنج

بسان رود كه در نشیب دره سر به سنگ میزند

رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش



شارژ سریع موبایل