زندگی روزانه میتواند پر از چیزهای آزاردهندهای باشد که آدم را به ستوه میآورد. از صدای بلند زنگ یک تلفن، گفتوگوهای پرسروصدای آدمها، صدای هورت کشیدن سوپ یک نفر، تا انتظار ... انتظار و انتظار برای رسیدن قطار یا پرواز هواپیمایی که تاخیر دارد.
در این مطلب، به چند موردی پرداخته ایم که تقریبا برای همه آدمها آزاردهنده است.
چرا صدای ناخن روی تخته سیاه آزارمان میدهد؟
پژوهشگران معدودی به دنبال بررسی علمی صدایی بودهاند که با کشیده شدن ناخن روی چیزی مثل تختهسیاه تولید میشود. بعضی آدمها نسبت به صدای کشیده شدن قاشق یا چنگال روی سطح یک بشقاب و داخل قابلمه هم حس مشابهی دارند.به نظر میرسد که حس افراد نسبت به چنین صداهایی، ربطی به فرکانس این صداها ندارد، بلکه بیشتر ناشی از میزان «خشن» بودن صداست. خشن بودن یک صدا، به کیفیت آن ربط دارد و این که دامنهاش در یک دوره مشخص چند بار به توالی، بالا و پایین میرود.
گفته میشود که هرچه این دامنه سریعتر و طوری تغییر کند که قابل پیشبینی نباشد، آزاردهندهتر خواهد بود.اما سوال اینجاست که چرا چنین چیزی باید مخل آسایش ما باشد؟یک ایده این است که صدای جیغ یک نوزاد (یا آدم بزرگسال) کیفیت یا همان خشونت مشابهی دارد. در نتیجه احتمال داده میشود که وقتی صدای کشیده شدن ناخن روی سطحی مثل تختهسیاه را میشنویم، همان حسی به ما دست میدهد که با شنیدن صدای جیغ یک نفر داریم؛ حسی که برایمان آزاردهنده است.
چه زمانی یک مکالمه تلفنی تحملناپذیر میشود؟
در دنیای مدرن، یک مکالمه تلفنی هم میتواند آزاردهنده باشد. مغز ما فقط یک دریافتکننده منفعل صدا و مکالمات نیست. ما مدام در حال «گوش کردن» و شنیدن صداهای اطراف هستیم و مغزمان این صداها را ارزیابی میکند.
در واقع، در یک مکالمه، مغز با پیشبینیهایی که از لغات احتمالی بعدی دارد، دریافت اطلاعات مشخصی را انتظار میکشد.
وقتی با کسی در حال گفتوگو هستیم، به طور طبیعی و بدون آنکه حواسمان باشد، با ارزیابی وضعیت، کلمه بعدی طرف مقابل را از قبل در ذهن خود میسازیم. اما در یک مکالمه تلفنی، نمیتوان چنین کاری کرد، چون فقط بخشی از دادههای مورد انتظار مغز را دریافت میکنیم.
مغز ما در حال گوش دادن و گوش دادن است و ناگهان با یک «صخره شناختی» روبهرو میشود؛ جایی که میخواهد بداند کلمه بعدی چیست، ولی هیچ راهی برای دانستنش وجود ندارد، چون تلفن تنها ابزار ارتباطی ما با طرف مقابل است و مغز نمیداند آنسوی دستگاه دقیقا چه میگذرد.
چرا عشق زندگیمان میتواند آزاردهندهترین فردی باشد که میشناسیم؟
هر خصیصه مثبت و پذیرفته اجتماعی، نکات و ویژگیهای منفی هم دارد.وقتی فردی به نظرمان نجیب و مهربان میرسد، به او علاقهمند میشویم، ولی همزمان، احتمالا هزینه اجتماعی این «مهربان بودن» را نادیده گرفتهایم. چون بقیه آدمها هم به این ویژگی او واقفند و ممکن است بخواهند از آن سوءاستفاده کنند.
در نتیجه، بعد از آن که روزهای اول آشنایی سپری شد، به احتمال زیاد، از این که محبوبمان همیشه تا آخر وقت سر کار است یا میخواهد پیش دوست بدحالش برود، ناراحت میشویم.کمکم در روزهای بعد، این ناراحتی جای خود را به آزار روحی میدهد و ناگهان درمییابیم که عشق زندگیمان یکی از آزاردهندهترین آدمهایی است که میشناسیم.
وضعیت مشابه وقتی رخ میدهد که به فردی تودار و صبور دل ببندیم و بعد، از این که او احساساتش را بروز نمیدهد، دلخور و شاکی شویم.بحث اینجاست که وقتی در ابتدا با چنین افرادی قرار میگذاریم تا با آنها آشنا شویم، هزینه اجتماعی رفتارهای پسندیدهشان را نادیده میگیریم، چون هنوز مست دیدارشان هستیم.اما بعد، درمییابیم که به همراه این رفتار خوشایند، هزینهای اجتماعی وجود دارد و اینجاست که کمکم عشق زندگیمان «روی مغز و روانمان میرود.»
«حرص درآوریم» و برنده باشیم
بعضی وقتها ورزشکاران به عنوان یک فن، سعی میکنند با بعضی رفتارهای آزاردهنده، حرص رقیبشان را درآورند و «روی اعصاب آنها بروند» تا کمکم عرصه بازی را از آن خود کنند.
مثال مشهور چنین کاری، در فینال جام جهانی ۲۰۰۶ میلادی رخ داد؛ وقتی که زینالدین زیدان با سر به سینه مارکو ماتراتزی کوبید و از بازی اخراج شد.
قبل از این حرکت، هر دوی آنها حرفهایی با هم رد و بدل کرده بودند و ماتراتزی توانست با حرفهایی تحریککننده، اعصاب زیدان را به هم بریزد. میشود گفت که او به دنبال توهین به زیدان نبود، بلکه بیشتر حرصش را درآورد و نتیجه هم معلوم است.روانشناسان میگویند که ورزشکاران تقریبا در تمام عرصههای رقابتی در حال چنین کاری هستند و سعی میکنند با رفتارهای «حرصدرآر» کنترل امور را از دست رقیب خارج کنند.
کدام بخش مغز درگیر است؟
در یک پژوهش، به شرکتکنندگان گفته شد که در یک آزمون شرکت کنند. اما قبل از شروع آزمون، آزمایشگر شروع به شکایت کرد و گفت که آنها کارشان را به درستی انجام نمیدهند.در واقع، آزمایش این بود که مشخص شود شرکتکنندگان بعد از این رفتار آزمایشگر چطور عمل میکنند.
در این وضعیت، بخشی از مغز که تحت تاثیر قرار گرفت و فعال شد، قشر سینگولیت قدامی بود که دروازهبان امور احساسی مغز خوانده میشود و مسیر ورود دریافتهای احساسی به قشر مغز و در نهایت، واکنش انسان است.در یک دورهای، جراحان مغز و اعصاب، این بخش از مغز را با جراحی خارج میکردند. این کار بیشتر برای کاهش احساس درد در افراد انجام میشد، ولی مشخص شد افرادی که تحت این جراحی قرار گرفتهاند، در موقعیتهای مشابه، به اندازه دیگران حرص نمیخورند.