ژان بودریار متفکر و نظریه پرداز پست مدرن در سال (۱۹۲۹) در شهر رنس فرانسه به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات، به تدریس جامعه شناسی در سطح آموزش متوسطه پرداخت و تا سال ۱۹۶۶ که از رساله خود تحت عنوان «نظام ابژه ها» در دانشگاه نانتر پاریس دفاع کرد، به این حرفه ادامه داد.
در سال ۱۹۷۵ بودریار در دانشگاه کالیفرنیا شروع به تدریس کرد. در اواخر دهه ۷۰ وقتی نقد او بر اندیشه فوکو به نام «فوکو را فراموش کن» به چاپ رسید، در محافل روشنفکری فرانسه به صورت جدی مطرح شد. در بسیاری از آثار او از جمله نظام اشیا (۱۹۶۸)، جامعه مصرفی (۱۹۷۰)، به سوی اقتصاد سیاسی نشانه و... می توان تردید، ارزیابی و نقد درباره وی نسبت به نظریه اقتصادی مارکس را مشاهده کرد. بودریار در کتاب آینه تولید (۱۹۷۳)، اندیشه های کارل مارکس را در زمینه تولید با صراحت نقد کرده و به چالش می کشاند.
نوشته های انتقادآمیز و مهیج بودریار در دهه ۸۰ جایگاه ویژه یی را در مجامع علمی و ادبی به وجود آورد. از جمله این آثار می توان وانموده ها (۱۹۸۱) و در سایه اکثریت خاموش (۱۹۷۸) را نام برد. مجموعه مقالات وی در رابطه با جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ نظر منتقدان بسیاری را به سمت خود جلب کرد و جمله معروف وی تحت این عنوان که «آنجا نمی تواند جنگی رخ داده باشد» مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
بودریار فیلسوف یا جامعه شناس بیشتر متمایل به فیلسوف بودن بودریار است و هرچند در دانشگاه به تدریس جامعه شناسی اشتغال داشته است ولی خود را جامعه شناس نمی داند. او می گوید شاید من اهل متافیزیک باشم.
هرچند از وی به عنوان یک متفکر پست مدرن یاد می شود، اما خود بودریار واژه پست مدرن را قبول ندارد و آن را غیرقابل تعریف می داند. آرا و اندیشه های بودریار متاثر از کارل مارکس، سوسور، فریدریش نیچه، لویی آلتوسر، ژرژ باتای، رولان بارت، مارسل موس و هانری لوفور بوده است.
برای درک بیشتر آثار وی مطالعه نظرات این اندیشمندان ضروری است.بودریار در ۶ مارس ۲۰۰۷ در پی یک بیماری طولانی از دنیا رفت. از آثار دیگر بودریار می توان اغوا، امریکا، مبادله نمادین و مرگ، استراتژی های مهلک و مقاله انتقادی را نام برد.
نشانه شناختی
بودریار از استادش هانری لوفور آموخت نظریه مارکسیسم رسمی جوابگوی بحران های فرهنگی - فلسفی اروپا نیست. او کار خود را با نقد نظریه تولید مارکس آغاز کرد. بودریار ارزش مصرفی را در سایه نظریه نشانه شناختی سوسور تبیین و تحلیل کرد.
بودریار در اولین کتاب خود با عنوان «نظام اشیا» نظام جدید مصرف را در ارتباط با رمزها و نشانه ها تحلیل کرد. در نظر او بت واره شدن زندگی در سایه نظام سرمایه داری برای نخستین بار به اشیا و پدیده های اقتصادی ماهیتی نمادین می بخشد. بودریار با تاکید بر ارزش «نشانه یی اشیا» می گوید؛ حتی مفهوم نشانه به عنوان محمل معنی و دلالت بیش از حد فروکاهنده است.
او در کتاب «جامعه مصرفی» و «به سوی اقتصاد سیاسی نشانه» این بحث را دنبال کرده است و می گوید باید بین چهار منطق متفاوت فرق گذاشت؛
۱) منطق فعالیت های عملی که به ارزش مصرفی مربوط می شود. (منطق فایده)
۲) منطق هم ارزشی که به ارزش مبادله یی مربوط می شود. (منطق بازار)
۳) منطق دوسویگی که به مبادله نمادین مربوط می شود. (منطق هدیه)
۴) منطق تفاوت که به ارزش نشانه یی مربوط می شود. (منطق منزلت)
شیء در منطق نخست به ابزار، در منطق دوم به کالا، در منطق سوم به نماد، و در منطق چهارم به نشانه تبدیل می شود. او تحت تاثیر سوسور و ساختارگرایان می کوشد نشان دهد هیچ شیئی جدا از اشیای دیگر وجود ندارد. برعکس، جنبه تفاوت یا رابطه یی اشیا در فهم آنها نقش تعیین کننده یی دارد. بودریار خاطرنشان می کند ما باید میان منطق مصرف و منطق ارزش مصرف، ارزش مبادله و مبادله نمادین تمایز قائل شویم. برای مثال حلقه ازدواج ارزشی نمادین دارد (پیوند زناشویی) و در فرآیند هدیه دادن به شیئی خاص بدل می شود.
اما حلقه معمولی معمولاً نمادین نیست و ممکن است برای فردی در جایگاه یا مدی متفاوت معنای دیگری داشته باشد، شاید اصلاً دور انداخته شود. حلقه معمولی شیء منحصر به فردی نیست و مانند یک نشانه عمل می کند. بودریار مفهوم ارزش مصرفی و ارزش مبادله یی مارکس را در تحلیل نظام سرمایه داری معاصر محدود می دانست و از این رو مفهوم ارزش نشانه یی را مطرح کرد. مفهومی که به مرور در آثار او مفهوم ژرف تری یافت.
او معتقد بود در جامعه تماماً مصرف گرا اشیا چیزی نیستند جز نشانه و از این رو بیش از آنکه برای پاسخگویی به یک نیاز تولید شوند در جهت دلالت بر جایگاه اجتماعی به کار می روند. بودریار در «جامعه مصرفی» بیان می کند نظریه پردازان باید از این دیدگاه فراتر روند، که نیازها با خصوصیات فردی و خاصی متناسب است که سوژه را به میل به خود بیشتر وامی دارند. او گمان نمی کند مردم حتی اندکی در نیاز به یک محصول خاص، مثل اتومبیل، از سوی خود تحت فشار باشند. در مقابل نظام عمده یی از نیازها در کار است که ثمره نظام تولید است.
در واقع او ابقای حاکمیت مارکسیستی بر تولید را خواهان است، اما تقلیل جامعه شناختی مصرف را به مجموعه یی که ریشه در امیال تحمیلی دارند نمی پذیرد. کتاب «آیینه تولید» بودریار هرچند بسط اندیشه های نخستین آثار بودریار است اما در این کتاب ما شاهد فاصله گرفتن وی از اندیشه های اقتصادی مارکس به طور کامل هستیم.
وانموده و امر ابرواقعی
بودریار در سال های دهه ۷۰ و ۸۰ مدعی شد ما در عصر وانموده ها به سر می بریم. این فراگرد از رشد و گسترش تکنولوژی های اطلاعاتی از جمله کامپیوتر و رسانه های همگانی شروع و به سازمان جامعه بر حسب رمزگان وانموده تداوم پیدا می کند. او می گوید جامعه مدرن از مرحله متالوژیک به مرحله نمادین و وانمودگی سیر کرده است. بودریار با به کارگیری اصطلاح معروف مارشال مک لوهان«انفجار از درون» می گوید؛ در دوران کنونی مرز میان تصویر یا وانموده و واقعیت در معرض انفجار درونی قرار می گیرد. در واقع معناها و پیام ها در هم می آمیزند و سیاست، سرگرمی، تبلیغات و جریان اطلاعات همگی به یک واحد تبدیل می شوند. دیگر بنیاد و ساختار محکمی در زبان، جامعه و فرهنگی باقی نمی ماند.
گستره اصلی جهان در سیلان رویدادها و اتفاقات خلاصه می شود و مرز میان فلسفه، جامعه شناسی و نظریه سیاسی از میان می رود. آنچه باقی می ماند منظومه شناور نشانه ها، رمزها، انگاره ها و وانموده ها است. واقعیت در گرد و غبار نشانه های مه آلود محو می شود. به اعتقاد بودریار وانموده سه سطح دارد؛ سطح اول نسخه بدلی از واقعیت است که به روشنی قابل تشخیص است.
سطح دوم نسخه بدلی است آنچنان طبیعی که مرز میان واقعیت و بازنموده را محو می کند. و سطح سوم نسخه بدلی است که واقعیتی از آن خود را تولید می کند، بدون اینکه ذره یی بر واقعیات جهان تکیه داشته باشد، که بهترین مثال آن واقعیت مجازی است. بودریار سطح سوم وانموده ها یعنی همان که الگو از جهان واقعیت پیشی می گیرد را، حاد واقعی می نامد. او در کتاب «وانموده ها» بیان می کند امر حاد واقعی در واقع زاییده نرم افزارهای کامپیوتری و نظام های آنالوگی بوده است. درباره جنگ خلیج فارس بودریار بر آن است که جنگ را امریکایی ها برنامه ریزی کرده بودند.
بنابراین اقدامات پوچ آنها از ترس دشمنی بود که به لحاظ تکنولوژی ضعیف تر و در نهایت اصلاً وجود نداشت. اما این اقدامات پوچ نبودند، زیرا با برنامه حاد واقعی آنچه که باید واضح می شد و پاسخ هایی که باید داده می شد، مطابقت داشتند. او همچنین دیزنی لند امریکا را بازنموده یی خیالی از واقعیت شبیه سازی امر واقعی مطرح می کند و آن را وانمودگی صرف می داند که در آن همه چیز به صورت امر حاد واقعی بوده است.
بودریار در کتاب امریکا (۱۹۸۶) که نوعی سفرنامه نیز به شمار می رود، کلیه جلوه های حاکم بر جامعه امریکا را مصداق بارز واقعیت مجازی قلمداد کرده و می گوید در این سرزمین شکاف میان واقعیت حقیقی و واقعیت مجازی از میان رفته است. در حقیقت وانموده های وسوسه انگیز و فریبنده جای واقعیت خشک و بی جان را می گیرد.
بودریار و نقد اندیشه های فوکو
بودریار در سال ۱۹۷۷ کتاب «فوکو را فراموش کن» را در فرانسه منتشر کرد. او فوکو را متهم کرد در دایره بسته سنت کلاسیک فرانسه گرفتار آمده و به همین جهت است که پا را از موضوعاتی چون دانش، قدرت، جنسیت و دیوانگی فراتر نمی گذارد. بودریار می گوید؛ «قدرت مرده است.»
امروزه قدرت در گستره واقعیت مجازی خود ذره ذره شده، به قسمی که دیگر تاثیری از آن باقی نمانده است. بودریار می گوید فوکو را باید فراموش کرد زیرا نظرات او کهنه و فرسوده شده است. قدرت خرد و کلان در شبکه رمزها، تشابه ها و نمادها و وانموده ها مدفون شده است. امروزه قدرت مطلق همان وانمودن است.
امریکا از نگاه بودریار
کتاب امریکا بودریار در سال ۱۹۸۸ به زبان انگلیسی ترجمه شد. این کتاب نوعی نقد پسامدرن از جامعه امریکا است. او عقیده دارد در این جامعه واقعیت کاملاً محو شده و جای آن را رویه یی از نموده ها و وانموده های وسوسه انگیز و فریبنده گرفته است. به نظر وی در امریکا انگار قدم به سرزمین عجایب گذاشته یی. بودریار می گوید؛ «کالیفرنیا پهنه یی شگفت انگیز است زیرا انسان از هرچه فرهنگ نام دارد، رها شده است.
دیگر مساله فرهنگ و طبیعت در آنجا مطرح نیست بلکه آنچه هست وانمودگی است.» در امریکا هرچه هست به صورت فراواقعیت و خیال است. او عقیده دارد در برخورد با جامعه امریکا باید از سینما به شهر برویم نه از شهر به سینما.
دورویگی
«دورویگی» حاوی این معنا است که همه اصلی ها یا نهایت ها ناپدید می شوند غهر دو رویه اصل و غیراصلی به یک اندازه اعتبار دارندف. هیچ چیز در بیرون نظام نیست و آشکارترین شکل این امر را در مورد وانمودن و وانموده ها می توان دید. تفاوت بین چیز واقعی و بازنمایی آن محو می شود و عصر وانموده ها آغاز می شود.
بنابراین در شکل حاد آن، حتی مرگ هم می تواند در نظام ادغام شود، یا واضح تر بیان کنیم، اصل دورویگی به این معنا است که مرگ واقعاً برای پوشاندن این بی واقعیتی است. به نظر بودریار وانمودن آنقدر تعمیم یافته که با مرگ هرگونه ذات گرایی توام می شود.
رمز
بودریار در دهه ۱۹۷۰ در کتاب «مبادله نمادین و مرگ» مساله رمز را در جوامع پسامدرن مطرح کرد. اگرچه رمز به ارقام و اعداد دیجیتالی مرتبط است اما از نظر بودریار رمز نادیده گرفتن واقعیت را امکان پذیر می سازد و راه را برای آن چیزی باز می کند که بودریار به آن «فزون واقعیت» یعنی وضعیتی که در آن رمز جایگزین واقعیت می شود، نامگذاری می کند.
دوران رمز در واقع دوران نشانه را پشت سر گذاشته است. رمز نادیده گرفتن واقعیت را به معنای مورد نظر عصر تولید ممکن می سازد. به نظر بودریار رمز همان رونوشت اصل است که بین آنها تفاوتی وجود ندارد. رمز نادیده گرفتن واقعیت را ممکن می سازد. بودریار کاربرد این گونه یی رمز را در جوامع پسامدرن می داند. ارتباطات جهانی، تصویر سه بعدی و هنر چند نمونه دیگر از عرصه کارکرد رمز هستند.
سخن پایانی
کنایه های تند و تیز فیلسوف و نظریه پرداز فرانسوی همواره در مناقشات مربوط به جهان مجازی پست مدرن واجد جذابیت های انکار ناپذیری بوده است. این متفکر پست مدرن، با آثار خود خواننده را با ترفندها و حقه های جهان مجازی پست مدرن آشنا می کند. کریستوفر هروکس در بخشی از کتاب «بودریار و هزاره» می گوید؛ نگاه بودریار به هزاره فناوری، حمایت از انسان در برابر کدها و نشانه ها و ماشین نیز به معنای کسب پیروزی برای فناوری نیست. فناوری ارتباطی وظیفه یی دارد که به نمایندگی از سوی ما یا به نفع ما انجام می دهد و در این میان، این خود فرآیند است که به تباهی کشیده می شود. تلویزیون باعث بروز بی تفاوتی، حس فاصله، شکاکیت و یأس در ما می شود، آن هم با دنیایی از توهم که برایمان خلق می کند.
این جامعه شناس فرانسوی طی حیات خود ۵۰ اثر را نوشت. منتقدان عقیده دارند او را نه می توان جزء گروه پست مدرن ها نه پسامارکسیست ها دانست. در واقع بودریار در جایی ایستاده است که نمی توان او را به گروهی خاص نسبت داد. دیدگاه های وی درباره ارتباطات هم سطح و در بعضی موارد جنجالی از دیدگاه های مارشال مک لوهان شناخته شده است. مقاله او تحت عنوان «روح تروریسم و دعای آمرزش برای برج های دوقلو» که پس از ۱۱ سپتامبر منتشر شد، جنجال فراوانی برانگیخت و بسیاری از سیاستمداران غربی را به واکنش علیه او برانگیخت.
او در قسمتی از این کتاب می نویسد؛ «وحشت چهار هزار قربانی در حال مرگ در آن برج ها از هراس زندگی در آن دو برج جداناشدنی است.» او همچنین بدون توضیحات بیشتر اعلام کرد؛ «ما در غرب آرزوی چنین رویدادی را در سر داشتیم.» بودریار می گفت سیاست مرده است و همین طور علم اقتصاد و آزادی و روانکاوی و... بودریار از انقلاب ها و از جمله گرامیداشت مراسم ۲۰۰سالگی انقلاب فرانسه متنفر بود. او می گفت تنها هدف از این مراسم تجلیل پذیرش این واقعیت است که فرانسه دیگر کشوری نیست که در آن شورش قابل تحمل باشد.
این مراسم به باور او بخش دیگری بود از یک جامعه مصرفی که او عمر خود را صرف محکوم کردن آن کرده بود. به نظر او واقعه ۱۱ سپتامبر در اصل مبادله قدرت نمادین و اخلاق بود، یعنی عکس العملی ضد جهانی سازی و تجارت. او در بخشی دیگر از این کتاب می نویسد؛ «تروریسم غیراخلاقی است. اما واکنشی است به جهانی سازی که خود آن هم غیراخلاقی است.» شاید بودریار می خواست به ما بگوید هر آنچه در اطراف ما می گذرد شبحی از واقعیت است. تظاهر و بازنمود جای واقعیت و اصل را گرفته است. او خواست با واژه های نسبتاً آشفته خود ما را از فریب ظواهر زیبا و برابر اصل دور کرده و به اصل نزدیک کند. بودریار همواره بر این ادعا بود که؛ «جهانی که ما تصور می کنیم واقعی نیست صرفاً یک شباهت و خیال از واقعیت است.»
او اساسا جهان پست مدرن را جهانی شبیه سازی (Simulation) شده از جهان واقعی میدانست.
از دیدگاه ژان بودریار (2007 - 1929) معانی در روند شبیهسازی - که در واقع یک نوع بازنمود (represent) است - دچار وضعیت فرا واقعی میشوند که او از این حالت فرا واقعی با واژه hyperreality یاد میکند. بودریار برای درک جهان پستمدرن نظریه وانمودهها (simulacra) را ارائه کرد.
برخی از مفاهیم از دیدگاه بودریار:
شبیهسازی (simulation): فرآیندی است که بوسیله آن بازنمودهای (representations) چیزها؛ جایگزین چیزهایی میشود که بازمینمایاند. به عبارت دیگر ما فکر میکنیم که بازنمودها مهمتر از "امر واقعی" هستند.
علامت (sign): علامت وانموده (simulacra) است.
فراواقعی (hyperreal): "تولید مدلهای یک امر واقعی بدون خاستگاه یا واقعیت." امری که دیگر نمیتوان میان امر واقعی و بازآفرینیهای امر واقعی تمیز داد. بازتولیدها به گونهای واقعیتر میشوندکه تجربه امر فرا واقعی؛ از تجربه امر واقعی؛ رضایتبخشتر میشود.
وانموده (simulacrum): مشابه شبیهسازی (simulation) است، اما وانمودهها به فراسوی قلمرو شبیهسازی میروند. وانمودهها بازآفرینیهای چیزهایی هستند که دیگر نسخه اصلی ندارند یا هرگز نداشتهاند. نظرات مربوط به وانمودهها؛ وجهی از برداشتهای پستمدرن از "جهانهای بدون منشا؛ بدون عمق و سطحی" است. از دیدگاه بودریار ما وانمودهها را از طریق شبیهسازیهای واقعیت (بازنمودهای representations) که در طیف گستردهای از رسانههای الکترونیک پخش شدهاند، میشناسیم.
چهار هنجار
بودریار در روند تبدیل ابژه (عین) به سوژه (ذهن) نیز چهار هنجار را شناسائی کرده است:
هنجار اول: بازتاب واقعیت پایه و اولیه
هنجار دوم: تحریف واقعیت پایه و اولیه
هنجار سوم: غیاب واقعیت پایه و اولیه (ایجاد احساسی از واقعیت)
هنجار چهارم: هیچ ربطی به واقعیت پایه و اولیه ندارد که این هنجار همان شبیه سازی مورد نظر بودریار است و به عبارتی می توان گفت جایگزینی سوژه به جای ابژه.