کسانی که در روزهای ابتدایی فصل گذشته و هفته های آغازین رقابت های لیگ برتر به محل تمرینات می رفتند، از مهاجم جوان و بلندقامتی با گام های کشیده صحبت می کردند که اگر اراده می کرد، در بازی های تمرینی مدافعان اسم و رسم داری مثل محسن بنگر را در کورس چند گام عقب می گذاشت و این توانایی را داشت که خط دفاعی حریف را بر هم بریزد اما هیچ کس نام این بازیکن را هم نشنیده بود تا اینکه از فاصله سی متری دروازه صبای قم را باز کرد و خیلی ها متوجه شدند پرسپولیس یک مهاجم جوان به نام مهدی طارمی دارد که خوب گل می زند و یک تمام کننده قهار به حساب می آید. درخشش در دربی رفت هم توانایی های این بازیکن را بیش از پیش نشان داد.
اما این اتفاقات مربوط به دوران تولد این فوتبالیست در فوتبال ایران بود. فوتبال ما رفته رفته مهاجمی را شناخت که هم جوان و آینده دار است، هم کم حاشیه و محبوب، هم جوانمرد و بخشنده است، هم جسور و بی باک... و در آخر از همه مهمتر اینکه اهل حاشیه نیست و دوست هم ندارد وارد چنین بازی هایی شود.
فراموش نکنید در شرایطی که بسیاری از باشگاه ها، مدیران، مربیان، بازیکنان، بوقچی ها و شاید بخشی از اصحاب رسانه اخلاق را لگدمال کرده اند و فقط به منفعت خودشان فکر می کنند، طارمی پرچم جوانمردی و پهلوانی بلند کرد. خودروی اهدایی سازمان لیگ را به مجتبی محرمی بخشید و سپس 250 میلیون باقیمانده از مطالباتش را به پنج هدف نیکوکارانه تقدیم کرد تا نشان دهد راه جوانمردی و همنوع دوستی مسیری است که می توانی در ابتدای شکوفایی ات هم از آن عبور کنی.
اصلا لازم نیست مثل بعضی ها بعد از کلی اروپاگردی و ثروت اندوزی آخر دوران فوتبالت به یاد دوتا پیشکسوت بیفتی و تازه با کلی سروصدا بخشی از هزینه های درمانشان را تقبل کنی تا بگویی ما هم کار خیر کردیم!
آنچه پیش روی شماست ماحصل گفتگوی ما با ستاره این روزهای سرخپوشان است.
دوست داریم در گام اول خودت را مفید و مختصر معرفی کنی تا برویم سراغ سوالات اصلی.
- فوتبال را از زمین های خاکی بوشهر شروع کردم و در باشگاه های ایرانجوان شاهین و دوباره ایرانجوان بوشهر بازی کردم تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1393 به پرسپولیس آمدم.
گویا بازیکن سفارشی هم بوده ای.
- تا سفارشی به چه معنی باشد.
اینکه یکی از آشنایان، شما را به علی دایی معرفی کرده صحت دارد؟
- اینکه یکی از آشنایان من را به علی دایی معرفی کرده کاملا درست است اما این عزیز فقط من را معرفی کرد تا دایی بازی ام را ببیند وگرنه همه در این فوتبال می دانند دایی مربی توصیه پذیری نیست و آنچه وجود دارد و می بیند را باور می کند نه اینکه به سفارش این و آن بازیکن بگیرد.
وقتی به عقب برمی گردی تصور می کنی کدام اتفاق سرنوشت تو را تغییر داده؟ در واقع نقطه عطف زندگی مهدی طارمی در چه روزی رقم خورد؟
- طبعا وقتی علی دایی از من دعوت کرد برای بازی در پرسپولیس به تهران بیایم یک نقطه عطف در زندگی من بود. باور نمی کردم کسی که یکی از آرزوهای زندگی ام دیدار و رویارویی با او بوده از من دعوت کند تا به تیمش ملحق شوم اما این اتفاق رخ داد تا به من ثابت شود اگر خدا بخواهد هر رویای غیرممکنی ممکن خواهد شد.
چه کسی راه و رسم زندگی کردن در پایتخت را به تو یاد داد؟
- اگر منظور شما خود شهر تهران است که والا من هنوز خیابان های تهران را درست و حسابی نمی شناسم و اگر یک نفر من را بدزدد و چهارتا خیابان آن طرف تر رها کند، راه خانه خودم را گم می کنم.
نه، منظور ما زندگی بی حاشیه و فاصله گرفتن از مسائلی است که به آینده بازیکن ضربه می زند.
- اگر بخواهم در یک کلام این موضوع را بشکافم حق مطلب ادا نشده.
خب مفید و مختصر از تمام این عوامل نام ببر.
- من هنوز همان بازیکن شهرستانی هستم که تازه به تهران آمده بود. امسالم با پارسالم تفاوت چندانی نکرده است. نه دوست دارم به میهمانی و پارتی های آنچنانی بروم، نه دوست دارم وقتی در یک مجمع حاضر می شوم آنقدر تابلو باشم که همه با انگشت نشانم دهند، نه اهل شب زنده داری هستم، نه دوست دارم مدام با این و آن باشم و از هر ناکجاآباد سر در بیاورم. اینها را که می گویم منظورم شخص خاصی نیست ها... اصلا و ابدا! فقط دارم اخلاق و روحیات خودم را بیان می کنم. در کل یاد گرفته ام از تفریحات سالمی مثل برنامه های تلویزیون استفاده کنم و بیشتر اوقاتم را با برنامه های مفید تلویزیون پر کنم.
یعنی اصلا بیرون نمی روی؟ پارکی، سینمایی، دربندی...
- چرا، نمی توانم بگویم پارک نمی روم یا سینما دوست ندارم یا تمایل ندارم به دربند بروم و آب و هوایی عوض کنم اما سعی می کنم اعتدال را در هر کاری نگه دارم چون افراط و تفریط بیش از هر چیزی به یک فوتبالیست ضرر می زند. در ضمن برای یک فوتبالیست مهمتر از هر چیزی به موقع خوابیدن است. وقتی استراحت سر وقت باشد و سر زمان بخوابی آن وقت خیلی از چیزها در زندگی ات سر جای خودش قرار می گیرد و دچار اشتباه نمی شوی. کافی است همین برنامه تنظیم خوابت بر هم بریزد تا همه چیز زندگی ات را تحت الشعاع قرار دهد.
چطور شد به فکر بخشیدن خودروی اهدایی از سازمان لیگ افتادی؟ یا چطور شد تصمیم گرفتی باقیمانده پولت را به پنج خانواده از اهالی ورزش ببخشی؟
- اگر راستش را بخواهید من از گوشه و کنار، اخباری در خصوص پیشکسوتان پرسپولیس می شنیدم که خیلی ناراحت کننده بود. کریم باوی در این فوتبال برای خودش کسی بوده، چرا الان نباید یک خودروی شخصی داشته باشد و مشکلات مالی اش حل شود؟ مجتبی محرمی هم همینطور... وقتی اینها را دیدم به فکر بخشش مطالباتم و ماشین اهدایی سازمان لیگ افتادم تا لااقل دغدغه خاطر فوتبالیست ها را به سهم خودم کاهش داده باشم.
ناراحت نمی شوی اگر رک و بی پرده صحبت کنیم؟
- چرا که نه. اصلا ناراحت نمی شوم.
بعضی ها می گویند طارمی روغن ریخته را نذر امامزاده کرده، چون می دانسته مطالباتش از پرسپولیس وصول نمی شود، آنها را بخشیده است.
- به مورد خوبی اشاره کردید چون من هم این قضیه را چندین و چند بار شنیده ام. حتی یادم هست یکی از همبازیانم در پرسپولیس در مورد کارم اینگونه قضاوت کرده بود که از دست او حسابی دلم شکست. ببینم اگر من برای پرسپولیس شرط گذاشته بودم که اول باید مطالبات فصل قبل را پرداخت کند تا در مورد قرارداد جدید با باشگاه مذاکره کنم، مطالباتم وصول نمی شد؟! به خدا راحت تر از آب خوردن پولم را می گرفتم. یا اینکه خودروی اهدایی سازمان لیگ را بخشیدم چیزی بود که امکان داشت برسد؟ راستش وقتی این نقل قول ها را می شنوم حسابی ناراحت می شوم. ولی خب من برای تعریف و تمجید این و آن دست به این اقدام نزدم که حالا به خاطر چهارتا اظهارنظر اینچنینی از کرده خودم پشیمان شوم. من به خاطر کودکان کار استان خودم، به خاطر خانواده علی اکبریان، به خاطر کریم باوی عزیز، به خاطر مهدی نفر و زحماتی که در عرصه رسانه کشید و برای اعتلای نام بزرگانی مانند علی دایی و ناصر حجازی این اقدام را کردم و حالا هم تا لحظه آخر قضیه را پیگیری می کنم تا این پول ها به دست صاحبان واقعی شان برسد تا کسانی که فکر می کنند روغن ریخته نذر امامزاده شده از این حرف ها خجالت بکشند. هیچ کس نیست بگوید چرا شما روغن ریخته را نذر امامزاده نمی کنید؟ شما چرا... بی خیال! اعصابم بی خود خرد شد... ولش کن... هر کسی می داند و خدای خودش.
برای اینکه حال و هوای مصاحبه عوض شود از شادی بعد از گل با النصر عربستان بگو. از قبل هماهنگ کرده بودی یا یکدفعه به ذهنت رسید؟
- به خاطر اینکه یکسری مشکلات در دیدار قبلی پیش آمده بود و ما در این قضیه مظلوم واقع شده بودیم، اتفاقات بازی گذشته را به طور مرتب در ذهنم مرور می کردم و مترصد فرصت برای جبران مافات بودم که خدا کمک کرد و فرصتی که به دنبالش بودم برایم مهیا شد.
قبل از اینکه از شادی بعد از گلت بگویی، اصلا احتمال ندادی که پنالتی چیپی که می زنی جلوی یکصد هزار نفر گل نشود؟
- راستش را بخواهید از زمانی که پشت ضربه قرار گرفتم در دلم غوغایی برپا بودم. گفتم بزنم...نزنم... اگر گل نشد چی... کی می آید جواب این همه هوادار را بدهد... اما اگر چیپ گل بزنم حسابی روی عرب ها را کم کرده ام. اگر نزنم چی؟ بهترین فرصت پیروزی را از دست داده ام. خلاصه تا قبل از زدن ضربه دو دل بودم که از خدا کمک خواستم و به توپ ضربه زدم. اتفاقا بعد از زدن ضربه چشمم ناخواسته بسته شد. وقتی صدای جیغ یکصد هزار هوادار حاضر در ورزشگاه آزادی را شنیدم، چشمم را باز کردم و دیدم توپ به تور چسبید. حالا همه اینها در عرض یک صدم ثانیه اتفاق افتاد ولی تک تک لحظات در ذهنم حک شده است.
و شادی بعد از گل؟
- گفتم که مترصد فرصت بودم تا رفتار عرب ها را در دیدارهای قبلی تلافی کنم و این فرصت در بهترین شرایط رخ داده بود. دیگر جای هیچ معطلی نبود. ناخودآگاه دستم زیر گلویم رفت و سر بریدن را به نمایش گذاشتم و از بقیه مسائل هم که خودتان بهتر از من اطلاع دارید.
حالا که از این قضیه و تبعات آن مطلع شده ای اگر دوباره در چنین وضعیتی قرار بگیری همان شادی بعد از گل را تکرار می کنی؟
- قطعا. من کاری ندارم که عرب ها جنبه سیاسی و نژادی به این حرکت دادند و سعی کردند از حواشی این اتفاق به نفع خودشان استفاده کنند. واقعیت مطلب این است که ورزش فوتبال با این رقابت ها و حواشی اش تبدیل به پرطرفدارترین ورزش دنیا شده است. این اتفاق هم فارغ از هر مسئله نژادی فقط و فقط به فضای رقابتی داخل زمین ارتباط داشت و لاغیر.
وقتی دوباره به عربستان برگشتی هیچ کس در این مورد به تو حرفی یا نیش و کنایه ای نزد که از این قضیه انتقاد کند؟
- نه، فقط یادم می آید وقتی وارد عربستان شدیم در دو سه ردیف کنار هم پلیس این کشور وسایل را بازدید می کردند. پلیسی که به من افتاده بود خیلی ظاهر اخمویی داشت اما پلیسی که آن طرف تر ایستاده بود زیرزیرکی خندید و دستش را تا نزدیک گلویش بالا آورد، من هم خندیدم و به زبان فارسی گفتم چیزی که عوض داره گلایه نداره؟!
آن پلیس فارسی را متوجه می شد؟
- نمی دانم. فقط دیدم دوباره خندید، من هم مجددا لبخند زدم. همین و بس.
قرار بود برای ادامه فوتبالت به القادسیه کویت بروی، چطور شد که این اتفاق رخ نداد؟
- راستش غیر از القادسیه یکی دو تیم عربی دیگر هم خواهان عقد قرارداد با من بودند اما بنا به دلایلی فعلا از این اقدام منصرف شده ام.
تو اهل حاشیه نبودی اما به یکباره عکست با یک خواننده زیرزمینی در فضای مجازی پخش شد.
- تو را به خدا بی خیال عکس من و تتلو شوید! اصلا این عکس را نادیده بگیرید و تصور کنید من کنار تتلو عکس نگرفته ام!
اما...؟
- اما ندارد دیگر! بالاخره یک خواهش که می توانم از شما داشته باشم.
بفرمایید، قبول کردیم. از تیم ملی بگو.
- خوشحالم که کی روش به من اعتماد کرد. قصد دارم تحت هر شرایطی که شده پاسخ این اعتماد را به خوبی بدهم. البته هنوز فرصت دارم و ناامید نیستم اما خیلی دوست دارم کار به جایی بکشد که به چشم یک مدعی جدی حضور در تیم ملی به من نگاه کنند. دوست ندارم آسانسور تیم ملی باشم و به طور مرتب دعوت بشوم و خط بخورم.
حرف خاصی مانده؟
- نه، اولا ممنونم از شما که برای مصاحبه با من وقت گذاشتید و صبور بودید. در ضمن امیدوارم در این مصاحبه کسی را ناخواسته آزار نداده باشم چون سعی کردم از دریچه واقعیت به همه چیز نگاه کنم و ته دلم را بازگو نمایم. برای خوانندگان شما هم آرزوی موفقیت دارم.