هنر همیشه نقش مهمی در زندگی «جان برمبلیت» بازی میکرده است. اما این امر در کمال شگفتی، تا زمانی که او کاملا نابینا شد، رخ نداد.
از ۱۱ سالگی به دنبال یک سری تشنج، بینایی جان کم و کمتر شد، تا اینکه در ۳۰ سالگی او کاملا نابینا شد.
نابینایی جان را به ژرفای تاریکترین سوراخها تبعید کرد، همه آرزوهای بر باد رفته بود، او نهتنها افسرده شد، بلکه سخت سوگوار بلایی شد که به آن گرفتار آمده بود.
اما درست، در این برهه از زندگی بود که او تصمیم گرفت رنگها را به زندگیاش بازگردند. یک سال بعد از نابینایی کامل، او تصمیم گرفت که با استفاده از رنگهای خاصی که هنگام تقاشی کنارهها و لبههای برجسته ایجاد میکنند، شروع به نقاشی کند.
در کمال تعجب، او موفق شد، گویی که نقاشیهایش، پرتو خورشید را به دنیای تاریک او تابانیده باشند.
از آن زمان به بعد، این هنرمند اهل تگزاس، نقاشیهای پویایی، مملو از رنگ و بافت میکشد. او پس از اینکه طرحی را در ذهن تجسم میکند با رنگ، کنارههای طرح خود را روی بوم میآورد، طوری که بتواند آنها را با انگشتانش، لمس کند.
او کشف کرده است که طیفهای مختلف رنگ، از نظر لامسه متفاوت و قابل تفکیک هستند، مثلا رنگ سفید به غلظت خمیردندان است، اما رنگ مشکی سیالتر است و غلظت کمتری دارد. به این ترتیب او طیفهای رنگ مورد نیاز رنگها را شناسایی میکند و مورد استفاده قرار میدهد.
حالا دیگر، یک دهه از نقاش شدن این مرد نابینا گذشته است و به دفعات، کارهای او مورد توجه رسانهها قرار گرفته است.