در دل کویر داغ، در 10 فرسنگی جنوب شرقی خور و بیابانک، در روستایی که به جز چند مغازه و یک نانوایی، فعالیت دیگری در آن دیده نمی شود و تعداد اهالی اش به اندازه انگشتان دست است، دژی نفس می کشد که سه هزار سال قدمت دارد.
کلیددار این ارگ بزرگ، فردی است که او را جزو آخرین بازماندگان محافظان این دژ می دانند. اجدادش انسان هایی سختکوش بودندکه این دژ را بنا کردند و او امروز مورد اطمینان مردم است تا از دژی که قرن ها ازمردم این ده در برابر دشمنان مختلف محافظت می کرد، حفاظت کند.
در اتین شماره همشهری سرنخ پای حرف های آخرین بازمانده محافظان این دژ نشستیم. دژ بیاضه بین استان های اصفهان و یزد قرار دارد و اگر چند کیلومتر از قلعه جلوتر برویم، از استان اصفهان خارج شده و قدم به استان یزد می گذاریم.
با اهالی روستای بیاضه که گفتگو می کنیم می گویند که اگر چشمه قناتی که هم در زمستان روان است و هم در دل تابستان، در اینجا نبود؛ حتما آنها هم به روستاهای اطراف می رفتند و دیگر خانه ای در این روستا نبود که از آن صدای خنده و زندگی به گوش برسد. ما به این قلعه آمده ایم تا «عباس علی طاهری» را ببینیم؛ مردی که می گویند از آخرین بازمانده های محافظان این قلعه سه هزار ساله است که هنوز در این ده زندگی می کند و قصد هم ندارد محل زندگی اش را تغییر دهد.
اجداد او جزو کسانی بوده اند که این قلعه را ساخته اند و قرن ها در موقعیت های بحرانی به این قلعه پناه برده اند، کلید این قلعه بزرگ که روزی استحکامش زبانزد همه بوده است، دست به دست در بین اهالی ده گشته است تا به آقای طاهری رسیده است.
آقای طاهری در بازدید از قلعه راهنمای ماست و با لهجه شیرینش می گوید: «شما در 53 کیلومتری خور و بیابانک از توابع شهرستان نائین در روستایی به نام بیاضه هستید، قلعه ای هم که می بینید «قلعه بیاضه» نام دارد اما به «قلعه نارنج» هم معروف است. البته من اطلاعات دقیقی درباره این ندارم که چرا به «نارنج» معروف شده است.»
دژ در صدمتری خانه های پراکنده روستاست، بنایی چند طبقه که دور آن خندقی عمیق به عمق 7 تا 13 متر دیده می شود. ارگ با خشت های گلی ساخته شده و نمونه بارز یک دژ مستحکم در دل کویر است.
آقای راهنمان، در چوبی بزرگ قلعه را با کلیدی که در دست دارد به رویمان باز می کند. او چند سالی است که کارش همین است و باید با هر کسی که می خواهد از این دژ بازدید کند همراه شود تا توریست ها مشکلی برای این بنای باستانی به وجود نیاورند و برای خودشان هم حادثه ای پیش نیاید.
آقای طاهری در حین باز کردن قفل در می گوید که مدت ها به عنوان معلم در شهرستان و روستای بیاضه خدمت کرده است و خیلی از جوانان امروز روستاهای دور و اطراف، شاگرد او بوده اند اما حالا مدتی است که بازنشسته شده است و بیشتر زمانش را برای نگهداری از این دژ گذاشته است.
آقای معلم می گوید که توریست به اینجا کم می آید اما هر کسی که به اینجا می آید از ابهت این دژ تعجب می کند، مخصوصا توریست های خارجی زمانی که داخل این دژ را می بینند، با شوق و ذوق شروع به عکاسی از دیوارها و وسایلی می کنند که در این دژ مانده است.
700 اتاق با گنجایش 2500 نفر
وسایل درون این دژ قدمتی بیش از یک قرن دارند، اینجا پر است از کوزه و الک هایی از روده گوسفند و ابزار فرشبافی و رنگرزی.
راهنمایمان در این گشت و گذار، یک کوزه شکسته شده را نشانمان می دهد و اشاره می کند به اینکه خیلی از توریست ها اطلاعات لازم را درباره طبیعت و میراث باستانی ندارند و نمی دانند که نباید به وسایل قدیمی زیاد نزدیک شوند. این کوزه شکسته که قدمت زیادی دارد، به خاطر بی توجهی یک توریست هفته پیش شکستد. در دوران قدیم در این کوزه ها مواد غذایی انبار می شد تا در زمان حمله راهزن ها مردم بتوانند از آنها استفاده کنند.
در دژ بیاضه، صدها اتاق وجود دارد که به صورت دالان ساخته شده است. بعضی از اتاق ها یک متری هستند و بعضی دو متری و تعداد کمی از اتاق ها هم 6 متری.
آقای طاهری ادامه می دهد: «حدود 700 اتاق را در این دژ 7 طبقه ای می توانید ببینید. روزی روزگاری این اتاق ها محل زندگی 2500 نفر در موقعیت های بحرانی مثل حمله راهزنان بوده اند.»
کلیددار ارگ بیاضه می گوید که بهتر است به طبقات بالاتر نرویم و بعد توضیح می دهد که به خاطر آنکه چند ساعت پیش باران باریده و این قلعه از خشت و گل است، امکان دارد طبقات بالا به خاطر نم و رطوبت ریزش کنند. وقتی درباره قدمت این قلعه صحبت می کنیم، آقای طاهری می گوید: «سبک معماری این قلعه افسانه ای شباهت زیادی به سبک معماری عهد ساسانی دارد. قرن ها از این قلعه به عنوان دژ مستحکمی در برابر راهزنان و دشمنان استفاده می شده است. قلعه بیاضه هم استفاده دفاعی داشته هم به عنوان قلعه مسکونی از آن استفاده می شده است.»
از الک با روده گوسفند تا کوزه های گلی
از آقای کلیددار می پرسیم که علت ساخت این دژ آن هم در دل خور و بیابانک چیست: «این منطقه در قدیم گذرگاه اشرار بوده است و راهزن ها در این منطقه بسیار رفت و آمد می کرده اند و زندگی و مال مردم روستا و حتی عشایر را به غارت می بردند، به همین دلیل مردم تصمیم می گیرند که دست به دست هم بدهند و این قلعه را بسازند. اجداد ما با این تصور که بتوانند محلی برای دیده بانی و محافظت از محدوده ای که در آن زندگی می کنند داشته باشند، چهار برج بلند برای دیده بانی در اطراف دژ می سازند تا دیده بان ها بتوانند از دور حمله اشرار و راهزن ها را ببینند و به مردم خبر بدهند.
از آنجا که آنها می دانستند راهزنان برای آنکه مردم را وادار به بیرون آمدن از قلعه کنند، ممکن است مدتی در روستا اتراق کنند، تصمیم گرفتند اتاق های زیادی در آنجا بسازند و وسایل استراحت، مواد غذایی و نوشیدنی را در آنجا نگهداری کنند. چندین بار از میراث فرهنگی به این قلعه مراجعه کردند تا وسایل باقیمانده در این دژ را به محلی ببرند که بتوانند از آنها در شرایط خوب و مناسب نگهداری کنند اما مردم و اهالی روستا با این موضوع مخالفت کردند و گفتند که باید وسایل در همین دژ بماند چرا که هیچ جایی بهتر از این ارگ برای نگهداری وسایل به جا مانده نیست.»
دود یعنی پناه گرفتن
صدها سال پیش در این دژ، چندین نفر مسئولیت داشتند که دیده بانی بدهند و زمانی که راهزن ها را دیدند به وسیله دود به مردم و اهالی محل آمدن آنها را خبر بدهند. مردم هم با دیدن دود به دژ پناه می بردند و بعد از آن بود که در چوبی قلعه بسته می شد. دور ارگ بیاضه، خندقی وجود دارد که در دوران قدیم عمیق تر بوده، چند قنات در این خندق وجود داشته که آب آنها را تامین می کرده است. البته بومی های روستا می گویند گاهی در دوران خشکسالی، در این خندق آتش روشن می کرده اند.
برایمان جالب است بدانیم چطور وجود این همه آب در کنار دیوار دژ باعث نم کشیدن دیوارها و خراب شدن بنا نمی شده است و آقای طاهری پاسخ می دهد: «این قلعه امروزه شاید شکننده به نظر برسد ولی در دوران قدیم، دژی مستحکم بوده و هیچکس به استقامت آن شک نداشته است چون مردم آن دوره برای ساخت این دژ، از دل و جان مایه گذاشته بودند. گفته شده این قلعه در دوره اسماعیلیه، پایگاه یاران حسن صباح بوده است.»
آقای طاهری می گوید در کتاب هایی چون «بیاضه و قلعه ن»، «احسن التقاسیم»، «صورت الارض» ابن حوقل، «سفرنامه ناصرخسرو» و همچنین در سندی موسوم به جنگ نامه امامزاده ابومحمد ابراهیم که در همین روستا مدفون است، به دژ بیاضه اشاره شده است: «در سفرنامه ناصرخسرو آمده است که او هنگام عبور از مسیر نائین به طبس، در این روستا توقف داشته و قلعه کهنی را در آنجا دیده است. در دوره های معاصر جهانگردان غربی مانند سون هدین، آلفونس گابریل و مک کرگور هنگام عبور از کویر مرکزی ایران، از این قلعه دیدن کردند و درباره آن نوشتند.»
آقای کلیددار برایمان توضیح می دهد که طبقه زیرین این قلعه که امروز از آن چیز زیادی باقی نمانده محل نگهداری احشام بوده است: «اجداد ما کشاورز و دامدار بودند و برای آنها، احشام شان جزو مهمترین سرمایه های زندگی شان محسوب می شده و به همین دلیل، بنایی مانند آغل در طبقه زیرین ارگ برای نگهداری احشام در نظر گرفته بودند و هر وقت احساس خطر می کردند احشام را همراه با خود به این قلعه می آوردند چون که راهزن ها اصولا احشام را به غارت می بردند.»
قلعه ای که به توپ بسته شد
آقای طاهری اشاره ای هم می کند به هجوم نایب حسین کاشی و قشون او به این قلعه و می گوید: «گفته می شود مهاجمان با وجود به توپ بستن قلعه، از تسخیر آن عاجز مانده اند. طبق مستندات از سال 1327 هـ.ق، مردم به مدت دو سال در برابر قشون نایب حسین کاشی در درون قلعه ایستادگی کردند، اهالی روستا که می دانستند آمادگی دفاعی خوبی دارند و دژشان استحکامات لازم را دارد در تهدیدات قشون دشمن با یک شعر جواب دادند:
یا ما سر خصم بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصه در این سراچه پر نیرنگ
یک کشته به نام، به که صد زنده به ننگ
می گویند که بالاخره مهاجمان در برابر پایداری قلعه نشینان مجبور به ترک منطقه شدند.»
زیر سایه بید مجنون
آقای طاهری می گوید خیلی از روزها می آید و زیر سایه بید مجنون کنار قلعه می نشیند و در ذهن خود تصور می کندن که چگونه پدرانش از این قلعه محافظت می کرده اند: «بارها از طرف میراث فرهنگی به اینجا آمدند و قلعه را ترمیم کردند اما من فکر می کنم اجدادم کارشان خیلی حرفه ای بوده چون هیچ متخصصی نمی تواند مانند آنها این بنا را ترمیم کند.»
آقای طاهری اشاره ای هم می کند به هجوم نایب حسین کاشی و قشون او به این قلعه و می گوید: «نایبیان کاشان گروهی از اشرار و غارتگران بودند که در اواخر دهه 1290 خورشیدی یعنی اواخر دوران قاجار در محدوده کاشان و مناطق نزدیک به آن مشغول غارت و خراج گرفتن از مردم بودند. البته برخی، «نایبیان کاشان» را از عیاران نیز می دانستند.
سردسته این گروه نایب حسین کاشی بود. اصالت او به ایل بیرانوند لرستان برمی گشت و پدربزرگش از خرم آباد به کاشان آمده و در آنجا ساکن بوده بود. در اواخر دوران قاجاریه، به دلیل ضعف حکومت مرکزی، راهزنی و ناامنی کشور را فرا گرفته بود. سهام السلطنه حاکم وقت کاشان به دلیل ناتوانی که در برقراری امنیت داشت از حسین کاشی کمک خواست تا امنیت را به محدده قلمروی او برلگرداند، بعد هم ناچار شد او را نایب حکومت کاشان کند. از این پس حسین کاشی به نایب حسین کاشی مشهور شد.»
او در حالی که بر روی دیوارهای قله دست می کشید ادامه می دهد: «نایب حسین کاشی در سرکوب راهزنان موفق بود ولی پس از چندی افرادی به دور خود گرد آورد که به «نایبیان کاشان» معروف شدند. نایب حسین به همراه فرزند بزرگش ماشاءالله خان و سایر افرادش به غارت مردم بی پناه پرداختند و حکومت مرکزی نیز از سرکوب آنان ناتوان بود.
نایبیان کاشان در حدود دهه های 1280 و 1290 شمسی مشغول جنایات خود بودند تا اینکه در سال 1297 خورشیدی، میرزا حسن خان وثوق الدوله که به تازگی فرمان رییس الوزرایی را از احمد شاه دریافت کرده بود، با نیرنگ و وعده ابتدا ماشاءالله خان و سپس پدرش نایب حسین کاشی را به تهران کشاند و آنان را اعدام کرد و بدین ترتیب غائله نایبیان کاشان پایان یافت. آنها در طول زمان غارت سری هم زدند به این روستا و مردم نیز به این دژ پناه آوردند. گفته می شود مهاجمان با وجود به توپ بستن قلعه، از تسخیر آن عاجز ماندند.»