بازیکنان دور هم مىنشینند و یک نفر را بهعنوان استاد انتخاب مىکنند. استاد از همه مىخواهد انگشت سبابه خود را وسط بازى بگذارند. سپس استاد مىخواندانتخاب مىکنند.
پشت همین پیشانی که از شیلنگ انداختن بچگیها اقلا دهها بار زخم و زیل شده، نشانیهای خوبی از بازیهای دسته جمعی، رژه میرود. آدم مینشیند فکر میکند به دور هم جمع شدنها، به شادمانی کردنهای دوستانه و فامیلی، به اینکه چطور میشود آدمهای گوشی به دست را کشید وسط میدان بازی. من اسم این بازیها را در گزارش پیش رو، گذاشتهام «بازیهای آفتابی». چون جلای آفتاب بهار یک طور دیگر است.
هر رفتاری می تواند در انتقال صحیح یا غلط یک پیام تاثیر گذار باشد، به این ترتیب که هر گونه ترس، خنده، غم، شادی و سکوت می تواند در انتقال یک پیام، تاثیر گذار باشد و این تاثیر تا مرز برداشت برعکس از یک پیام ادامه یابد. بازی این هفته در همین باره است.
ده تا پوست گردو را بهطور وارونه داخل یک سینى قرار مىدهند.
تخم جنگی؛ نام یکی از بازیهای محلی و سنتی ویدوجی ها در عیدباستانی نوروز است.