با شیطنت دستش را به سمت ظرف شیرینی روی میز، دراز کرد. یک نگاهش به در بود که یکدفعه مادر وارد اتاق نشود و نگاه دیگرش به شیرینیهای داخل ظرف که از عصر تا حالا دلش را برده بود! تا آمد یکی از آن شیرینیهای بزرگ شکلاتی را که با ترافلهای رنگی تزئین شده بود، بردارد سر و کله مادر با ابروهای درهم رفته و یک جیغ بنفش پیدا شد که میگفت: «آخه من با این شکم سیریناپذیر تو باید چکار کنم؟!» حتما شما هم با چنین صحنههایی مواجه شدهاید.
موضوعات داغ