روزی بود، روزگاری بود. در آن روزگار، جز اسب و الاغ و شتر، وسیله ای برای سفر و رفتن از شهری به شهر دیگر وجود نداشت. راه ها پر از خطر بود. مردم گروه گروه و به صورت کاروان به سفر می رفتند تا بتوانند با دزدهایی که در پیچ و خم راه ها و گردنه های سخت و دشوار کمین کرده بودند، مقابله کنند.
ما در این مطلب راهکارهایی به شما نشان می دهیم تا راحت تر با ترس ها کنار بیایید و تا حد امکان آنها را از میان ببرید.
این مثل در موقعی گفته می شود که یک نفر از طرف آدم پرزور و قوی تر از خود ظلمی می بیند و چون زورش به او نمی رسد ناچار حکم او را می پذیرد.
موضوعات داغ