پردیس احمدی پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۵

دختر آقا الماس، تیپ می زنه چپ و راس، باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاس! اما چرا؟ چون شاهزاده سوار بر اسب سپید از راه نرسیده و دختر آقا الماس هم به ناچار خودش دست به کار شده تا به قصد پیدا کردنش، کانون گرم خانواده را ترک کرده و به این در و آن در بزند.


پردیس احمدی پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۰

خدا رحمت کنه همه اموات رو، مادربزرگ دانایی داشتم ، تعریف می کرد که دو تا جاری بودن که همسرانشون کویت کار می کردن ، قبلنا هم که اینجور نبود! کسی که کویت کار می کرد دو ، سه سالی یه بار می اومد.


سارا قاسمی پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۰

در شهر واسط بین كوفه و بصره چند نفر پارسا از بقالى نسیه برده بودند و مبلغى بدهكار او بودند.


سارا قاسمی چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۹۳ - ۱۸:۰۰

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آن ها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.


سارا قاسمی چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۹۳ - ۰۶:۰۰

از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه هبوط بود.


پردیس احمدی سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۵

جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود.


مریم عبدالله زاده دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۰

روزی شیوانا از نزدیک مزرعه ای می گذشت. مرد میانسالی را دید که کنار حوضچه نشسته و غمگین و افسرده به آن خیره شده است.شیوانا کنار مرد نشست و علت افسردگی اش را جویا شد.



شارژ سریع موبایل