مقصد اصلی سفر بندیکت فورمان، عکاس و مستندساز آلمانی ویتنام بود و او تنها قصد داشت ۶ ماه را به دور از خانه سپری کند. مرز ترکیه با ایران اما همه چیز را تغییر میدهد و اقامت یک ساله او را در ایران رقم میزند.
بندیکت فورمان در سال ۲۰۰۵ به همراه یکی از دوستانش سفری را با خودروی شخصی از مونیخ به ویتنام آغاز میکند اما در مرز ایران و ترکیه از ادامه این سفر منصرف شده و تصمیم میگیرد تا برای شناخت بهتر ایران به گوشه و کنار این کشور سفر کند.
این عکاس آلمانی میگوید در ایران با «ریشههای این سرزمین» پیوند خورد و تصاویر طبیعت و مردمش را ثبت کرد.
بندیکت فورمان در مدت اقامت در ایران تجربههای فراوانی را با روستاییان پشت سر میگذارد. بیان خاطراتی از آن زمان هنوز پس از گذشت ۷ سال اشک را به چشمانش مینشاند.
او در ایران مدتها برای گرفتن ویزای خبرنگاری تلاش میکند اما درخواست وی بارها از سوی نهادهای ذیربط رد میشود. بندیکت فورمان میگوید: «مسئولان نمیتوانستند باور کنند که یک آلمانی صرفا برای عکاسی از مردم و مناظر طبیعی ایران به این کشور سفر کرده است.»
بندیکت فورمان تا کنون پروژههای عکاسی و فیلمهای تبلیغاتی متعددی را برای شرکتهای بزرگ و نامدار نظیر مرسدس بنز و بی ام و انجام داده است، اما به گفتهی خودش در ایران با «ریشههای این سرزمین» پیوند خورد و تصاویر طبیعت و مردمش را ثبت کرد.
در روزهای اولیه ندانستن زبان مشکل بزرگی برای او نبوده و گاهی حتی او به آلمانی و روستاییان به فارسی حرف میزدند و با این حال هر دو منظور همدیگر را میفهمیدند. آنجاست که درک میکند «برای ارتباط برقرار کردن با مردم لزوما نیازی به زبان نیست.»
بندیکت در ابتدا تلاش میکند تا برای ماندن در ایران ویزای خبرنگاری بگیرد. دوندگیها سرانجام پس از سه ماه جواب میدهند، هر چند فضای پر از «بیاعتمادی» در ادارات ایرانی نمیتوانسته این امر را بپذیرد که یک آلمانی صرفا به عکاسی از مناظر و مردم ایران، به خصوص روستاییان علاقمند است.
او در مدت اقامت در ایران تجربههای فراوانی را با روستاییان پشت سر میگذارد. به باور این عکاس آلمانی انسان هنگامی که سفر میکند، خودش را باز مییابد.
این عکاس و فیلمساز آلمانی به انسانها و قدرتی که در اختیار دارند، قویا اعتقاد دارد و میافزاید: «نه خدا و نه هیچ نیروی فرازمینی، بلکه این ما انسانها هستیم که میتوانیم صلح و آرامش را برقرار کنیم.»
به گفته بندیکت او عکاسی نیست که از آدمها بدون اطلاعشان عکس بگیرد و پیش از عکاسی ساعتها با سوژههایش وقت میگذراند.
مجموعه عکسهای بندیکت از ایران بیش از همه چهرهی مردان و زنان روستایی را در برمیگیرد.
بندیکت فورمان: «من با تمام این آدمها پیش از عکاسی ساعتها وقت صرف کردم. وقتی که انسان سفر میکند، انگار خودش را بازمییابد. نگاهی که در چشمان این آدمهاست راهی به سوی قلبشان دارد.»
بندیکت فورمان میگوید این پسربچه روستایی تصویری از کودکی خودش را پیش چشمانش قرار داد.
بندیکت تهران را شهری بزرگ میخواند که مردمش مثل تمامی شهرهای بزرگ جهان در شلوغی، هیاهو و استرس در حرکتاند. نخستین کلمات زبان فارسی را نه از اشعار حافظ یا سعدی بلکه از متصدی هتلی در جنوب تهران میآموزد که هنوز هم بعد از ۶ سال به خوبی به یاد میآورد: «دل به تو دادم که بری ناز کنی، دل به تو ندادم که بری جگرکی باز کنی.»
او با خنده میگوید: «تا ماهها معنی این جمله را نمیدانستم تا زمانی که دوستی برایم آن را ترجمه کرد و تازه فهمیدم که خدای من تمام این مدت چه میگفتم.»
بندیکت فورمان تأکید میکند که عاشق آدمهاست و این عشق «روز به روز بیشتر میشود.»
این عکاس آلمانی میگوید نگاهی که در چشمان سوژههایش دیده میشود، انگار راهی به سوی قلبشان دارد.