سارا قاسمی دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۰

شاید بشود تاریخ ایران را از زمانی که عیلامیان شروع به نوشتن کردند، آغاز کرد. اما همیشه کسانی هستند که اعتراض می کنند که «این خط و زبان که خط و زبان ما نبوده» یا «زبان عیلامی که ایرانی نیست و این خطی و زبان ایرانی نبوده تا آغاز تاریخ ایران باشد.»

پیش آمدن چنین مساله ای که فلان زبان، زبان ما نبوده، پس به ایرانی بودن ما ربط ندارد. هم مربوط است به برداشت خاصی از مفهوم تاریخ «ایران» و هم به نگاهی شاید قدیمی به مساله زبان و هویت.

در طول قرن نوزدهم بود که زبان یک ملت بدل شد به شاخصه اصلی تعیین کننده «ملیت» آن. البته خیلی راحتی می شود دید که حتی در اروپا، یعنی مهد این تصور خاص، هم این مساله حقیقت ندارد، چرا که «بلژیکی ها» فرانسوی نیستند و «اتریشی»ها هم آلمانی، هرچند که هر دو از این زبان ها استفاده می کنند. در ایران، این تصور درصد و خرده ای سال گذشته، به وجود آمده که بین زبان «فارسی» و شخصیت «ایرانی» رابطه مستقیم وجود دارد.

بخشی از این تصور بر می گردد به یکی بودن کلمات مشخص کننده زبان فارسی و ملیت ایرانی که در بیش تر زبان های اروپایی قرن نوزدهم («پرسان» و «پرس» در فرانسه یا «پرژن» و «پرژیا» در انگلیسی). این تصور آن قدر معمول شده است که خیل ها حتی از تفاوت بین زبان «فارسی» و «خانواده زبان های ایرانی» بی خبرند و هر دو را یکی می دانند، این باعث می شود که زبان های ایرانی دیگر را تنها «گویش» یا «لهجه» ای از فارسی بدانند.

راستی اصلا فارسی و ایرانی و هندواروپایی چه طور به هم ارتباط پیدا می کنند و از نظر زبان شناسی، زبان رسمی امروز ایران کجا قرار دارد؟ زبان فارسی، یا درواقع فارسی نو، بخشی از «خانواده زبان های ایرانی» است. یک خانواده زبانی از زبان هایی تشکیل شده که در آواشناسی و صرف، شباهت های قابل درکی دارند، اما در ساختار کلی، نحو، و درک متقابل، متفاوتند.

برای مثال، زبان های آلمانی و انگلیسی و سوئدی همه متعلق به خانواده زبان های ژرمانیک هستند. در همه این زبان ها که از یک اصل مشترک مشتق شده اند، تغییرات متشابهی روی داده. نکته قابل توجه این است که این تغییرات همیشه، یک دست هستند. برای مثال، در زبان های ژرمنی، صدای اصلی «که» یا «kh» در زبان آلمانی به «ک» ساده، در انگلیسی به «چ» و در سوئدی به «ش» تغییر پیدا کرده و در همه حالت ها یکسان است و مثلا در زبان های ایرانی، همه صداهای «ز» که از زبان مشترک اصلی مشتق شده اند، چنین وضعی دارند؛ در زبان فارسی به «د» تبدیل شده و در زبان های دیگر به صورت «ز» باقی مانده اند. به خاطر همین است که در فارسی «داماد» است و در زبان تاتی مثلا، «زامات»!

خانواده زبان های ایرانی بر دو دسته است: زبان های «ایرانی شرقی» و «ایرانی غربی». البته فکر نکنید همه «زبان های ایرانی» در داخل خاک ملت- کشور «ایران» صحبت می شوند یا می شدند. بعضی از زبان های ایرانی هیچ وقت در محدوده ای که تحت حکومت قدرت های سیاسی تاریخی ایران بوده، صحبت نشده اند.

مساله مهم اصلا این جاست: «زبان» ربط زیادی به «ملیت» و به خصوص قدرت سیاسی ندارد. زبان های ایرانی شرقی معروفی که در دوره ما هنوز هم وجود دارند زبان هایی هستند شبیه «پشتو» که اسمش را حتما شنیده اید، و «وخی» و «اشکاشمی» و «یزغلامی» که احتمالا زیاد برای تان آشنا نیستند و در کوهستان های پامیر صحبت می شوند. زبان های ایرانی غربی هم «فارسی» و «کردی» و بقیه هستند که اسم شان را شنیده اید، و زبان هایی شبیه «زازاکی» که شاید کم تر به گوش تان خورده باشند.

اما غیر از تقسیم بندی «ایرانی شرقی» و «ایرانی غربی»، دانشمندان، زبان های ایرانی را به سه مرحله زبانی «باستان»، «میانه» و «نو» هم تقسیم کرده اند. از بین زبان های ایرانی دوره باستان، حتما اسم «اوستایی» را شنیده اید که یرانی شرقی بوده. و از بین زبان های ایرانی غربی دوره باستان هم حتما با «پارسی باستان» آشنا هستید. در دوره میانه، زبان های «سغدی» و «بلخی» مهم ترین زبان های ایرانی میانه شرقی بودند و زبان های «پارسی میانه» (که اشتباها پهلوی هم خوانده می شود) و «پارتی» هم مهم ترین زبان های ایرانی میانه غربی.

زبان های دوره نو را هم قبلا نام بردم که «پشتو» و «فارسی» و خیلی زبان های دیگر هستند. این تقسیم بندی خاص زبانی اما فقط نشان می دهد یک تقسیم بندی علمی برای زبان های ارتباط مردم است و کم ترین ربط را با «شخصیت» فرهنگی متکلمانش دارد. این مساله را بیشتر پی گیری خواهیم کرد.



شارژ سریع موبایل