محمدجواد حق شناس، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و مدرس رشته علوم سیاسی در این دانشگاه است. درب دفتر کار او در دانشکده سیاسی و روابط بین الملل حتی در حین مصاحبه نیز به روی مراجعان باز است. سالرزو ارتحال امام بهانه خوبی بود تا با این استاد علوم سیاسی به بررسی تحلیل فرضیه «امامِ تحتِ مدیریت» بپردازیم.
در این پرونده سعی شده است آرای جریان های سیاسی مختلف منعکس شود و مطالب وی به معنای تایید گفته ها منتشرشده نیست و بعضا در تقابل دیدگاه مختار ماست.
در بررسی شیوه مدیریت امام چقدر ایشان را تحت تاثیر و نفوذ اطرافیانشان می بینید؟
زمانی که ایشان به عنوان رهبر جمهوری اسلامی مستقر شدند، ما تقریبا یک شورای پنج نفره سراغ داریم که این شورا به عنوان حلقه اصلی اتخاذ تصمیمات کشور، خودش را نشان می دهد و کارکرد خودش را دارد. این شورا، شورای قدرتمندی است. این شورا بعد از سال 60 در کشور مستقر می شود و قدرت اصلی را هم در اختیار دارد. تا قبل از سال 60 کشور دچار تعارض ها و چالش های دوران تثبیت جمهوری اسلامی است. بحث رفراندوم جمهوری اسلامی، تصویب قانون اساسی و بعد شکل گیری نهادهای اصلی جمهوری اسلامی مثل ریاست جمهوری، مجلس و قوه قضاییه است.
در این مرحله ما چهره هایی را درون کشور داریم که شناخته شده هستند. جزو حلقه اصلی اولیه یاران امام نیستند و درعین حال اشخاص بزرگی هستند و امام هم موقعیت آن ها را می شناسد و برایشان جایگاه قائل است و شانیت دارند. مثل آیت الله مطهری و آیت الله طالقانی. امام شورای اولیه انقلاب را که شکل می دهد، مسئولیتش با آیت الله مطهری است. ایشان جزو یاران حلقه اول امام است و با نظر ایشان هم شورای انقلاب شکل می گیرد.می شود گفت زمانی که آیت الله مطهری در قید حیات هستند، ارتباط امام با حلقه یارانشان از طریق آیت الله مطهری صورت داده می شود.
بعد از اینکه آیت الله طالقانی از زندان بیرون می آیند، موقعیت ایشان در بین مردم به خصوص تهرانی ها و به خصوص روشنفکران به گونه ای است که امام این موقعیت را خیلی هوشمندانه درک می کنند و با مشورتی که می گیرند، ریاست شورای انقلاب را به آقای طالقانی واگذار می کنند.
البته ما در حوزه های دیگر هم شاهد این اتفاق هستیم. حتی می بینیم در انتخاب آقای بازرگان به عنوان نخست وزیر موقت و شکل گیری دولت موقت کاملا نظرات آیت الله طالقانی و گروه مشاوران ایشان تاثیرگذار است. یکی از نقاط برجسته امام هم هوشمندی و مشورت گیری از ایشان است. چون به هر حال ایشان 15 سال در کشور نبوده اند و هیچ سابقه اجرایی هم نداشته اند. این هوشمندی امام است که مشورت می کند و موقعیت و جایگاه افراد را در آن وضعیت، شناسایی می کند.
آقای بازرگان گزینه شورای انقلاب آقای مطهری بودند؟
بله! پیشنهاد شورای انقلاب بودند.
امام چقدر این گزینه را قبول داشتند؟
امام قطعا صددرصد قبول کردند.
پس چرا می گویند قلبا راضی به انتخاب مهندس بازرگان نبودم اما ایشان را به دلیل مشورت دوستان پذیرفتم!
من فکر می کنم ایشان گزینه دیگری برای اداره کشور نداشتند.
شورای انقلاب و نزدیکان شورای انقلاب که پر از گزینه بود.
گزینه هایی که هیچ کدامشان تجربه اداره کشور نداشتند!
هیچ کدام؟ حتی سنجابی و سحابی و...؟
ببینید مثل این است که یک اتوبوس در یک مسیری با 100 مسافر در حال حرکت است. یک دفعه راننده اتوبوس سکته می کند! اولین کاری که می کنند این است که آن شاگردی را که تجربه پشت فرمان اتوبوس نشستن دارد- فارغ از هر بحثی- پشت فرمان می نشانند، وگرنه اتوبوس به ته دره می رود. از شاگردان امام کدامشان تجربه اداره کشور را داشتند؟
از شاگردان امام نه ولی از اطرافیان امام بودند و آقای بازرگان هم از شاگردان امام نیستند!
نه.
آقای بنی صدر چطور؟
آقای بنی صدر دانشجویی بود که عمدتا در خارج از کشور درس می خواند. آقای بازرگان تنها چهره ای بود که در دولت مرحوم مصدق سابقه داشت و جزو گروهی بود که در هنگام خلع ید از شرکت نفت، رهبری آن گروه را داشته و بعد رهبری یک گروه سیاسی را داشت و با تحصیلات متناسبی بود که می توانست با یک چارچوبی، کشور را اداره کند.
این تجربه اجرایی برای انتخاب ایشان ملاک مهم تری بود یا روحانی نبودنشان؟
تجربه اجرایی ایشان. ضمن اینکه امام وقتی که در پاریس بودند، از اول ایشان بحثی را مطرح می کنند که روحانیت اجازه دخالت در مسائل اجرایی را ندارد و حتی به همین دلیل به قم رفتند. نگاهی که بعدا امام از آن عدول کرد یعنی وقتی ایشان از قم به تهران آمدند، از آن نگاه فاصله گرفتند. ولی به هرحال ویژگی اصلی بازرگان که خیلی ممتاز است و مثلا در آقای سنجابی هم به عنوان رهبر جبهه ملی نبود این است که بازرگان هم مذهبی است و هم در چارچوب هایی که آیت الله طالقانی و اعضای شورای انقلاب، مدنظر داشتند، قرار می گرفت.
هم آیت الله طالقانی و هم مهندس بازرگان و دکتر سحابی، جزو چهره های اصلی نهضت آزادی هستند و از مجموعه ای هستند که هم گرایش ملی و هم مذهبی دارند. آن ها سابقه ای در دولت مصدق دارند و جزو مجموعه ای هستند که در مبارزه و تقابل علیه نظام قبلی چندین بار به زندان افتاده اند و تحصیلات علمی هم دارند. علاوه بر این در کارنامه کاریشان سابقه نزدیکی جدی با شاگردان امام مثل آقای مطهری و آقای هاشمی را نیز داشتند.
پس چرا امام با این شدت از انتخاب ایشان ابزار نارضایتی می کند؟
الان نمی توانم راجع به چرایی این جریان نظر بدهم. اما قطعا اگر ما برگردیم به امام سال 57، اگر ایشان می خواست فردی را برای اداره کشور انتخاب کند، دوباره با تمام اتفاقای هم که افتاد، فردی جز بازرگان را انتخاب نمی کرد. چون تنها گزینه موجود عقلانی برای این سمت بود.
از طرف دیگر ارکان نظام که یکی نهاد مجلس دیگری نهاد قوه شورای عالی قضایی است دوپاره شده است. امام باید بین این دو انتخاب کند. امام در مرحله اول تلاش می کند این دو گروه را به گفت و گو و آرامش و آشتی دعوت کند. آن ها را نصیحت می کند، انذار از تنش می دهد. زیرا کشور درگیر دو اتفاق بزرگ است؛ یکی درگیری با نیروهای ضدانقلاب در مرزهای کشور در سال اول انقلاب در 1358 و 1359 و دیگری اینکه کشور در سال 1359 وارد جنگ شده و کل کشور درگیر این مسئله است.
امام در همین شرایط، جانشینی فرماندهی کل قوا را به آقای بنی صدر واگذار کرده اند و در نتیجه ایشان، هم رئیس جمهور است و هم رئیس جنگ. حالا این رئیس جمهور می خواهد نخست وزیر انتخاب کند. اما نمی تواند، چون گروهی در مجلس است که با دیدگاه او نزدیک نیست و درنتیجه این تنش ادامه دارد! اما امام دخالت نمی کند. اما سعی می کند این دو گروه را به هم نزدیک کند. حتی با هر دو دعوا می کند. درست مثل پدری که حس می کند در خانواده خودش دعوا شده است.
البته رایزنی هایی که امام (ره) در خلوت با آقای بنی صدر داشتند تا حدودی موضع گیری امام در این باره را نشان می دهد.
بله! ببینید در این مقطع امام در برخوردشان با آقای بنی صدر برخورد رهبر جمهوری اسلامی با رئیس جمهور بوده است. امام یک جاهایی از آقای بنی صدر حمایت می کند. در آن مقطع امام همه کاره جمهوری اسلامی است و مردم امام را می شناسند. تاریخ، نه بنی صدر را می شناخت، نه آیت الله موسوی اردبیلی را می شناخت و نه آقای هاشمی رفسنجانی را. شاید در چهره های شناخته شده آن مقطع آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری و آقای بازرگان و سحابی کسانی نبودند که خیلی شناخته شده باشند. به نظرم حتی در انتخابات اول هم امام رویکردی که به عدم شرکت روحانیون دارند، به همین دلیل است.
شما در دوره اول می بینید که هیچ روحانی ای کاندیدا نمی شود؛ چون هیچ مجوزی مبنی بر صدور اجازه از سوی امام برای شرکت روحانیون وجود ندارد. پس می بینید که آن دو جریان اصلی مثل حزب که یک طرفه هستند، مجبور می شوند سراغ جلال الدین فارسی بروند. از آن طرف هم بنی صدر از قبل آماده بود. رایی هم که آورد 11 میلیون بود و با نامزدی که حزب از او حمایت کرده بود- یعنی آقای حبیبی که سه میلیون رای آورد- فاصله بسیار داشت.
احساسی که آن موقع بنده داشتم درکی که با آن سنم داشتم، این بود که مردم درشان این است که امام هم نظرشان بنی صدر است و رای او برای خودش نیست. رای بنی صدر ناشی از درکی بود که مردم نسبت به رای امام داشتند! امام وقتی می گوید هیچ کاندیدایی روحانی نباشد یا برخوردی که امام با آقای جلال الدین فارسی می کند و می گوید حذف شود، مردم را به این می رساند که نظر امام، آقای بنی صدر است.
ما در روایت تاریخی که از عزل آقای منتظری نقل شده، شانه ای از تاثیرگذاری اعضای شورای پنج نفره بر تصمیم امام وجود ندارد. بلکه برعکس آقای هاشمی به عنوان یکی از اعضای این شورای پنج نفره با عدم انعکاس صحبت های امام درخصوص عدم صلاحیت آیت الله منتظری- پیش از تصویب قائم مقامی ایشان توسط خبرگان رهبری- به اعضای مجلس خبرگان، در راه بقای ایشان کوشیدند! شما نقش آقای هاشمی در این باره را چطور تحلیل می کنید؟
اگر قبل از اینکه خبرگان تصمیم بگیرند با امام مشورت می شد، به احتمال زیاد امام اجازه این کار را نمی داد.
این مشورت از سوی امام به آقای هاشمی که رابط خبرگان و رهبری بودند، ارائه شد. نقش آقای هاشمی در این میان چیست؟ آقای هاشمی قطعا یک چهره تاثیرگذار روی امام بوده و در این شکی نیست. هنوز انقلاب پیروز نشده بود. آیت الله جمیل که تحت تعقیب ساواک بودند، از آبادان فرار کرده و به تهران آمده و پنهان شده بودند. ایشان یک بخشی از زمانی را که در تهران بودند- به دلیل نزدیکی ای که به آیت الله مطهری داشتند- در منزل ایشان بودند و بخشی هم منزل پدر بنده بودند. من آن موقع جوان 18 ساله ای بودم و یادم می آید در آن مقطع ما خیلی ایشان را نمی شناختیم.
برای اولین بار نام آقای هاشمی رفسنجانی را در حکمی که امام برای پایان اعتصابات شرکت ملی نفت داده بودند، شنیده بودیم؛ اعتصاباتی که مردم را در زمستان با مشکل مواجه کرده بود. ایشان یک گروهی را متشکل از پنج نفر مشخص کردند که یکی از آن افراد، آقای هاشمی بود. نام ایشان در کنار نام هایی مثل آقایان بازرگان و معیدفر مطرح بود. شاید برای دومین بار که نام ایشان را شنیدم، روزی بود که حکم آقای بازرگان را آقای هاشمی در روز 15 بهمن ماه خواندند.
خب قبل از آن، من خودم ایشان را می شناختم. از این باب که ایشان کتاب «کارنامه سیاه استعمارگر» را ترجمه کرده بود و من در دوره دبیرستان این کتاب را به طور مخفی دیده بودم ولی جامعه انقلابی ایران خیلی این نام را نمی شناخت. در آن زمان ها آقای جمیعی از آقای مطهری نقل می کرد که به ایشان می گفتند: «در جاهایی که تصمیمات سیاسی می خواستند بگیرند، محور اصلی تصمیمات شورا، آقای هاشمی بوده و بعضا اگر امام می خواستند تصمیمات سیاسی بگیرند، قطعا از آقای هاشمی مشورت می گرفتند».
در بحث پذیرش قطعنامه چطور؟
در بحث قطعنامه هم قطعا امام با مجموعه ای از کسانی که درگیر در جنگ بودند، مشورت می کردند. طبق اسناد تاریخی که موجود است، گزارش هایی که امام از آقای هاشمی می گیرند، غیر از بحث شخصیت فردی شان است که مورد توجه امام بوده است. به هر حال نقش ایشان به عنوان فرمانده جنگ کاملا تعیین کننده است. در پایان جنگ چه کسی می تواند غیر از ایشان مشورت دهد؟
این فقط مشورت پذیری است یا امام تحت فشار هم قرار گرفته بودند؟
طبیعتا ایشان بالاترین مقامی بودند که منصوب خود امام بودند. مجموعه ای از کسانی که در جنگ حضور داشتند؛ مثل فرمانده سپاه و نیروی زمینی، مثل مقام دولتی که باید تعیین کننده نیازهای مردم در دوران جنگ باشند، مثل سازمان برنامه و بودجه؛ همه و همه در تصمیمات امام تاثیر داشته اند.
اما نکته مهم در اینجا باز هم ابراز نارضایتی امام در پایان ماجراست؛ این بار هم مثل بحث قائم مقامی که می گویند من از اول مخالف این قضیه بودم که آقای منتظری قائم مقام باشند، در پایان شاهد نارضایتی امام هستیم. ایشان در بحث پایان جنگ می گویند که من امروز جام زهر را می نوشم!
در اینکه جنگ پایان خوشی ندارد، تردیدی نیست؛ اما بحث این است که امام در بین دو وضع بد و بدتر قرار گرفته اند. مهم ترین ویژگی ایشان این است که بتواند مردم را طوری هدایت کند که کشور این بحران رد کند. کشور در یک بحرانی بود که هشت سال درگیر آن شد. تمام دنیا با ایران تقابل می کرد.
اینجاست که طبیعتا امام (ره) به عنوان فرمانده جنگ که تخصص نظامی ندارد، با دیگران مشورت می کند و از ان ها نظرخواهی می کند. امام یک رهبر هوشمندی است که براساس نظراتی که کارشناسان ارائه می کنند، تصمیم می گیرد. ایشان از میان دو گزینه ای که در اختیار داشتند، بهترین گزینه ای را که متناسب با منافع ملی بود، انتخاب کردند.