باید تاریخ مرگ او را از نو نوشت
از همان لحظه اشغال برلین توسط ارتش سرخ شوروی، گمانه زنی ها در مورد سرنوشت «آدولف هیتلر»، رهبر شکست خورده آلمان نازی و همراهان نزدیک او آغاز شد. در ساعات پایانی جنگ، هیتلر در محفظه امنی که در زیرزمین کاخ صدراعظمی ساخته شده بود، اقامت داشت؛ محفظه ای ضدبمب با سیستم تهویه مخصوص که شبکه ارتباطی چندان پیشرفته ای نداشت.
تنها راه برقراری ارتباط با بیرون این بود که کارمندان به صورت تصادفی با اهالی شهر تماس تلفنی برقرار کنند و در صورت دریافت پاسخ، از وضعیت منطقه باخبر شوند. وزیر تبلیغات آلمان، «جوزف گوبلز» به همراه همسر و شش فرزند خود به محفظه امن آمده بود. در 28 آوریل 1945 هیتلر باخبر شد که «هیملر»، رئیس «اس اس» (گارد مخصوص پیشوا) با نیروهای متفقین برای تسلیم شدن مذاکره کرده و با صلیب سرخ سوئد برای حفظ جان خود به توافق رسیده است. هیتلر همواره او را وفادارترین شخص نسبت به خود می دانست.
موسولینی در میدان میلان آویزان شد
شب 29 آوریل یکی از ژنرال های هیتلر به او گزارش داد که برلین در حال سقوط است، زیرا مهمات ارتش آلمان در حال اتمام بود. به ازای هر یک سرباز آلمانی، 9 سرباز روس وجود داشت. در آثار اکثر مورخین، این گزارش عامل مصمم شدن هیتلر به «خودکشی» عنوان شده است. هیتلر همچنین شنید که موسولینی در ایتالیا دستگیر و اعدام شده و جنازه او و همسرش از پا در میدان میلان آویزان گردیده است. هیتلر نمی خواست به چنین سرنوشتی دچار شود. آیا او تصمیم گرفته بود که خودکشی کند؟
براساس روایت برخی مورخان، در 30 آوریل 1945 هیتلر به کاردار خود «اتو گانشه» دستور داد تا پس از خودکشی، جنازه او و «اوا براون» سوزانده شود. او دستور داد تمام افراد حاضر، محفظه امن را ترک کنند. اسناد موجود حاکی از آن است هیچ کدام از کسانی که در بیرون محفظه حضور داشتند صدای شلیک گلوله را نشنیدند. در ساعت 15:15 دقیقه روز 30 آوریل 1945، اتو گانشه و هاینزلینج (مستخدم مخصوص هیتلر) وارد محفظه شدند. جنازه هیتلر و اوا براون روی مبل گوشه محفظه افتاده بود. براون در جهت مخالف هیتلر روی دسته مبل افتاده بود. در طرف دیگر مبل، از قسمت راست بدن هیتلر خون می چکید. به گفته برخی راویان، او با تفنگ به سر خود شلیک کرده بود و تفنگ روی پای او افتاده بود.
لینج و گانشه جنازه هیتلر و اوا براون را در پتویی پیچیدند و به باغ کاخ صدراعظمی رایش منتقل کردند. روی جنازه ها بنزین ریختند و آن ها را آتش زدند. این روایت رسمی بارها و بارها بدون آنکه به درستی مورد سوال قرار بگیرد، تکرار شده است، اما آیا هیتلر واقعا خودکشی کرده بود؟ پس چرا کسی صدای شلیک گلوله را نشنیده بود؟ آیا داستانی که نزدیکان هیتلر، که تعدادشان از انگشتان یک دست بیشتر نبود، نقل کرده بودند، نقشه ای برای پنهان کردن یک حقیقت دلهره آور بود؟ ژنرال «وادیز»، فرمانده نیروهای امنیتی ارتش سرخ (اسمرش) مسئول یافتن پاسخ این سوالات شده بود.
روز 2 می 1945 نیروهای امنیتی ارتش سرخ شوروی وارد ساختمان شدند و نیروهای عادی ارتش سرخ را از ساختمان بیرون کردند. نیروهای (اسمرش) می دانستند که استالین تاکید زیادی بر کشف جنازه هیتلر دارد و اگر جنازه او پیدا نشود، خشمگین خواهدشد. فرماندهی نیروهای جست و جو برای کشف جنازه هیتلر بر عهده ژنرال «وادیز» بود. گزارش او از جست و جو برای یافتن جنازه هیتلر، منبع اصلی مورخین برای تحقیق در مورد وقایع پس از ناپدیدشدن هیتلر است.
رادیو هامبورگ: هیتلر مرده است
ساعت 9:30 دقیقه روز یک می 1945 رادیو هامبورگ به شهروندان آلمان هشدار داد که به زودی اطلاعیه مهمی را منتشر خواهدکرد. ساعت 10:20 دقیقه آن روز، صدای ارتشبد «کارل دونیتز» فرمانده قسمت شمالی آلمان از رادیو شنیده شد که با صدای لرزان اعلام کرد: «هیتلر مرده است و بنا به درخواست او، اکنون من پیشوای آلمان هستم. امروز بعدازظهر، هیتلر در حالی که نیروهای خود را در میدان جنگ رهبری می نمود، سقوط کرد.» بسیاری از افراد و رسانه ها این اطلاعیه را باور کردند. «لندن تایمز» روز بعد متن این اعلامیه را منتشر کرد.
مسکو اعلام کرده بود که ادعای مرگ هیتلر در میدان جنگ یک دروغ است و هیتلر خودکشی کرده است، اما تا زمانی که جسد هیتلر پیدا نشده بود، این ادعا و داستانی که ساخته بودند، اثبات نمی شد. با این تفاسیر، پیداکردن جسد او به یک موضوع چالش برانگیز سیاسی تبدیل شد. ژنرال وادیز از تمام کسانی که در کاخ صدراعظمی و محفظه امن حضور داشتند و زنده مانده بودند، بازجویی کرد و از همگی یک داستان نقل شد: هیتلر خودکشی کرده است. تمام محفظه امن مورد بازرسی قرار گرفت. نبودن برق و تاریکی محفظه این کار را دشوار کرده بود. هیچ مدرک یا جنازه ای آنجا نبود. استالین دستور داد تا فرمانده پلیس مخفی شوروی برای تحقیقات به برلین برود.
یک پتوی سالم، دو جسد سوخته
روز 4 می 1945، یکی از افسران اسمرش پتویی خاکستری پیدا کرد که در آن دو جنازه سوخته وجود داشت. براساس داستانی که بازماندگان محفظه امن تعریف کرده بودند، این جنازه ها متعلق به هیتلر و «اوا براون» (همسر او) بودند. بلافاصله در پنج می 1945 جنازه ها به منطقه «باچ» در شمال شرقی برلین منتقل شدند تا متخصصین اسمرش در مورد آن ها تحقیق کنند.
تحقیقات به قدری سری بود که هیچ کس به درستی نمی داند که واقعا چه نتیجه ای داشت و آنچه اعلام شد چقدر به واقعیت نزدیک بود. حتی خود ژنرال «ژکو»، فرمانده نیروی ارتش سرخ در اشغال برلین نیز اجازه حضور در تحقیقات و آگاهی از نتایج آن را پیدا نکرد. فقط یک روز از تحقیقات گذشته بود که اعلام شد براساس اطلاعاتی که از دندان جنازه به دست آمده است، این جنازه به آدولف هیتلر تعلق دارد. هیچ جزئیات یا اسناد دیگری در مورد این تحقیقات منتشر نشد.
روز هفت می 1945 به مسکو اطلاع داده شد که جنازه هیتلر پیدا شده است. سپس جعبه ای که ادعا می شد خاکسترهای جنازه هیتلر در آن قرار دارد، تحت تدابیر شدید امنیتی به مسکو منتقل گردید. در سال 1970 شوروی اعلام کرد که قصد دارد جنازه هیتلر را نابود کند. ادعا شد که جنازه او در زمین رژه یک پایگاه نظامی دفن شده است. در اواسط دهه 1990 میلادی مقامات روسیه اعلام کردند که جنازه هیتلر را از قبر بیرون آورده، سوزانده و خاکستر آن را در فاضلاب شهر مسکو ریخته اند و فقط جمجمه او را نگه داشته اند که توسط «کمیساریای خلق در امور داخلی»، در سازمان امنیت ملی داخلی شوروی نگهداری می شود.
این داستان، پایانی است که در آرشیو اسناد شوروی سابق برای زندگی هیتلر ثبت شده است، اما وجود نقاطی تیره در این روایت سبب شد تا بسیاری از مورخین، صحت آن را به پرسش بکشند. داستانی که شوروی از مرگ هیتلر تعریف کرده بود، سناریویی که اطرافیان هیتلر در مورد خودکشی او تعریف می کردند، سکوت مطلق شوروی در مورد چیزهایی که واقعا در کاخ صدراعظمی رایش پیدا کرده بود و مسکوت ماندن حقایق تحقیقاتی که شوروی ادعا می کرد روی جنازه هیتلر انجام داده است، باعث شد تا داستان مرگ هیتلر استنادپذیر نباشد و رازهای آن همچنان پنهان بماند. به همین دلیل، بلافاصله پس از اعلام خودکشی هیتلر و مخصوصا در تابستان سال 1945، شایعاتی در سطح جهانی منتشر شد که ادعا می کرد هیتلر هنوز زنده است.
هیتلر هنوز زنده است؟
اولین شایعه می گفت که هیتلر زنده دیده شده است و مانند یک راهب در غاری نزدیک به «لیک گرانادا» در شمال ایتالیا زندگی می کند. براساس روایتی دیگر، هیتلر در کوه های آلپ دیده شده بود. عده ای ادعا می کردند که او را در سواحل ایرلند دیده اند. این شایعات اگرچه در زمان خود مورد استقبال گسترده قرار گرفتند، اما بیشتر به خیال پردازی شباهت داشتند. اگرچه اخبار مهمی نیز منتشر شد که نه تنها خیال پردازی نبود، بلکه بسیاری از سیاستمداران و مخاطبان را مجبور به واکنش کرد.
در جولای 1945، «اداره سانسور» آمریکا نامه ای پیدا کرد که توسط شخصی ناشناس در واشنگتن برای یک روزنامه در شیکاگو فرستاده شده بود. نامه ادعا می کرد که هیتلر زنده است و در یک منطقه آلمانی نشین در 450 مایلی شهر «بوینس آیرس» زندگی می کند. اطلاعات موجود در این نامه به حدی واقعی بود که دولت آمریکا مجبور به اقدام در این زمینه شد. یک تلگراف محترمانه به سفارت آمریکا در آرژانتین ارسال و ماموریت تحقیق در این زمینه به سفارت واگذار شد.
در کنار اطلاعات اولیه، تلگرام اظهار می کرد که بنا بر شواهد موجود، هیتلر در یک پایگاه مخصوص زیرزمینی زندگی می کند. «منابع اطلاعاتی نشان می دهد که در قسمت غربی این پایگاه یک راه برای ورود وجود دارد که از سنگ ساخته شده و با سلول های فتو- الکترونیک پوشانده شده است. این ورودی با سیگنال های رمزی که با پالس های چراغ ارسال می شوند، کنترل می گردد.»
پیش از این، OSS (آژانس امنیتی آمریکا در جنگ دوم جهانی) نسبت به برخی تحرکات هیتلر حساس شده بود و اعقتاد داشت که او قصد دارد با تغییر چهره از آلمان بگریزد. حتی عکس تغییر چهره احتمالی او نیز طراحی شده بود. آژانس امنیتی آمریکا توانست با نویسنده نامه، به عنوان منبع خبر، رابطه برقرار کند. اسناد محرمانه تحقیقات OSS برای اولین بار در سال 2014 توسط FBI منتشر شد و همگان را در شوک فرو برد.
اسناد نشان می داد که آژانس امنیتی آمریکا از حرکت یک زیردریایی مرموز باخبر شده بود که چند افسر ارشد آلمانی را به سمت آرژانتین می برد. منبع خبری گزارش، نه تنها از حضور هیتلر در آرژانتین آگاه بود، بلکه یکی از چهار نفری بود که هیتلر را در زیردریایی آلمانی دیده بود. در اسناد FBI نام این منبع خبری سانسور شده است، اما تحلیلگران معتقدند که او «آلن دالس»، رئیس وقت OSS بود که نقش مهمی در فرار هیتلر بازی کرده است.
روزنامه روسی «ایوستیوا» سال 1945 گزارشی مبنی بر زنده بودن هیتلر و اوا براون منتشر کرد. گزارش ادعا می نمود که آن ها در یک قلعه در «وستفالیا» مشغول به زندگی هستند. در آگوست همان سال گزارش دیگری منتشر شد که در آن یک وکیل آمریکایی خطاب به رئیس اف بی آی گفته بود هیتلر زنده است و در «اینسبورگ» زندگی می کند. مدتی بعد یک دکتر آلمانی به نام «کارل هاینز اسپاث» ادعا کرد که در 1 می 1945، یعنی یک روز پس از زمان مرگ فرضی هیتلر، او را مداوا کرده است.
اسپاث گفت که هیتلر در منطقه «کاسترین» شهرو در حال نبرد مجروح شده بود. او پس از سوگند یادکردن در مورد صحت داستانش گفت: «هیتلر روی زمین افتاده بود. یک ترکش یونیفورم او را سوراخ کرده بود و پس از ورود به قفسه سینه، در ریه او نفوذ کرده بود. تلاش برای نجات او سودی نداشت. کمی محل زخم را باندپیچی کردم. او هشیاری کامل نداشت.
برای تسکین درد او اندکی مورفین به او تزریق کردم. ضربان قلب او را کنترل کردم و پس از حدود سه دقیقه، تنفس او متوقف شد. وقتی که افسران ارشد اس اس را از این جریان مطلع کردم، پس از انجام تحقیقات من را آزاد نمودند و به کار خودم بازگشتم.» اندکی بعد، اسپاث ادعا کرد که اس اس جنازه هیتلر را به آسمان برده و به همراه چهار کیلو مواد منفجره قوی منفجر نموده است.
آیزنهاور: شک دارم هیتلر مرده باشد!
داستان ها در مورد مردن یا زنده بودن هیتلر در حال گسترش بود و حتی این روند کم کم از کنترل رسانه ها خارج شد. هیتلر در حال تبدیل شدن به یک قهرمان بود و ژنرال «جرج مارشال» یکی از فرماندهان ارشد ارتش آمریکا تشخیص داد که باید اقدامی برای توقف اسطوره سازی از هیتلر انجام شود. «آیزنهاور» مخالف این کار بود. در ژوئن 1945 زمانی که آیزنهاور تقریبا محبوب ترین رهبر سیاسی غرب بود، در یک کنفرانس در «هتل رافائل» پاریس حاضر شد و اعلام کرد در مورد مرگ هیتلر تردید جدی دارد. او اولین رهبر سیاسی از میان متفقین بود که چنین ادعایی می کرد. زمانی که «هنری ترومن» در آگوست سال 1945 در کنفرانس «پست دام» از استالین پرسید که «آیا هیتلر مرده است؟» استالین پاسخ داد: «نه!»
این وضعیت سبب شد تا در سپتامبر آن سال، برای اولین بار تحقیقات رسمی دولتی توسط کشور انگلستان در مورد مرگ و زندگی هیتلر آغاز شود. «دیک وایت» یکی از افسران ارشد MI5 مامور انجام این تحقیقات شد. او از «هاگ تراور»، استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد، درخواست کرد که در مورد معمای مرگ هیتلر تحقیقات رسمی انجام دهد. یک پرونده چهار جلدی در مورد هیتلر که توسط شاخه ضداطلاعات ارتش آمریکا جمع آوری شده بود در اختیار او قرار گرفت. تمام اطلاعات شخصی و غیرشخصی هیتلر در پرونده وجود داشت.
تراور تمام سپتامبر و اکتبر را در پی یافتن شاهدان یعنی آخرین ساعات زندگی هیتلر بود، اما هیچ کدام از آن ها در دسترس نبودند. گوبلز مرده بود، مارتین بورمان (منشی مخصوص پیشوا) مفقود شده بود؛ هاینز لینج، اتو گانشه، هانس باور (خلبان مخصوص هیتلر) و یوهان راتنهابر (رئیس محافظان هیتلر) نیز همینطور. فقط «فراگرادا کریستین» و «فراکروگر»، منشی های هیتلر و بورمان برای مصاحبه در دسترس بودند. آن ها نیز شاهدان عینی وقایع روزهای آخر در محفظه امن به شمار نمی رفتند و فقط از افرادی مانند لینج و گانشه چیزهایی شنیده بودند. تراور همچنین به اینسبورگ سفر کرد تا از چند و چون شایعه زندگی کردن هیتلر در این منطقه باخبر شود.
در 1 نوامبر 1945، تراور در یک کنفرانس خبری در برلین حاضر شد و نتایج تحقیقات خود را اعلام کرد. تحقیقات او نشان می داد که هیتلر روز 30 آوریل 1945 در ساعت 3:30 دقیقه عصر خودشکی کرده است و اوا براون نیز با او مرده است. هیتلر با شلیک گلوله به دهان خود این کار را انجام داده و اوا براون با مصرف قرص سیانور خودکشی کرده است.
در این میان، یکی از گزارشگران از تراور پرسید که در مورد نسخه روسی مرگ هیتلر چه نظری دارد؟ او اظهار کرد که شوروی در این مورد بدبین است و امکان ندارد هیتلر زنده باشد. زمانی که این حرف را زد، یک نفر از مقامات رسمی روس که در کنفرانس حاضر بود به نشانه مخالفت سر خود را تکان داد. تراور همچنین این فرضیه را که جنازه متعلق به بدل هیتلر بوده است، رد کرد. اولا زمان کافی برای بردن جسد بدل به داخل محفظه و سپس بیرون آوردن آن برای سوزاندن وجود نداشته است. ثانیا، هیتلر با شرایط جسمانی ضعیف خود هرگز امکان فرار نداشته است.
ازدواج در وقت اضافه
اگرچه گزارش تراور نقایص زیادی داشت، اما به شدت مورد استقبال روزنامه های جهان قرار گرفت. تراور کماکان به تحقیقات خود ادامه داد. یک سال بعد، سرویس های جاسوسی متفقین گزارشی دریافت کردند که براساس آن، یک افسر ارشد سابق اس اس و دوست صمیمی مارتین بورمان یعنی «ویلهم زاندر» زنده دیده شده بود. این می توانست مسیر پرونده را تغییر دهد. زاندر توانست بگریزد، اما مدارکی که در محل اقامت او پیدا شد، تراور و ماموران امنیتی را به خانه ای هدایت کرد که در آن کیفی پنهان شده بود. بخش عمده ای از محتویات آن بی اهمیت بود؛ اما مدارکی در آن وجود داشت که فقط 40 ساعت قبل از سقوط برلین از محفظه امن خارج شده بودند.
یکی از مهمترین سندهای موجود در کیف، سند ازدواج آدولف هیتلر و اوا براون بود. این سند می توانست خیلی از تردیدها را از میان بردارد، اما یک سوال مهم پیش روی تراور ایجاد کرد. هیتلر هرگز احساس نیاز به ازدواج با براون نکرده بود، پس چرا باید در آخرین هفته آوریل 1945 و تنها 40 ساعت پیش از مرگ با او ازدواج کند و سند رسمی برای این ازدواج فراهم آورد؟ جواب ظاهرا آشکار بود: یک اقدام عاشقانه. اما شاید هیتلر قصد داشت به این اقدام عاشقانه تظاهر کند. شاید این اقدام تنها برای منحرف کردن ذهن ها یا تکمیل یک پازل بی عیب و نقص بوده باشد که قصد دارد مرگ هیتلر را حتمی و غیرقابل انکار جلوه دهد. هرگز به این فرضیه ها پاسخ درستی داده نشد.
اگرچه تحقیقات رسمی تراور و کند و کاوهای متعدد دیگر به این نتیجه رسیدند که هیتلر مرده است، اما نه در روزهای پس از سقوط برلین و نه تا سال ها پس از آن، بسیاری از پژوهشگران به این باور نرسیدند که هیتلر مرده است. وانگهی هر روز گزارش های زیادی از دیده شدن هیتلر در نقاط مختلف جهان به دست متفقین می رسد. این شرایط و جذابیت داستان سرنوشت هیتلر سبب شد مورخین زیادی به تحقیق و نگارش کتاب در این مورد علاقه مند شوند و آثار گسترده ای منتشر گردید.
در کنار کتاب هایی مانند «ظهور و سقوط رایش سوم» (1960) از «ویلیام شیرر» یا «زندگی نامه هیتلر» (2008) اثر «ایان کرشاو» که در کنار سایر جنبه های زندگی هیتلر به طور مفصل به داستان مرگ او پرداخته اند، کتاب های دیگری نیز منتشر شدند که بر سرنوشت او تمرکز داشتند. خاطرات «هاینزلینج» که با عنوان «تا آخر با هیتلر» در سال 2009 منتشر شد، نمونه ای از این آثار است.
هیتلر؛ 75 ساله یا 95 ساله؟
بحث پیرامون سرنوشت هیتلر طی سال های اخیر نیز ادامه داشته است، اما یک حادثه در سال 2000 سبب شد تا ایده خودکشی نکردن هیتلر بیش از گذشته تقویت شود. در این سال، جمجمه هیتلر که توسط کمیساریای خلق در امور داخلی شوروی سابق نگهداری می شد، در مسکو به نمایش عمومی گذاشته شد و برای اولین بار مورد بررسی سایر کارشناسان و مورخین قرار گرفت. روز 26 سپتامبر 2009 «یوکی جیونی» در روزنامه «گاردین» نوشت: «با توجه به بررسی های صورت گرفته پیرامون جمجمه هیتلر، باید تاریخ مرگ او را از نو نوشت. محققات آمریکایی معتقدند که این جمجمه متعلق به یک زن 40 ساله است که هویت او مشخص نیست. آزمایش های دی ان ای که توسط دانشمندان دانشگاه کنکتیکات آمریکا صورت گرفته است، سبب شگفتی همگان شد.»
پروفسور، «نیک بلانتونی»، باستان شناس و متخصص در زمینه شناخت استخوان ها از جانب دانشگاه کنکتیکات مامور تحقیق پیرامون جمجمه مذکور بود. او ابتدا مشخصات جمجمه را بررسی کرد و پس از مشاهده نتایج تکان دهنده مطالعاتش، تصمیم گرفت با مجوز دولت روسیه، مدارک و شواهد باقی مانده از محفظه امن هیتلر را بررسی نماید تا شاید نمونه ای برای آزمایش دی ان ای پیدا کند. بلانتونی پس از بررسی جمجمه گفت: «استخوان جمجمه بسیار نازک بود، در حالی که استخوان جمجمه جنس مذکر ضخامت بیشتری دارد. ساختار جمجمه نیز نشان می داد که به فردی با سن کمتر از 40 سال تعلق دارد. هیتلر در آوریل 1945، 56 سال داشت! نمونه دی ان ای جمجه نیز ثابت می کرد که متعلق به یک زن است.»
از بررسی مستندات و روایت ها می توان نتیجه گرفت که با توجه به نقص مدارک درباره چگونگی مرگ و سرنوشت هیتلر، مستند نبودن و تضاد فرضیات و این امکان که شاهدان عینی ماجرا برای حفظ جان هیتلر، داستان خودکشی او را ساخته اند، نمی توان با قاطعیت اظهار کرد که هیتلر خودکشی کرده است. علاوه بر این، انشتار اسناد محرمانه FBI به بسیاری مورخین اطمینان داد که نه تنها هیتلر خودکشی نکرد، بلکه تا سن 75 یا 95 سالگی در آرژانتین زندگی کرده است.
تردید نیست که پیدا کردن جنازه هیتلر، پس از سقوط برلین، مهمترین ماموریت ارتش سرخ بوده است، زیرا در غیر این صورت بحرانی سیاسی پدید می آمد. از طرفی، تنها اسناد موجود در مورد خودکشی هیتلر، توسط نیروهای اطلاعاتی ارتش سرخ شوروی در اختیار مورخین قرار گرفته است. این در حالی است که حتی افسران ارشد ارتش سرخ نیز اجازه حضور در مکان تحقیق روی جنازه کشف شده را نداشتند و تنها تعداد بسیار انگشت شماری از اعضای ارتش و برخی سیاست مداران شوروی از نتایج واقعی تحقیقات باخبر شدند.
نابودشدن ناگهانی و غیرقابل پیش بینی جسد هیتلر توسط دولت روسیه نیز می تواند ثابت کننده این ادعا باشد که دولت شوروی پس از جنگ، برای حفظ آبروی خود و ممانعت از تبدیل شدن هیتلر به یک اسطوره، خبر و اسناد خودکشی او را جعل کرده است. همه این روایت های پرتناقض و فرضیات پرتضاد سبب شد تا ماجرای مرگ هیتلر برای همیشه به یک معما تبدیل شود.