هاروکی موراکامی نویسنده برجسته ژاپنی و از معروف ترین نویسندگان امروز ادبیات دنیاست. او تنها نویسنده معاصر و در قید حیات ژاپن است که در سطح بین المللی بیشترین شهرت و تاثیرگذاری را دارد.
این نویسنده در سال 1949 میلادی در کیوتوی ژاپن به دنیا آمد و در سال 1968 به دانشگاه هنرهای نمایش واسدا رفت. در اوریل سال 1978 هنگام تماشای یک مسابقه بیسبال، ایده اولین کتابش با عنوان «به آواز باد گوش بسپار» به ذهنش رسید. این کتاب سال بعد منتشر شد و یک جایزه معتبر ادبی ژاپن را برای موراکامی به ارمغان آورد.
موراکامی مترجم هم هست و بیشتر از 30 اثر ادبی را از انگلیسی به ژاپنی ترجمه کرده است. اما آنچه باعث شد تا پای موراکامی به هفته نامه ما باز شود روش زندگی او و علاقه اش به ورزش و زندگی سالم است.
موراکمی و ترک سیگار
«برای اینکه نویسنده باشی، باید از قدرت و سلامت خوبی هم برخوردار باشی.» موراکامی که رمان ها و داستان های کوتاه فراوانی نوشته در سال های اول نویسندگی برای تمرکز بهتر خیلی زیاد سیگار می کشید. به گفته خودش حدود 60 نخ در روز! اما در 33 سالگی وقتی که دندان ها و لثه هایش زرد و لایه های متعدد چربی دور کمرش تشکیل شد به فکر افتاد. او که به نویسندگی حرفه ای روی آورده بود و تمام وقت پشت میز تحریر می نشست از خود پرسید: «جسمم را چطور سرپا نگه دارم؟» او می گوید: «لحظه ای رسید که با خودم گفتم اگر این طوری ادامه بدهم بدنم را نابود خواهدکرد. اگر قرار بود سال ها کار نویسندگی را دنبال کنم باید هرچه زودتر راهی برای حفظ سلامت و ثابت نگه داشتن وزنم پیدا می کردم. این شد که سیگار را برای همیشه کنار گذاشتم.»
موراکامی و ورزش
«دویدن رنج آور است اما رنج دست از سر من بر نمی دارد، البته چندان نگرانش نیستم چون با ذهنیت من همخوانی دارد.» موراکامی به دلایل مختلفی دویدن را انتخاب می کند؛ اول اینکه برای انجام آن نه همراه نیاز است و نه تجهیزات خاص. همچنین به مکان خاصی هم نیازی نیست. به گفته موراکامی «در خیابان یا جاده ای می تونید تا هرکجا قلبتان اجازه می دهد بدوید.» البته موراکامی تک فرزند است. تنها بزرگ شده و به نویسندگی که حرف ای انفرادی است علاقه دارد و به گفته خودش آدمی گوشه گیر هم هست. هیچ وقت بر صفحه تلویزیون ظاهر نشده، صدایش را کسی از رادیو نشنیده و به ندرت در جلسات نقد و بررسی شرکت کرده و تمایلی به عکس انداختن ندارد و بسیار کم مصاحبه می کند. از طرفی هم با ورزش های گروهی میانه ای ندارد و ترجیح می دهد پا به پای خودش برود تا دیگران. ورزش های انفرادی مثل جودو با ذهنیتش جور در نمی آید چون اصولا اهل مبارزه نیست. تمام اینها دلیلی می شود بر انتخاب ورزش دو که تنها رقیب آدم خودش است و فقط نوعی کشمکش درونی در آن وجود دارد و آدم مدام از خودش می پرسد؟ آیا از دفعه قبل بهتر عمل خواهم کرد؟
موراکامی و بادهای اندیشه در مسیر دو
موراکامی هرشب ساعت 9 به رختخواب می رود و ساعت 4 صبح بیدار می شود و شروع به نوشتن می کند و معمولا تا حدود 12 ظهر به نوشتن می پردازد. بعد بیرون می رود و یک ساعت می دود، یعنی چیزی حدود 8 تا 10کیلومتر، به گفته خودش موقع دویدن به چیزی فکر نمی کند و بیشتر به آهنگ های گروه های راک انگلیسی زبان برای هماهنگی گام هایش گوش می دهد. افکاری را هم که هنگام دویدن به ذهنش می رسند به بادهای ملایمی تشبیه می کند که در یک لحظه ظاهر و دوباره ناپدید می شوند.
موراکامی و داروی دویدن
«انسان برای دست و پنجه نرم کردن با پدیده ای ناسالم – نویسندگی- باید تا حد ممکن سالم باشد. این شعار من است.» هرگاه موراکامی با قضاوتی ناعادلانه روبرو می شود یا کسی که به او اعتماد دارد شرایطش را درک نمی کند، کمی بیشتر از حد معمول می دود تا آن بخش از نارضایتی درونی اش را از راه خستگی جسم دور کند. البته او باور غریبی هم دارد که بنا بر آن کار هنری و ادبی فعالیتی زیانبار است. او اعتقاد دارد وقتی نویسنده ای یک داستان را می پروراند با سمی روبرو می شود که درون اوست. اگر آن سم را نداشته باشد، داستان هایش خسته کننده و معمولی خواهندشد. می گوید: «من آن سم را در ذهنم احساس می کنم اما می توانم مقدار زیادی از آن را برگردانم چون بدنی قوی دارم.»
موراکامی و رقابت با خود
«اگر کاری ارزشش رادارد با تمام توان یا در مواردی با توانی فراتر از حد تصور، انجامش بده.» عاملی که بیش از هرچیز به اکثر دوندگان انگیزه می دهد، هدف شخصی است. برای نمونه، رسیدن به یک حدنصاب تازه و شکستن رکورد خود. مادامی که یک دونده بتواند دست به رکوردشکنی بزند از کار خود خشنود خواهدبود. حتی اگر نتواند این کار را انجام بدهد تا زمانی که از کار و تلاش خود رضایت داشته باشد، احساسی امیدوارانه و خوشایند تا مسابقه بعد به او انگیزه خواهدداد.
به عقیده هاروکی موراکامی همین قاعده در نویسندگی هم مصداق دارد. او می گوید: «تا جایی که منمی دانم در رمان نویسی نیز مساله ای به نام برد و باخت مطرح نیست، شاید فروش نسخه های فراوان، اهدای جایزه هایی به کتاب و ستایش منتقدان ملاک هایی برای موفقیت آن کتاب در جهان ادبیات تلقی شوند اما در نهایت هیچ یک از این موارد اهمیتی ندارند.» نکته اساسی آن است که آیا نوشتار به ملاک هایی که نویسنده برای خود تعیین کرده دست یافته است یا نه؟ جوهره دویدن همین مقایسه کردن و ارزیابی پیوسته خود با دفعات و رکوردهای زمانی قبل است. او که هرسال در یک مسابقه ماراتن شرکت می کند، می گوید: «در دوهای استقامت تنها رقیبی که باید بر آن غلبه کرد خود است، کسی که قبلا بوده اید.»
موراکامی و پذیرش بارهای اضافه
«استعداد مهم است اما مهم تر از آن پشتکار و تمرین است.» شباهت هایی هست بین دویدن و نوشتن. استقامت و تداوم، راز نهفتته هر دو است. برخی روزها دچار رخوت و سستی می شوم و حوصله دویدن ندارم. از شما چه پنهان بسیاری روزها همین حال را دارم. در آن موقع به هر توجیهی متوسل می شوم تا برنامه دویدن را لغو کنم. یک بار با توشیهکو سکو، دونده المپیک مصاحبه می کردم. تازه بازنشسته شده بود و او را مربی تیم s&b کرده بودند. از او پرسیدم تا حال پیش آمده دونده ای در سطح شما روزی نخواهد بدود و به جایش دوست داشته باشد در خانه بخوابد؟ لحظاتی خیره نگاهم کرد و سپس با صدایی که از طنینش پیدا بود چه سوال احمقانه ای را باید جواب بدهد، گفت: مسلما هر روز! گاهی روزها هوا خیلی گرم یا سرد است ولی من هم هرطورشده از عادت روزانه ام دست نمی کشم و یاد گرفتن اگر یک روز ندوم روز بعد هم نخواهم دوید. طبیعت بشر به گونه ای است که از پذیرش بارهای اضافی و غیرضروری سر باز می زند. بنابراین اگر چنین اعمالی انجام ندهید آن عادت را پس می زند. نوشتن هم همین حالت را دارد. من هر روز می نویسم تا ذهنم عادت کار را از دست ندهد. گاهی اگر خوشم بیاید تندتر می دوم ولی در آن صورت زمان تمرین را کمتر می کنم چون نکته مهم آن است که شور و نشاط فرد در پایان هر جلسه ورزش به روز بعد منتقل شود. همین رویه را در مورد نوشتن هم در پیش گرفته ام و آن را جز واجباتم می دانم. هر روز موقعی از نوشتن دست می کشم که احساس می کنم باز هم توان نوشتن دارم. این کار را انجام بدهید تا ببینید روز بعد برنامه تان چه راحت و روان پیش خواهدرفت.
موراکامی و قواعد اخلاقی
«تمام رویاهای من را نشستن ته یک چاه فاضلاب خلاصه می شود. همیشه خودم را ته یک چاه تصور می کنم و اینکه چقدر جالب است که در تنهایی خودت بنشینی و داستان بنویسی.»
هیچ وقت به خودم اجازه ندادم درباره مسائل غیراخلاقی بنویسم. موقع نوشتن به هیچ چیزی فکر نمی کنم و هیچ ایده ای از آینده ندارم. وقتی شروع به نوشتن می کنم از اتفاقات بعد آن خبر ندارم. پشت میز یا پشت کامپیوتر به خودم می گویم: امروز چه اتفاقی می افتد؟
همیشه از نوشتن به عنوان سوم شخص احساس بدی داشتم. این نوع نوشتن مثل این است که از بالا به پایین نگاه کنید. همیشه دلم می خواست در نوشتن رمان هایم در کنار شخصیت هایم باشم. به نظرم این روش دموکراتیک تر است.
موراکامی و عشق به اتو
من عاشق اتوکردن هستم. کارهای اتوی لباس های همسرم را هم انجام میدهم. بسیاری از تم های تکراری رمان هایم را از زندگی خودم گرفته ام، گریه ام، آشپزی کردنم، موسیقی مورد علاقه و دغدغه هایم.
حرف آخر موراکامی
«فقط آنهایی به نتیجه خواهند رسید که با تمام وجد به سمت آن رفته باشند.» اگر روزی سنگ قبری داشته باشم و بتوانم چیزی بر آن حک کنم، اینها را خواهم نوشت: «گسی که تا توانست، راه نرفت.»