زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.
آقای دست و دلباز ﭘﻮل ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ... ﺍﺯ ﺟﻠﻮی ﯾﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﺩ می شده. ﻫﻮﺱ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ می کنه. ﺩﻟﺸﻮ می زﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ می ره ﺩﺍﺧﻞ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ.
چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغ زار دورافتاده بود. ناگهان سر و کله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده های خاکی پیدا می شود.
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود.پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭘﯿﺶ نوه اﺵ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺑﺸﻪ!
یک روز از یک زوج موفق سوال کردم: دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی کنید؟