سمانه ربانی چهارشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۰

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود.


امین شجاعی چهارشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۰

جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند.


امین شجاعی سه شنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۰

زن كنار یكی از بچه هاش نشسته و در كنار اون مادر مرد نشسته تو ردیف كناری.


سمانه ربانی سه شنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۰

مرد خسیسی تمام عمر خود رو صرف پول درآوردن و پس انداز کردن نموده و فقط مقداری بسیار اندکی از در آمدش را صرف معاش خود می کرد.

 


سمانه ربانی سه شنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۳:۰۰

روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت.


معصومه حسینی کیا دوشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۰

نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد . آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند.


مریم رحیم زاده شنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰

معرفی کتابهای داستانی : «رابطه»، «وضعیت بنفش»، «زخم داوود»، «بیوه کشی» و « نامه به کودکی که هرگز زاده نشد».



شارژ سریع موبایل