مرد از راه می رسه ناراحت و عبوس زن : چی شده؟ مرد : هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
روزی بود؛ روزگاری بود؛ درویش پیر و شكسته ای بود معروف به درویش غریب دوره گرد كه از مال دنیا فقط صاحب خری بود كه سوار آن می شد و از این ده به آن ده می گشت تا لقمه نانی پیدا كند.
گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با بسم الله"آغاز می کرد.
وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند.فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود.
هنوز هم بعد از این همه سال، چهره ی ویلان را از یاد نمی برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه...
حالش خیلی عجیب بود. فهمیدم با بقیه فرق میکنه.
زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین كهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون «صدای سخن عشق» گفتارشان اصلاً تكراری نیست.