روزی روزگاری، تاجری كه دكان بزرگی در بازار داشت دو شاگرد هم سن و سال را در همان سالی كه این دكّان را خرید به كار گرفت. تاجر به یكی از شاگردان ماهی پنجاه سكه و به دیگری ماهی دویست و پنجاه سكه دستمزد میداد.
پسر جوانی با پدرش بر روی زمینی ، کشاورزی می کردند! مدتی گذشت و زمین اصلاً آماده ی بذر پاشی نشد. پسر در همان آغاز کار ناامید شد و به پدر گفت :"این کار اصلاً شدنی نیست!
یکی بود یکی نبود. در روزگاران قدیم پادشاهی تصمیم گرفت که دخترش را به دروغگوترین آدم کشورش بدهد. آدم های زیادی نزد پادشاه آمدند و دروغ های زیادی گفتند و او را خنداندند.
روزی در یک هوای سرد ارباب به نوکرش گفت برو بیرون ببین اگر باران می بارد لباس مناسب تر بپوشم . نوکر تنبل ، در جواب گفت : بیرون رفتن ندارد گربه مان تازه از بیرون آمده اگر بدنش خیس بود بدان که باران می بارد.
این ضرب المثل غالباً به منظور دفع مزاحم به کار برده می شود و یا فی الحقیقه در موضوع مورد تقاضا نقش و اثر وجودی نداشته باشد.
کلک کسی را کندن و امثال آن که شاید بتوان آنرا حتی در مورد از میان برداشتن و از بین بردن کسی یا چیزی استعمال کرد.
مردم هرگاه گرفتار مساله یا با رویدادهایی در ظاهر ناخوش آیند روبه رو می شوند ، اغلب با داد و فریاد بر شانس بد خود لعنت می فرستند غافل از اینکه این اتفاق به ظاهر ناخوشایند و یا به عبارت دیگر " بد شانسی " بدون حکمت نبوده و بهر حال دلیلی داشته که شاید بعدها متوجه آن شویم.