روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...
آدم های بزرگ درباره ایده ها سخن می گویند.
آدم های متوسط درباره چیزها سخن می گویند.
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
لطفا استامینوفن نباشید نام کتابی است که به همت محمد داوود نصیری الحسینی، دانشجوی رشته بیوتکنولوژی و محمد مهدی میر حسینی، استاد درس زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علم و هنر، تالیف و منتشر شده است.نصیری الحسینی در باره این کتاب گفته: این کتاب با مددگیری از قرآن کریم و روایات معصومین (ع) در قالب شش داستان به هم مرتبط سعی دارد به مسایل زندگی امروز بپردازد و قدمی برای رفع این مشکلات در جامعه امروز بردارد.
پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند.
خیلی زیاد درگیر روزمرگی زندگی شده ایم. اما اگر کمی از بالاتر به زندگی نگاه کنیم زندگی فقط به اندازه نگاه کردن به این عکس طول میکشد.
یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.