معصومه حسینی کیا سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۰

مرد از راه می رسه ناراحت و عبوس زن : چی شده؟ مرد : هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)


معصومه حسینی کیا پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۴:۰۰

روزی بود؛ روزگاری بود؛ درویش پیر و شكسته ای بود معروف به درویش غریب دوره گرد كه از مال دنیا فقط صاحب خری بود كه سوار آن می شد و از این ده به آن ده می گشت تا لقمه نانی پیدا كند.


معصومه حسینی کیا سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۰

گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با بسم الله"آغاز می کرد.


معصومه حسینی کیا يكشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۰

وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند.فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود.


معصومه حسینی کیا يكشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۰

هنوز هم بعد از این همه سال، چهره ی ویلان را از یاد نمی برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه...


معصومه حسینی کیا دوشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۰

حالش خیلی عجیب بود. فهمیدم با بقیه فرق میکنه.


معصومه حسینی کیا يكشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۴ - ۰۶:۰۰

زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین كهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون «صدای سخن عشق» گفتارشان اصلاً تكراری نیست.



شارژ سریع موبایل