از مصراع بالا که به صورت ضرب المثل در آمده است در نشان دادن استعداد خارق العاده افراد که موجب بروز ظهور امور و اعمالی شگفت انگیز و خارج از حدود متعارف و انتظار می شود استفاده می کنند.
هر سخن و عبارتی که منطق را در آن راهی نباشد اصطلاحا می گویند شعر است یعنی جنبه رویا و تخیل دارد فایدتی بر آن متصور نیست و هرگز جامعه عمل و تحقق نخواهد پوشید.
این ضربالمثل دربارۀ کسی به کار می رود که حرص و طمعش را معیار و ملاکی نباشد و بیش از میزان قابلیت و شایستگی انتظار تلطف و مساعدت داشته باشد.
در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری «پایین کوه» نام داشت؛ چشمه ای پر آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید.
وقتی که به فداکاریهای افراد توجه نشود و خوب و بد در یک کفه قرار گیرد, به این ضربالمثل تمثیل میکنند و یا به عبارت دیگر میگویند: دوغ و دوشاب پیشش یکی است.
نشستن عروس بر کرسی و نمایش او برای اهالی محل این معنی را داشت که پس خانوادهی عروس درخواستهای خود را به خانوادهی داماد قبولانده و یا تحمیل نموده است که اکنون عروس خود را بر کرسی نشانده است.
خانوادهای ایلیاتی و عرب در صحرایی چادر زده بودند و به چراندن گله خود مشغول بودند. یك شب مقداری شیر شتر در كاسهای ریخته بودند و زیر حصین گذاشته بودند. از قضا آن شب ماری كه همان نزدیكیها روی گنجی خوابیده بود گذارش به زیر حصین افتاد و شیر توی كاسه را خورد و یك دانه اشرفی آورد و به جای آن گذاشت.