سمیه قاسمی سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۰

مرد كری بود كه می خواست به عیادت همسایة مریضش برود. با خود گفت: من كر هستم. چگونه حرف بیمار را بشنوم و با او سخن بگویم؟

او مریض است و صدایش ضعیف هم هست. وقتی ببینم لبهایش تكان می خورد. می فهمم كه مثل خود من احوالپرسی می كند.

كر در ذهن خود, یك گفتگو آماده كرد. اینگونه:

من می گویم: حالت چطور است؟ او خواهد گفت(مثلاً): خوبم شكر خدا بهترم.

من می گویم: خدا را شكر چه خورده ای؟ او خواهد گفت(مثلاً): شوربا, یا سوپ یا دارو.

من می گویم: نوش جان باشد. پزشك تو كیست؟ او خواهد گفت: فلان حكیم.

من می گویم: قدم او مبارك است. همة بیماران را درمان می كند. ما او را می شناسیم. طبیب توانایی است.

كر پس از اینكه این پرسش و پاسخ را در ذهن خود آماده كرد. به عیادت همسایه رفت. و كنار بستر مریض نشست. پرسید: حالت چطور است؟

بیمار گفت: از درد می میرم. كر گفت: خدا را شكر. مریض بسیار بدحال شد. گفت این مرد دشمن من است. كر گفت: چه می خوری؟

بیمار گفت: زهر كشنده, كر گفت: نوش جان باد. بیمار عصبانی شد. كر پرسید پزشكت كیست. بیمار گفت: عزراییل. كر گفت: قدم او مبارك است.

حال بیمار خراب شد, كر از خانه همسایه بیرون آمد و خوشحال بود كه عیادت خوبی از مریض به عمل آورده است.

بیمار ناله می كرد كه این همسایه دشمن جان من است و دوستی آنها پایان یافت.

از قیـاسی كه بـكرد آن كـر گـزین صحبت ده ساله باطل شد بدین

اول آنـكس كـاین قیـاسكـها نـمود پـیش انـوار خـدا ابـلیس بـود.

گفت نار از خاك بی شك بهتر است من زنـار و او خاك اكـدًر است.

بسیاری از مردم می پندارند خدا را ستایش می كنند, اما در واقع گناه می كنند. گمان می كنند راه درست می روند. اما مثل این كر راه خلاف می روند.



شارژ سریع موبایل