سارا قاسمی پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴ - ۰۲:۰۰

در عبارت بالا معنی مجازی و استعاره ای سایه همان محبت و مرحمت و تلطف و توجه مخصوصی است که مقام بالاتر و ‏مؤثر تر نسبت به کهتران و زیر دستان مبذول می دارد. این عبارت بر اثر لطف سخن نه تنها به صورت امثله سائره در آمده ‏بلکه دامنه آن به تعارفات روزمره نیز گسترش پیدا کرده در عصر حاضر هنگام احوالپرسی یا جدایی و خداحافظی از یکدیگر ‏آن را مورد استفاده و اصطلاح قرار می دهند.‏

زمانی که اسکندر مقدونی در کورنت بود شهرت وارستگی دیوژن را شنید و با شکوه و دبدبه سلطنتی به ملاقاتش رفت.‏

دیوژن که در آن موقع دراز کشیده بود و در مقابل تابش اشعه خورشید خود را گرم می کرد اعتنایی به اسکندر ننموده از ‏جایش تکان نخورده است. اسکندر بر آشفت و گفت: " مگر مرا نشناختی که احترام لازم به جای نیاوری؟" دیوژن با ‏خونسردی جواب داد : " شناختم ولی از آنجا که بنده ای از بندگان من هستی ادای احترام را ضرور ندانستم."‏

اسکندر تو ضیح بیشتر خواست . دیوژن گفت: " تو بنده حرص و آز و خشم و شهوت هستی در حالی که من این خواهشهای ‏نفس را بنده و مطیع خود ساختم." به قول مولای روم:‏

‏من دو بنده دارم و ایشان حقیر

‏وان دو بر تو حاکمانند و امیر

‏گفت شه، آن دو چه اند، این زلتست

‏گفت آن یک خشم و دیگر شهوتست

به قولی دیگر در جواب اسکندر گفت :" تو هر که باشی مقام و منزلت مرا نداری، مگر جز این است که تو پادشاه و حاکم ‏مطلق العنان یونان و مقدونیه هستی؟"‏

اسکندر تصدیق کرد ! دیوژن گفت:" بالاتر از مقام تو چیست؟"

اسکندر جواب داد : " هیچ" دیوژن بلافاصله گفت:" من همان هیچ هستم و بنابراین از تو بالاتر و والاترم!"‏

اسکندر سر به زیر افکند و پس از لختی تفکر گفت:" دیوژن، از من چیزی بخواه و بدان که هر چه بخواهی می دهم."‏

آن فیلسوف وارسته از جهان و جهانیان ، به اسکندر که در آن موقع بین او و آفتاب حایل شده بود گوشه چشمی انداخت و ‏گفت :" سایه ات را از سرم کم کن" به روایت دیگر گفت:" می خواهم سایه خود را از سرم کم کنی."‏

این جمله به قدر ی در مغز و استخوان اسکندر اثر کرد که بی اختیار فریاد زد " اگر اسکندر نبودم می خواستم دیوژن باشم."‏



شارژ سریع موبایل