ما همیشه در زندگی به دنبال یک انسان «درست» برای دوستی و رابطه هستیم.
اما وقتی رابطه های متعدد را در طول زمان تجربه میکنیم،
کم کم به نتیجه میرسیم که انگار، انسان درست وجود ندارد!
فقط با نمونه های متنوعی از انسانهای نادرست آشنا شده ایم!
همیشه هم می پرسیم چرا چنین است؟
شاید چون خود ما هم یکی از همین نمونه های انسان های نادرست هستیم!
و به دنبال کسی می گردیم که نادرستی مکمل ما را داشته باشد!
شاید بلوغ، پذیرفتن نادرستی های خودمان باشد!
تلاش برای تغییر دادنشان
و انتخاب شیوه هایی از نادرستی که برای خودمان و دیگران کمترین هزینه را داشته باشد!
آن روز به دنبال انسان نادرست دوست داشتنی زندگی خودمان می گردیم!
به چشمانش نگاه می کنیم و می بینیم که آنقدر دوستش داریم که بگوییم!
این همان مشکلی است که حاضرم یک عمر با آن زندگی کنم!